بازگشت

فشارها و سختگيري ها بر شيعيان


كينه معاويه نسبت به علي و شيعيان، از برخوردهاي خشونت بار او آشكار است به شهادت رسـانـدن امـام مـجـتـبي عليه السلام با توطئه اي كه معاويه مقدمات و مؤخراتش را تهيه كـرده بـود در راسـتاي همين سياست بود. چيزي كه تمامي كتب تاريخي (مگر ابن خلدون از شدت حب به معاويه) آن را نقل كردند و مي بايست روي معاويه را تا ابد نزد مسلمين سياه گـردانـد امـا... ممانعت برخي از امهات مؤمنين در مورد دفن امام در نزد پيامبر(ص) بود كه مظلوميت امام و شيعه را پيش از همه نشان داد.

مـعـاويه احساس مي كرد كه نمي تواند شيعيان عراق را همچون شاميان احمق فريب دهد، لذا راه قـتـل و شـكنجه را برگزيد. علاوه بر اين مردم عراق اعم از شيعه و غير شيعه، انسان هاي حساسي بودند كه با كمترين رنجش، شعارهاي تندي عليه بني اميّه مي دادند هر چند در زير سايه شمشير زياد يا حجاج تسليم بودند.

اصـطـلاحـي كـه بـراي شيعه در زمان بني اميّه شايع كرده بودند (تُرابيه) بود. اين كلمه به مناسبت ابوتراب يكي از لقب هاي علي (ع) بود كه بني اميّه براي تحقير از آن استفاده مي كردند، هر چند بعدها بعضي از غُلات از آن براي اثبات الوهيت علي (ع) بهره گرفتند!

كـشـتار از همان زمان علي (ع) آغاز شد. هنگامي كه نيروهاي علي پراكنده شدند و جز عراق جاي ديگر چندان امنيت نداشت، معاويه چند نفر را با سپاهياني عازم مناطق مختلف كرد از جمله آنـهـا (بسر بن ارطاة)، (سفيان بن عوف عامدي) و (ضحاك بن قيس) بودند. معاويه بدانها گفته بود تا (اَنْ يَسيرُوا فِي الْبِلادِ فَيَقْتُلُوا كُلَّ مَنْ وَجَدَهُ مِنْ شيعَةِ عَليّ) و حـتـي بـه آنـهـا سـفـارش كـرده بـود كـه (وَ لا يـَكفُوا اَيْديهِمْ فِي النِّساءِ وَالصِّبْيانِ) (بـسـر) بـه مـديـنـه رفـت و در آنجا تعدادي از اصحاب و دوستداران علي را به شهادت رسانده و خانه هاي آنها را ويران كرد سپس به مكه و از آنجا به (سراة) رفت و هر كس از اصـحـاب علي را يافت به شهادت رساند. آنگاه به نجران رفت در آنجا نيز (عبدالله بـن عـبـدالمـدان) و فـرزندش را شهيد كرد و پايان سفرش به (يمن) بود كه در آنجا نـيـز تنها يك نمونه از جناياتش كشتن دو فرزند عبيدالله بن عباس در پيش چشم مادرشان بـود. عـوف بـن سـفـيـان بـه انبار رفت و ابن حسان البكري و مردان شيعه و زنان را به شـهـادت رساند. يكي از مناطقي كه سر راه بسر مورد غارت قرار گرفت، منطقه اي بود كـه گـروهي از قبيله همدان كه از شيعيان علي بودند، در آنجا سكونت داشتند، بسر در يك اقدام غافلگيرانه به آن ها حمله كرد. بسياري از مردان را كشت و زنان و فرزندان آنها را بـه اسـارت بـرد. ايـن اوليـن بـار بـود كـه زنـان و كودكان مسلمين به اسارت برده مي شدند. [1] .

يـكـي از كـسـانـي كـه دشـمـنـي ديـريـنـه اي بـا اهـلبـيـت و خـانـدان رسـول خدا(ص) داشت، مروان بن حكم بود. پدر او حكم بن عاص كسي بود كه در ابتداي رسـالت رسـول خـدا(ص) در مـكـه پشت سر ايشان راه مي رفت و به ايشان اهانت مي كرد. مشهور است كه عاص بن وائل، پدر حكم، كسي بود كه پس از فوت پسر پيامبر، ايشان را ابتر ناميد و آيه (اِنَّ شانِئَكَ هو الابتر) اشاره به همين فرد است. [2] .

وقـتـي رسول خدا(ص) در سال هشتم هجري مكه را فتح نمود، حكم بن عاص را تبعيد كرد. او تـا زمـان عـثـمـان تـبـعـيـد بـود. عـثـمـان پـس از رسـيـدن بـه خـلافـت، نـه تـنها وي را بـازگـردانـد، بـلكـه مـروان را كـارگـزار و مـشـاور خويش قرار داد. مروان كه رانده شده رسـول خـدا بـود، بـه گونه اي در زمان عثمان عزت يافت كه در تصميمات او دخالت مي كـرد و بـعـدهـا بـه حـكـومـت مـديـنـه و حـتـي حـكـومـت شـام و پـادشـاهـي بـر كل جامعه اسلامي را به دست آورد. ماجراي مروان يكي از عبرت آموزترين موارد تاريخ است كه مي تواند در جامعه امروز نيز مشابه آن را يافت.

در فـاصـله زيـادي از سـال هـايـي كه امام حسين (ع) و برادرشان در مدينه بودند، مروان حكومت اين شهر را داشت. او كه فردي كثيف و فحاش بود، به اندك مناسبتي مي كوشيد تا بـه بـدگـويـي از امـام عـلي (ع) پـرداخـتـه و بـه او دشنام دهد. ابو يحيي مي گويد: من نـشـسته بودم كه مروان و امام حسين (ع) به يكديگر پرخاش مي كردند امام حسن (ع) مانع بـرادر مـي شـد. مـروان بـه قـدري تـنـدي كـرد كـه گـفـت: شـمـا اهـل بـيـت ملعون هستيد. اين سخن نشان دهنده عمق خباثت ذاتي مروان است. همان لحظه امام حسن (ع) به مروان فرمودند: (واللّه لقد لعن الله أباك علي لسان نبيّه و أنت في صُلْبه). خداوند بر زبان رسولش پدر تو را لعنت كرد در حالي كه تو در پشت پدرت بودي. و مروان اين گونه از پيامبر(ص) انتقام مي گرفت.


پاورقي

[1] تاريخ سياسي اسلام، رسول جعفريان، ج 3، ص 89 ـ 97.

[2] اقتباس از تفسير نمونه، آيت الله مکارم شيرازي، ج 27، ص 368.