بازگشت

تقرير معصوم


اين دليل، بر حديثي استوار است كه به گفته مدافعان صحيح قلمداد مي شود. ليكن كمي دقّت نظر، دروغين و جعلي بودن اين روايت را آشكار مي سازد. اين حديث، در هيچ يك از منابع كهن روايي و يا تاريخي نيامده است. در كتاب مقتل الحسين منسوب به ابو مخنف [1] كه از كهن ترين مقاتل است، هيچ اشاره اي به اين ماجرا نشده است. همچنين در مقتل معروف اللهوف في قتلي الطفوف هيچ اشاره اي به اين مطلب نيست، امّا به جاي آن چنين آمده است:

قال بشير بن خزيم الأسدي: ونظرت إلي زينب بنت عليّ يومئذ ولم أر خفرة واللَّه أنطق منها كأنّها تفرع من لسان أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليه السلام وقد أومأت إلي الناس أن اسكتوا فارتدّت الأنفاس وسكنت الأجراس ثمّ قالت: الحمد للَّه والصلاة علي أبي محمّد وآله الطيّبين الأخيار. أمّا بعد: يا أهل الكوفة، يا أهل الختل والغدر.... [2] .

در اين جا راوي از سخنوريِ بي مانند و اقتدار حضرت زينب عليها السلام سخن مي گويد و دعوتي كه نفس كوفيان را در سينه حبس كرد و گويي امام علي عليه السلام بود كه با آنان سخن مي گفت. در مقتل او، سخن اززني كه به سر چوب محمل بكوبد، در ميان نيست. در حقيقت، اين روايت از قرن يازدهم هجري پديدار شده و به تدريج، مبناي تشريع قمه زني قرار گرفته است. علامه مجلسي در بحارالأنوار، هنگام نقل مقتل سيّد بن طاووس، اين داستان را مي آورد و ادّعا مي كند كه در يكي از كتاب هاي معتبر ديده است، ليكن نام منبع خود را نمي گويد. عبارت مجلسي، در اين مورد چنين است:

رأيت في بعض الكتب المعتبرة روي مرسلاً عن مسلم الجصّاص قال: دعاني ابن زياد لإصلاح دار الامارة بالكوفة... فالتفتت زينب فرأت رأس أخيها فنطحت جبينها بمقدم المحمل، حتّي رأينا الدم يخرج من تحت قناعها. [3] .

طبق اين داستان، مسلم جصّاص (گچكار) نقل مي كند كه براي ديدن اسرا رفته بود، ناگهان سرهاي بريده شهيدان كربلا را آوردند. حضرت زينب عليها السلام با ديدن سر برادر خود بر نيزه، پيشاني خود را به چوب كجاوه زد و ما ديديم كه خون از زير مقنعه وي جاري شد. در اين جا مجلسي نيز به مُرسَل بودن اين خبر تصريح مي كند. شيخ عبّاس قمي كه تعبّد و تقيّد او مورد قبول مدافعان قمه زني است، درباره اين ماجرا چنين داوري مي كند:

ذكر محامل و هوادج در غير خبر مسلم جصّاص نيست و اين خبر را گرچه علّامه مجلسي نقل فرموده، لكن مأخذ نقل آن منتخب طريحي و كتاب نور العين است كه حال هر دو كتاب براي اهل فن حديث، مخفي نيست و نسبت شكستن سر به جناب زينب عليها السلام و اشعار معروفه نيز بعيد است از آن مخدّره كه عقيله هاشميّين و عالمه غير معلّمه و رضيعه ثدي نبوّت و صاحب مقام رضا و تسليم است. [4] .

وي آن گاه در اصل وجود محمل يا كجاوه، براي خاندان پيامبر صلي الله عليه وآله ترديد مي كند و مي فرمايد:

و آنچه از مقاتل معتبره معلوم مي شود، حمل ايشان بر شتران بوده كه جهاز ايشان پلاس و روپوش نداشته. [5] .

مقصود از اشعار معروف، آن است كه طبق داستان جصّاص، حضرت زينب عليها السلام پس از كوبيدن پيشاني خود به چوب كجاوه، شعري را خواند با اين مطلع «يا هلالاً لمّا استتمّ كمالاً». همچنين مراد از منتخب طريحي كتاب المنتخب في جمع المراثي والخطب المشهور بالفخري است كه فخر الدين طريحي در قرن يازدهم گردآوري كرده و به صورت مجلس، مجلس براي اهل منبر تدوين شده است و اين داستان در صفحه 478 آن آمده است. ميرزا حسين نوري نيز در اعتبار اين كتاب ترديد مي كند و به موهون بودن برخي از گزارش هاي او تصريح مي كند. [6] .

