بازگشت

چهره سازي و قهرمان پروري


حـزب امـوي بـراي آن كـه بـتـوانـد قـدرت را از آن خـود كـنـد، در كـنـار نـفـي فـضـايـل امـام عـلي (ع)، به دروغ سعي در بزرگ نمودن چهره هايي چون عثمان و معاويه داشـت كـه پيش از اين به آن پرداختيم. معاويه كه خود نمونه اي از اموياني است كه به چـهـره پـردازي و قـهـرمـان سـازي بـا جعل حديث و صرف دينارهاي فراوان اقدام مي كرد، مـحـصـول يـك چـهـره سـازي است. معاويه با آن كه به زور و به طور ظاهري اسلام آورده بود، توسط خليفه دوم به چهره اي قابل قبول تبديل شد. او هرگز به معاويه سخت نمي گرفت و او را آزاد مي گذاشت.

يكي از سياست هاي خليفه دوم اين بود كه معمولاً اجازه نمي داد كه واليانش در شهرها بيش از يـكـسـال حـكـومـت كـنـنـد، امـا بـر عـكس معاويه را همچنان نگاهداشت و در حالي كه اكثريت واليـانـش را در شـهـرهـا، بـه مـشـاطـره امـوال كـشـانـده، و امـوال آنـان نـصـف مـي كـرد و نـصـف آن را بـراي بـيـت المـال بـرمي داشت، در مورد معاويه هيچ عكس العملي نشان نداد، اين در حالي بود كه خود بـه اطـرافـيـانـش مـي گفت: شما از كسري و قيصر مي گوييد در حاليكه معاويه در بين شماست.

يك بار خليفه، معاويه را با شكوه تمام در مدينه ديد، به او گفت: معاويه، شنيده ام در شام مردم را پشت درب خانه ات نگه مي داري؟ معاويه پاسخ داد: در شام جاسوسان دشمن زيـادنـد و هـيـبـت مـا بـايـد زيـاد بـاشـد، هـر چـه كـه شـمـا دسـتـور دهـي هـمـان را عـمـل مـي كـنـم؛ عـمـر بـه او گـفـت كه: من تو را امر و نهي نمي كنم. چنين موضعي، سبب تـقـويت موضع معاويه گرديد و بعدها خود معاويه اين مطلب را گوشزد مي كرد. چنانچه عـثمان نيز مي گفت چگونه او را عزل كنم در حاليكه عمر او را نصب كرده است. و شايد او بـه پـشـتـوانـه هـمـيـن تـأيـيـدات بـود كـه از زمان خليفه دوم در طمع خلافت بوده است، فـرسـتـادن قـريـش بـه شـام تـوسط عمر گامي ديگر براي روي كار آمدن بني اميه مي توانست به حساب آيد. با شروع خلافت عثمان، بني اميه حكومت را به دست آورده بودند. قـريـش از ايـن حـكومت كمال رضايت را داشتند و در اين ميان، بني اميه بيشترين سهم را از الطـاف عـثـمان برخوردار بودند. معاويه نيز در پرتو اين حاكميت جديد، حكومت شامات را به طور كامل قبضه كرد. موروثي كردن خلافت در خاندان بني اميه درسي بود كه عثمان از استادش ابوسفيان فرا گرفت.

مـعـاويـه نـيـز در سـايـه حـمـايـت خـليـفـه دوم و سـوم بـه قـدرتـي تبديل شد كه هر چه مي خواست مي توانست انجام دهد.

اوليـن اقـدامـي كـه مـعـاويـه بـه آن پـرداخـت، جـمـع كـردن مـشـروع يـا نـامـشـروع اموال اعراب شام و افزودن آنها به اموال امويان بود، اموالي كه در نتيجه زبدگي شان در تـجـارت بـه دست آورده بودند. معاويه با اموال به دست آمده شروع به خريدن وجدان افـراد باقيمانده ارتش اموي، يعني همان عناصر دوره جاهليت كرد. و به تعبير جديد به نـصب مزدوران و جنگ طلبان پيشين به منظور تشكيل ارتشي عظيم در سوريه (شام قديم) اقدام كرد، اين ارتش از عرب هايي تشكيل مي شد كه در آغاز همراه اسلام يا بر ضد اسلام مـي جـنـگـيـدنـد و جـنگ در واقع شغل و حرفه ايشان شده بود، عده ديگري كه اين ارتش را تشكيل مي دادند، انتقام گيران و كينه توزان اسلام بودند. [1] .

مـعـاويـه واقـعـاً در صـدد انـتـقـال پايگاه ديني اسلام از مدينه به شام بود تا جايي كه تـصـمـيـم گـرفـتـه بـود مـنـبـر پـيـامـبـر(ص) را بـه شـام مـنـتـقـل كـنـد، از ايـن رو بـه طـور طـبـيـعـي شـام در اخـتـيـار كـامـل مـعـاويه قرار گرفت چنانكه هر فرماني مي داد اطاعت مي كردند، او به پسرش نيز سـفـارش كرده بود كه اهل شام را به مدت طولاني دور از شام نگه ندارد چرا كه ممكن است تحت تأثير ديگران قرار گيرند، اين ترتيب به گونه اي بود كه مردم شام با ديدن پـيـراهـن خـونـيـن عثمان بدون هر نوع تحقيقي قسم مي خوردند كه با زنان خود نزديكي نخواهند كرد تا اينكه علي را بكشند و يا بميرند. هنگامي كه يكي از يارانش از مصر بر او وارد گـرديـد خـطـاب به او گفت: (اَلسّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللّهِ). و وقتي در حضور احـنـف بـن قـيـس (رئيـس قـبـيله بني تميم عراق) يكي از شاميان به علي دشنام داد احنف به مـعـاويـه گفت: (اگر او بداند رضايت تو در لعنت انبياء است، آنها را لعنت خواهد كرد). عـمـرو بـن العـاص مـي گـفـت: (تـا بـه حـال مـردمـي را نـديـده كـه مـثـل مردم شام از معاويه اطاعت كنند). بعدها اطاعت شامي ها از اميرانشان به صورت ضرب المـثـل درآمـد. برگزاري نماز جمعه در چهارشنبه كه مسعودي روايت آن را آورده شاهدي بر حمايت آنها در تبعيت از معاويه است. به پشتوانه چنين مردمي، معاويه مطمئن بود كه بايد جـانـشـيـن عـثـمـان بـاشـد، مـوضـعـگـيـري هـاي او در جـريـان قـتـل عـثـمـان براي آن بود كه اگر افرادي چون علي (ع)، طلحة و يا زبير خليفه شدند، بـتـوانـد قتل عثمان را بهانه قرار دهد، او كوشيد تا نائله همسر عثمان را نيز به عقد خود درآورد امـا او بـا كـنـدن دو دندان خويش با اينكار مخالفت كرد و معاويه منصرف شد، روي كـار آمـدن عـلي (ع)، معاويه را دچار مشكل كرد زيرا علي (ع) سختگيرتر از همه بود و با اينكه معاويه حاضر بود تنها شام به او واگذار شود، علي (ع) اين را نپذيرفت چرا كه از خطر او براي آينده اسلام به خوبي آگاه بود. [2] .


پاورقي

[1] امامان شيعه و جنبش هاي مکتبي، محمدتقي مدرسي، حميدرضا آژير، ص 35.

[2] تاريخ سياسي اسلام، رسول جعفريان، ج 3، ص 78 و 79.