بازگشت

نهضت چند ماهيتي


انـقـلاب آگـاهـانه مي تواند ماهيتهاي مختلف داشته باشدم. اتفاقاً در قضاياي امام حسين، عوامل زيادي مؤثر است كه اين عوامل سبب شده است كه نهضت امام حسين يك نهضت چند ماهيتي باشد نه تك ماهيتي. يكي از تفاوتهايي كه ميان پديده هاي اجتماعي و پديده هاي طبيعي هـسـت ايـن اسـت كـه پديده طبيعي بايد تك ماهيتي باشد، نمي تواند چند ماهيتي باشد. يك فـلز در آن واحـد نـمـي تواند كه هم ماهيت طلا را داشته باشد و هم ماهيت مس را. ولي پديده هاي اجتماعي مي توانند در آن واحد چند ماهيتي باشند. خود انسان يك اعجوبه اي است كه در آن واحـد مـي تواند چند ماهيتي باشد. اينكه سارتر و ديگران گفته اند كه انسان وجودش بر ماهيتش تقدم دارد، اين مقدارش درست است. نه به تعبيري كه آنها مي گويند درست است، يـك چـيـز عـلاوه اي هم در اينجا هست و آن اينكه انسان در آن واحد مي تواند چند ماهيت داشته بـاشـد؛ مـي تـوانـد مـاهـيـت فـرشـتـه داشـتـه بـاشـد، در هـمـان حـال مـاهـيـت خـوك هم داشته باشد، در همان حال ماهيت پلنگ هم داشته باشد كه اين، داستان عظيمي است در فرهنگ و معارف اسلامي.

پـديـده اجـتـمـاعـي مـي تـوانـد چند ماهيتي باشد. اتفاقاً قيام امام حسين از آن پديده هاي چند مـاهـيـتـي اسـت، چـون عوامل مختلف در آن اثر داشته است. مثلاً يك نهضت مي تواند ماهيت عكس العـمـلي داشـتـه باشد يعني صرفاً عكس العمل باشد، و مي تواند ماهيت آغازگري داشته بـاشـد. اگـر يـك نـهـضـت مـاهـيـت عـكـس العـمـلي داشـتـه بـاشـد. مـي تـوانـد يـك عـكـس العـمـل مـنـفـي بـاشـد در مـقـابـل يـك جـريـان، و مـي تـوانـد يـك عـكـس العمل مثبت باشد در مقابل جريان ديگر، همه اينها در نهضت امام حسين وجود دارد. اين است كه اين نهضت يك نهضت چند ماهيتي شده است.

در نـهـضت حسيني عوامل متعددي دخالت داشته است و همين امر سبب شده است كه اين حادثه با ايـنـكـه از نـظـر تـاريـخـي و وقـايـع سـطـحـي طـول و تـفـصـيـل زيـادي نـدارد، از نـظر تفسيري و از نظر پي بردن به ماهيت اين واقعه بزرگ تـاريخي، بسيار پيچيده باشد. يكي از علل اينكه تفسيرهاي مختلفي درباره اين حادثه شـده و احـيـانـاً سـوء اسـتفاده هايي از اين حادثه عظيم و بزرگ شده است. پيچيدگي اين داسـتـان اسـت از نـظر عناصري كه در به وجود آمدن اين حادثه مؤثر بوده اند. ما در اين حـادثـه بـه مـسـائل زيـادي بـرمـي خوريم؛ در يك جا سخن از بيعت خواستن از امام حسين و امـتـنـاع امام از بيعت كردن است، در جاي ديگر دعوت مردم كوفه از امام و پذيرفتن امام اين دعوت راست، در جاي ديگر امام به طور كلي بدون توجه به مسأله بيعت خواستن و امتناع از بـيـعـت و بـدون ايـنـكـه اسـاساً توجهي به اين مسأله بكند كه مردم كوفه از او بيعت خـواسـتـه انـد، او را دعوت كرده اند يا نكرده اند، از اوضاع زمان و وضع حكومت وقت انتقاد مـي كـنـد، شـيـوع فـسـاد را مـتـذكـر مـي شـود، تـغـيـيـر مـاهـيـت اسـلام را يـاد آوري مي كند، حلال شدن حرامها و حرام شدن حلالها را بيان مي نمايد، و آن وقت مي گويد: وظيفه يك مرد مسلمان اين است كه در مقابل چينين حوادثي ساكت نباشد. در اين مقام مي بينيم امام نه سخن از بـيعت مي آورد و نه سخن از دعوت، نه سخن از بيعتي كه يزيد از او مي خواهد و نه سخن از دعوتي كه مردم كوفه از او كرده اند.

قـضـيـه از چه قرار است؟ آيا مسأله مسأله بيعت بود؟ آيا مسأله مسأله دعوت بود؟ آيا مـسـأله مـسـأله اعـتـراض و انـتقاد و يا شيوع منكرات بود؟ كداميك از اين قضايا بود؟ اين مـسـأله را مـا بـر چه اساسي توجيه كنيم؟ بعلاوه چه تفاوت واضح و بيّني ميان عصر امـام يـعـنـي دوره يـزيـد بـا دوره هـاي قبل بوده؟ بالخصوص با دوره معاويه كه امام حسن عليه السلام با معاويه صلح كرد ولي امام حسين عليه السلام به هيچ وجه سر صلح با يزيد نداشت و چنين صلحي را جايز نمي شمرد.

حـقـيـقـت مـطـلب ايـن اسـت كـه هـمـه ايـن عـوامـل، مـؤثـر و دخـيـل بـوده اسـت؛ يـعـنـي هـمـه ايـن عـوامـل وجـود داشـتـه و امـام در مـقـابـل هـمـه ايـن عـوامـل عكس العمل نشان داده است. پاره اي از عكس العملها و عملهاي امام بر اسـاس امـتناع از بيعت است، پاره اي از تصميمات امام براساس دعوت مردم كوفه است. و پـاره اي بـراسـاس مـبـارزه بـا مـنـكـرات و فـسـادهـايـي كـه در آن زمـان بـه هـر حـال وجـود داشـتـه اسـت. هـمـه ايـن عـناصر، در حادثه كربلا ـ كه مجموعه اي است از عكس العملها و تصميماتي كه از طرف وجود مقدس اباعبداللّه عليه السلام اتخاذ شده ـ دخالت داشته است.