نور العين في مشهد الحسين نيز از كتب متأخّر است كه به اين ماجرا اشاره كرده است. [7] پس از اين دوره است كه نقل اين خبر، در برخي از كتاب ها مانند العوالم [8] ، ينابيع المودّة لذوي القربي [9] ، وفيات الأئمّة [10] ، و مستدرك سفينة البحار [11] رواج مي يابد، هر چند هنوز هم در مقاتل تحقيقي، مانند تفسير تاريخ سرخ؛ بررسي اعتقادي تاريخ نهضت حسيني هيچ اشاره اي به اين داستان نشده است. [12] بنابر اين، بار اثبات صحّت اين حديث، بر دوش كساني است كه به آن، استناد مي كنند و آن را مبناي تقرير معصوم قرار مي دهند. اين درباره اصل و بنياد اين خبر جعلي. [13] .

به فرض كه صحّت اين ماجرا را بپذيريم، آن گاه شاهد تعارض مضمون آن، با خبر ديگري در اين زمينه هستيم. در بسياري از منابع تاريخي آمده است كه سيّدالشهدا در شب عاشورا به خواهران و ديگر بانوان همراه خود به صراحت گفت:

يا اُختاه يا اُمّ كلثوم وأنت يا زينب وأنت يا فاطمه وأنت يا رباب! انظرن إذا أنا قتلت فلا تشققنّ عليّ جيباً ولا تخمشنّ عليّ وجهاً ولا تقلن هجراً. [14] .

در اين سخنان، امام از آنان مي خواهد تا براي شهادتش به هيچ روي گريبان چاك نزنند، چهره نخراشند و سخنان تلخ و ناروا نگويند. پيامبر خدا نيز هنگامي كه از زنان بيعت مي گرفت، با آنان شرط مي كرد از اين اعمال دست بردارند. [15] بدين ترتيب، ادّعاي موافقان قمه زني با فرمان امام مبني بر چاك نزدن گريبان كه مستند و مؤيّد به روايات متعدّدي است، تعارض دارد. حال يا بايد گفت كه اين خبر دروغ است، يا آن كه حضرت زينب عليها السلام سخن برادر را نشنيده گرفت و برخلاف خواسته او رفتار كرد يا آن كه به گفته سيّد محسن امين اگر هم اين اتّفاق افتاده، از سر بي خودي و ناخواسته بوده است. در هر حال، ديگر نمي توان به مضمون اين خبر عمل كرد و آن را حجّت دانست.

سوم آن كه باز فرض مي كنيم كه خبر پيشاني كوبيدن به چوب محمل درست است و به نحوي اين تعارض را حل كرديم. باز طبق مضمون حديث، مدافعان قمه زني بايد به جاي اين كار، طيّ مراسمي پيشاني خود را از باب همدردي با اهل بيت عليهم السلام به چوب محمل بكوبند؛ يعني همان كاري كه ادّعا مي شود زينب عليها السلام انجام داد، نه آن كه قمه بزنند. اثبات جواز قمه زني از اين خبر به دست نمي آيد، مگر آن كه به اصطلاح الغاي خصوصيت كنيم و بگوييم مهم خون آمدن است، از هر راهي كه باشد. در آن صورت نيز، راه را براي بسياري از اعمال ديگر گشوده ايم كه خود نيازمند بحث مستقلّي خواهد بود.

سخن كوتاه، اين دليل مبتني بر خبري دروغين است و افزون بر آن، با اخبار صحيح ديگر تعارض دارد و سرانجام آن كه بر قمه زني دلالتي ندارد.


پاورقي

[1] درباره اعتبار اين کتاب و اين‏که اصل آن در دسترس نيست. ر. ک: چشم اندازي به تحريفات عاشورا؛ لؤلؤ و مرجان، ج 6، ص 219.

[2] اللهوف في قتلي الطفوف، ص 86.

[3] بحارالأنوار، ج 45، ص 115 - 114.

[4] منتهي الآمال، ص 753.

[5] همان.

[6] چشم اندازي به تحريفات عاشورا، ص 288 - 287.

[7] درباره اين کتاب ر. ک: عاشورا پژوهي با رويکردي به تحريف‏شناسي تاريخ امام حسين، ص 63.

[8] العوالم، ص 373.

[9] ينابيع المودّة لذوي القربي، ج 2، ص 87.

[10] وفيات الأئمّة، ص 164.

[11] مستدرک سفينة البحار، ج 4، ص 6.

[12] تفسير تاريخ سرخ؛ بررسي انتقادي تاريخ نهضت حسيني، ص 322 - 321.

[13] براي توضيح بيشتر درباره اين ماجرا ر. ک: تحريف‏شناسي عاشورا و تاريخ امام حسين، ص 213 - 209.

[14] اللهوف في قتلي الطفوف، ص 50؛ لواعج الأشجان، ص 103؛ موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 406.

[15] الکافي، ج 5، ص 527؛ تفصيل وسائل الشيعة إلي تحصيل مسائل الشريعة، ج 2، ص 211 و ج 14، ص 154؛ مستدرک وسائل الشيعة، ج 2، ص 449؛ بحارالأنوار، ج 21، ص 113 و 134 و ج 64، ص 187 و ج 79، ص 77؛ سنن النبي، ص 143.