بازگشت

نقش امام در برقراري عدالت اجتماعي


امام مسؤول برقراري عدالت اجتماعي و توازن اقتصادي بين گروههاي مختلف جامعه و مسؤول مـبـارزه با هر گونه استثمار و فقر مي باشد. او بايد به تمامي افراد مملكت يكسان بنگرد و در توزيع بيت المال به كسي ظلم و اجحاف نكند.

وظايف امام را در برقراري عدالت اجتماعي در امور زير مي توان خلاصه كرد:

الف ـ مبارزه با استثمار و هر گونه بهره كشي ظالمانه از مردم:

حضرت علي (ع) در مبارزه با كسبهاي حرام و روشهاي ظالمانه در تلاشهاي اقتصادي، در نـامه اي به مالك اشتر، بعد از آنكه در مورد نيكي به تاجران و صنعتگران سفارش ‍مي كند، چنين مي نويسد:

(با همه اين سفارشها كه درباره ايشان شد، بدان كه در بسياري از آنان صفت سختگيري بـي انـدازه و بـخل ورزي زشت و نكوهيده و احتكار اشياء براي گرانفروشي و به دلخواه نـرخ نـهـادن در فـروخـتـنـيـهـا وجـود دارد... پـس از احـتـكـار جـلوگـيـري كـن كـه رسول خدا (ص) از آن منع فرموده است. كسب و كار در ميان مردم بايد بر موازين عدالت و راسـتـي و نرخهاي مناسب اجناس، استقرار يابد تا موجب اجحاف و ستم نسبت به هيچ يك از خريداران و فروشندگان نشود. پس هر كس كه بعد از ابلاغ و اخطار تو همچنان دست به احـتـكـار و اجـحـاف بـزنـد، او را بـه كـيـفر بـرسـان، ولي در كـيـفـر دادن از حـدّ اعتدال تجاوز نكن. [1] .

ب ـ جمع آوري ماليات و توزيع عادلانه آن:

در اين زمينه نامه علي (ع) را به يكي از مأمورين مالياتي اش بررسي مي كنيم:

بـا پـرهـيـزكـاري و تـرس از خداوند بي همتا، به سوي مردم حركت كن... سپس بگو: اي بندگان خدا، وليّ خدا و جانشين او امر به سوي شما فرستاده تا حق و سهم خدا از دارايي تـان را، از شـمـا بـسـتـانـم. آيـا در مـيـان امـوال شـمـا حـقي براي خدا هست كه به وليّ او بـپـردازيد؟ اگـر كـسـي از آنـهـا اظـهـار كـرد كـه در مال من حقي ـ زكات ـ نيست، هرگز به بازرسي گفتارش اقدام مكن و اگر گفت در مال من حقي است، بي آنكه او را بترساني يا بـر او سـخـت بگيري يا او را به دشواري افكني، به همراهش برو و هرچه كه خودش از طلا و نقره به تو داد، بگير. [2] .

در جاي ديگر مي فرمايد:

اگر بيت المال ثروت شخصي من هم مي بود، آن را به عدالت و مساوات تقسيم مي كردم، تا چه رسد به اينكه مال خداست. [3] .

ج ـ مبارزه با تبعيضها:

امـام مـسـؤول بـيـت المـال مـسـلمانهاست و بايد در مصرف آن كوچكترين تبعيضي روا ندارد. عملكرد حضرت علي (ع) در دوران حكومتش گواه اين مطلب است.

عـلي بـن ابـي رافـع كـه مـسـؤول بـيـت المـال بـود نـقـل مـي كـنـد كـه بـنـابـر درخـواسـت دخـتـر عـلي (ع)، گـردنـبـنـد مـتـعـلق بـه بـيـت المـال را بـراي سـه روز بـه عـنـوان عاريه مضمونه به او دادم كه پس از سه روز آن را برگرداند و اميرمؤمنان (ع) از جريان آگاه شد و مرا احضار كرد و فرمود:

