بازگشت

جلوگيري از تفسير قرآن و نقل حديث


يـكـي از دردنـاك تـريـن وقايعي كه پس از رحلت پيامبر گرامي اسلام (ص) روي داد، و خليفه دوم سرآغاز چنين روشي بود، ممانعت از تفسير آيات قرآن، به همان روش پيامبر و هـمـچـنـيـن نـقـل حـديث پيامبر بود. ممنوع بودن نقل حديث پيامبر را خليفه دوم در زمان خليفه اول پـيشنهاد كرد كه خليفه اول نيز پذيرفت و در يك شب پانصد حديث كه خود از پيامبر يـادداشـت كـرده بـود سـوزانـد. خـليـفـه دوم در عـهـد خـويـش، هـر كـه را حـديـث نقل مي كرد تازيانه مي زد و ابوسفيان مي گفت نه وحي آمده و نه خبري وارد شده. اما اين مـمـنـوع بـودن بـراي چـه بـود؟ تـنـهـا بـراي ايـن كـه فـضـايـل اهـلبـيـت رسـول خدا(ص) نقل نشود. زيرا همين خليفه دوّم و بعد از او عثمان، به كـسـانـي چـون ابـوهـريـره و كـعـب الاحـبـار اجـازه مـي دادنـد حـديـث نـقـل كـنند. در واقع ممنوع بودن نقل حديث سياستي بود كه از جانب حزب اموي براي مخفي مـانـدن حـقـيـقـت بـه كـار گـرفـتـه بـودنـد و تـا زمـان عـمـر بـن عـبـدالعـزيـز كـه در سـال 99 بـه حكومت رسيد، اين ممنوع بودن سياسي حديث ادامه داشت. در حالي كه در همين دوران، مـعـاويـه بـا صـرف هـزيـنـه هـاي گـزاف دسـتـور مـي داد حـديـث جـعـل كـنـنـد. بـا نـگـاهـي بـه تـاريـخ درمـي يـابـيـم كـه مـمـنـوع بـودن نقل حديث چه نتيجه اي در برداشته است.

اهـل سـنـت از ابـوهـريـره 5374 حـديـث نـقـل مـي كـنـنـد كـه بـيـش از هـشـتـصـد نـفـر از او نـقـل كـرده انـد. از كـسـي چـون عـبـدالله بـن عـمـر 2630 حـديـث نقل شده. در حالي كه از عبدالله بن عباس كه مفسر قرآن، پسر عموي پيامبر و دانشمند و فـقـيـه امـت بـوده، تـنـهـا 1660 حـديـث نـقـل شـده و از امـام عـلي (ع) كـمـتـر از ايـن تـعداد نقل شده است. مسأله تفسير قرآن نيز حكايتي اين گونه داشته است. در آن زمان، تفسير قـرآن بـه شـكـل امـروزي وجـود نـداشـتـه و بـيـشـتـر نـقـل احـاديـث نـبـوي بـوده كـه آن هـم اگـر در حـيـطـه فضايل اهلبيت و بيان حقايق بوده منع يا تحريف شده است. [1] .


پاورقي

[1] تـدويـن حـديـث، دکـتـر رجـبـعـلي مـظـلومـي، بـنـيـاد بـعـثـت، ص 14 و 15 (نقل به مضمون).