بازگشت

راه مقابله با سياست هاي شيطاني


حال اگر كسي بخواهد با اين نوع سياست بازي ها مقابله كند راه آن چيست؟ همان راهي است كـه حـسـيـن (ع) نـشـان داد. شـرط اول مـقـابـله بـا ايـن نـوع سـيـاسـت بـازيها اين است كه دل بـه دنـيـا نبنديم. حسين (ع) فرزندان، دوستان و ياران خود را به گونه اي تربيت كـرده بـود كـه وقتي نوجوان سيزده ساله مي خواست ببيند كه آيا او به شهادت مي رسد يـا نـه، حضرت فرمودند كه مرگ در كام تو چگونه است؟ گفت: (المَوتُ أَحْلي عِنْدي مـِنَ الْعَسَل)، [1] اين شعار نبود، قاسم بن حسن در محضر عموي خود شعار نمي دهـد. آنـچـه را در عـمـق قـلبـش بـود گـفـت. يـعـنـي مـرگ از عسل براي من شيرين تر است. آيا تصور آن را مي كنيد كه مرگ در كام يك نوجوان سيزده سـال شـيرين تر از عسل باشد؟ البته نه هر مرگي، مرگي كه در راه خدا، در راه انجام وظـيفه، در راه خدمت به اسلام باشد، و الاّ مرگ كه شيريني ندارد، چون صحبت از شهادت بود، حضرت فرمودند مرگ در نظر تو چطور است؟

اگـر مـا بـخـواهـيـم راه حـسين (ع) را ادامه دهيم، بايد با اين توطئه هاي شيطاني پيچيده مقابله كنيم، اول بايد آن روحيه را پيدا كنيم. (قُلْ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُوني يـُحـْبـِبـْكـُمُ اللّه) [2] ، و يا (قُلْ يا اَيُّهَا الَّذينَ هادُوا اِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَولِياءُ لِلّهِ مـِنْ دُونِ النـّاسِ فـَتـَمـَنَّوُوا الْمـَوتَ) [3] اگـر دوسـت خدا هستيد، آرزوي مرگ داشـتـه بـاشـيـد. مـگر دوست ملاقات محبوبش را دوست ندارد؟ ما بايد اين را ياد بگيريم. بـايـد بـه خـودمـان تـلقـيـن كـنـيـم، بايد عملاً در همين مسير حركت كنيم؛ به آرزوهاي دنيا دل نـبـنديم؛ فريب اين زرد و سرخ ها را نخوريم و مرگ در راه خدا و شهادت در راه خدا را بـزرگ ترين افتخار بدانيم. در اين صورت مي توانيم راه خدا را حفظ كنيم. اين درسي بـود كـه ابـي عـبـدالله بـه مـا داد. چـگـونـه مـا مـي خـواهـيم حسيني باشيم، و به او عشق بـورزيـم بـا وجود اين كه اين درس را از او ياد نگرفته ايم؟ در بين نوجوانان عزيز ما فـراوانـند كساني كه از قاسم بن الحسن الگو بگيرند. در يكي از شهرها سخنراني مي كردم، شب كه به منزل صاحبخانه برگشتم، پسر دوازده، سيزده ساله صاحبخانه گفت مـن صـحـبـت خـصوصي با شما دارم ـ شايد جلوي چشم پدر و مادرش خجالت مي كشيد و مي خـواسـت بـه صـورت خـصـوصـي بـا مـن صـحـبـت كـنـد ـ زماني كه مي خواستم از آن شهر برگردم، آن نوجوان گفت صحبت خصوصي ام را نتوانستم بگويم. كناري رفتم و گفتم فـرمـايشتان را بفرماييد، گفت دعا كنيد خدا شهادت را نصيب من كند! اين بچه ها در مكتب امام حـسـيـن (ع) پـرورش پـيـدا مي كنند. اينها همراه و همسوي قاسم بن الحسن مي شوند. مردان كـهـنـسـال مـا نـيـز رفـيـق حبيب ابن مظاهر مي شوند. ما بايد از اين قافله دور نمانيم، رمز پـيـروزي مـا ايـن اسـت كه براي ما، مرگ در راه خدا شرف به حساب آيد و افتخار باشد. اگـر جـنگي پيش آمد، حاضر باشيم به شهادت برسيم، همان طور كه شهداي ما افتخار گردند. چقدر جوانها نزد امام مي رفتند و التماس مي كردند كه آقا دعا كنيد ما به شهادت بـرسـيـم. مـتـأسـفـانـه طـي چـنـد سالي كه از جنگ گذشته، اين فرهنگها و اين ارزشها تدريجاً به دست فراموشي سپرده مي شود. ولي اين روزها بايد به بركت نام حسين (ع) اين ارزشها از نو زنده شود. [4] .


پاورقي

[1] وسيلة الدارين في انصار الحسين (ع)، ص 253.

[2] آل عمران، 31.

[3] جمعه، 6.

[4] آذرخشي ديگر از آسمان کربلا، محمدتقي مصباح يزدي، ص 62 ـ 67.