(چـگونه بدون اجازه من و رضايت مسلمانها گردنبند را به دخترم دادي؟ گفتم: اي اميرمؤمـنـان، آن دخـتـر تـوسـت و آن عـاريـه اي اسـت كـه ضـمـانـت و بـرگـردانـدنـش را قبول كرده است. حضرت فرمود: همين امروز آن را برگردان و مبادا كه ديگر نظير اين كار از تـو سـر زنـد كه تو را كيفر مي دهم. اگر گرفتن گردنبند عاريه مضمونه نبود، او اوّل زن هـاشـمـي بـود كـه دسـتـش را بـه خـاطـر دزدي قـطع مي كردم. پس من گردنبند را گرفته و به جايش برگرداندم). [4] .

در مورد ديگري با برادرش عقيل چنين برخورد مي كند:

سـوگـنـد بـه خـدا، كـه بـرادرم عـقـيـل را در شـدّت فـقـر ديـدم كـه يـك مـن گـنـدم از امـوال عـمـومـي از مـن درخـواسـت كـرده بـود و كـودكـان خـردسـال او را مـي ديـدم كـه از شـدّت فـقـر پـريشانند و موهايشان غبار آلود و رنگ چهره هـايـشـان چـنـان تـيـره اسـت كـه گـويـا بـه رنـگ سـيـاه آلوده انـد و عقيل خواسته خود را با تأكيد و اصراري هرچه تمامتر و با تكرار سخنان خود مطرح مي كرد و من به گفتارش گوش فرا مي دادم. او گمان كرده بود كه من دينم را به او فروخته ام و از راه هـميشگي دست بر مي دارم و به دنبال او مي روم. پس تكه اي از آهن را براي او گـداخـتـم و سـرخ كـردم و آن را نـزديـك تـنـش بـردم تـا عـبرت بگيرد. پس همچون بيمار دردمـنـدي بـه نـاله آمـد و چـيـزي نـمـانـده بود كه كه از اثر آن بسوزد. به او گفتم: اي عـقـيل، مادران جوان از دست داده در سوگ تو بگريند، از آهن پاره اي كه آدمها براي بازي كـردن سـرخ مـي كـنـنـد، فـرياد بر مي آوري، در حالي كه مي خواهي مرا به سوي آتش سـوزانـي كـه خداوند قدرتمند به خاطر خشمش برافروخته، سوق دهي. تو از اين آتش مي نالي و من از آن جهنّم سوزان ننالم؟! [5] .

د ـ هماهنگي با پايين ترين قشرهاي جامعه:

از آنـجـا كه امام رهبر جامعه است، بايد چنان زندگي كند كه فقيران احساس حقارت نكنند. حضرت علي (ع) ضمن نامه اي به عثمان بن حنيف، استاندار بصره چنين مي نويسد:

چـه دور اسـت كـه هـواي نـفـس بـر مـن پيروز شود و حرص زياد مرا به برگزيدن طعامها وادارد، در حـالي كـه شـايـد در حـجـاز يـا يـمـامه كسي باشد كه آرزوي يك قرص نان را داشـتـه و سـيـر شـدن را بـه يـاد ندارد يا چه دور است كه به من با شكم پر بخوابم و پيرامون من شكمهاي گرسنه و جگرهاي گرم (تشنه) باشد. آيا به القاب (اميرمؤمنان و زمـامـدار مسلمانها) بسنده كنم، در حالي كه در رنجهاي روزگار با آنان همدرد نبوده يا در تلخي زندگي پيشاپيش آنان نباشم؟ [6] .

و جاي ديگري فرمود:

خـداونـد بـر پيشوايان دادگر فرض كرده است كه زندگي خود را با طبقه ضعيف تطبيق دهند كه رنج فقر، مستمندان را ناراحت نكند. [7] .


پاورقي

[1] نهج البلاغه، فيض الاسلام، ص 1017.

[2] نهج البلاغه، فيض الاسلام، ص 879.

[3] همان، ص 390.

[4] وسائل الشيعه، ج 18، ص 521، نقل باختصار.

[5] نهج البلاغه، فيض الاسلام، ص 713.

[6] همان، ص 970.

[7] همان، ص 663.