بازگشت

تلاش در جهت خروج رهبري از نظام ولايي


تـلاش بـراي بـه دست گرفتن قدرت و خروج از ولايت و قرار گرفتن در مسير خلافت از زمـان حـيـات پيامبر آغاز شد و پيش از رحلت ايشان، امويان و همفكرانشان، سعي در خارج سـاخـتـن رهـبـري ديـنـي از نـظـام ولايـي داشـتـنـد، نـظـامـي كـه تـوسـط خـود رسول خدا(ص) ترسيم شده و در غدير خم، بسيار آشكار اعلام شده بود.

در آخرين روزهاي حيات رسول گرامي اسلام، وقتي ايشان در بستر بيماري بود، تصميم گـرفـت بـزرگـان مهاجر و انصار را تحت فرمان جواني 18 ساله، به سوي دورترين نـقـاط، يـعـنـي شـامـات بفرستد. پيامبر خواست تا با دور كردن آنان، به راحتي بتواند ولايـت امـام را بـر امـت تـثبيت كند. اما آنها از رفتن خودداري كردند. پيامبر وقتي اين موضع آنـان را ديـد، تـصـمـيم گرفت تا ضمن نوشته اي امت را از گمراهي نجات دهد، و فرمود: كـاغـذ و دواتـي بـياوريد تا چيزي بنويسم كه پس از من گمراه نشويد اما آن ها پيامبر را متهم به هذيان گويي كردند و اعلام كردند كه (حَسْبُنا كِتابُ اللّهِ) بدين معني كه ما احتياج به نوشته اي نداريم جالب است پيامبر در شديدترين شرايط به درستي مي ديد كه چگونه اصحاب نزديك او، نسبت هذيان به او مي دهند!!

دو نـفـر از زنـان پـيـامـبـر(ص) كـه يـكـي دخـتـر ابـوبـكـر و ديـگـري دخـتـر عمر بود از داخـل مـواظـب حركات او بودند، وقتي پيامبر(ص) علي (ع) را طلب مي كرد آنها ابوبكر و عـمـر را حـاضـر مـي كـردنـد!! وقـتـي پـيامبر(ص) مي گفت تا مردم بروند و نمازشان را بـخـوانـنـد پـيامبر(ص) نمي تواند به مسجد بيايد، عائشه خبر مي داد كه پيامبر گويا ابـوبـكـر را بـراي ايـن كـار فـرسـتـاده اسـت كـمـا ايـنـكـه احـتـمـال دارد مـخـبـر از طرف خود، ابوبكر و يا عمر را خبر مي داد كه پيامبر(ص) بدانها دسـتـور داده تـا امـامـت جـمـاعـت را بـرعـهـده گـيـرنـد. نـتـيـجـه طـبـيـعـي ايـن بـود كه بهر حال اذهان آماده پذيرش خلافت آنها گردد. [1] .

تلاش براي تبديل ولايت به خلافت از همين جا آغاز شد و همان گونه كه در كتب تاريخي بـه خـوبـي بيان شده، ابوبكر به خلافت رسيد. البته تغيير مسيري كه پيامبر جامعه را در آن قرار داده بود، به يكباره و آساني ممكن نبود. براي همين ابوبكر در خلافت خود، غـيـر از ايـن كـه در اصـل بـه دسـت گرفتن خلافت و پس زدن ولايت جامعه را دچار انحراف كرد، اقدام مهم ديگري در جهت منحرف ساختن مسير جامعه توانست انجام دهد و البته فرصت چنداني هم نيافت. زيرا او درگير جنگ با افرادي شد كه ارتداد از دين پيشه كرده بودند و خيلي زود از دنيا رفت. اما به هنگام مرگ، كاري كرد كه خلافت همچنان در مسيري كه مي خـواسـتـنـد قـرار گـيـرد. او عـمر را به جانشيني خود انتخاب كرد. البته بايد دانست عمر كـسـي بـود كـه بـا ابـوبـكر عقد برادري بسته بودند و او بود كه بيشترين نقش را در شكل دهي سياسي و فقهي مذهب اهل سنت (در برابر خط ولايت) برعهده داشت. [2] عـمـر برخلاف ابوبكر، اختيارات خود را بسيار گسترده مي دانست. او نه تنها در محدوده امـور سـيـاسـي و اجـرايـي بـلكـه در حـد تـشـريـع در ايـن امـور حـقـي بـراي خـود قائل بود و با اتكا به همين اختيارات، به ابداع و ابتكار پرداخت و به هيچ روي خود را به چيزي جز شناخت كلي و محدود خود از قرآن مقيد نمي كرد كه نمونه آن حرام كردن عمره در مـاه هـاي حـج و حـرام كـردن مـتـعـه زنـان بـود. [3] او هـمـچـنـان نقل حديث رسول خدا را نيز منع نمود.

عمر در عين آن كه سعي مي كرد روحيه اسلامي جامعه را حفظ كند، اما چون فهم نادرستي از آيـات و دسـتـورات داشـت، مـشـكـلاتـي را بـه هـمراه مي آورد. [4] ضمن آن كه در بـرخـورد بـا امـويان شيوه اي در پيش گرفت كه باعث تقويت آنان شد. او معاويه را به حـكـومـت شـام مـنـصـوب كـرد و بـا آن كـه اجـازه نـمـي داد واليـانـش بـيـش از يـك سـال حـكـومـت كـنـنـد، مـعـاويـه را آزاد گـذاشـت و خـود از حـكـومـت شـاهـانـه وي اطـلاع داشت. [5] .

عـمـر بـه هـنـگـام مـرگ، بـراي انـتـخـاب خـليـفـه، شـورايـي تشكيل داد كه در نهايت به انتخاب عثمان منجر شود و بدين سان، او سعي خود را در ادامه مـسـير منحرف خلافت و كوتاه بودن دست جامعه از ولايت به كار بست و عثمان را به حكومت رسانيد.


پاورقي

[1] تاريخ سياسي اسلام، رسول جعفريان، ج 2، ص 243.

[2] تاريخ تحول دولت و خلافت، رسول جعفريان، ص 96.

[3] همان، ص 100 و 101. (با تلخيص).

[4] همان، ص 110. (با تلخيص).

[5] تاريخ سياسي اسلام، رسول جعفريان، ج 2، ص 75.