بازگشت

مسأله عزاداري


بحث از عزاداري اگر نگوييم دشوارتر از بحث از فلسفه قيام حسيني است، حداقل به همان اندازه دشوار است. اين دو بحث، از جهاتي شبيه يكديگر و از جنبه هايي متفاوت از هم به شمار مي روند. مشابهت اصلي آن دو، در اين نكته است كه اين دو بحث، دو روي يك سكّه هستند و هرگونه تكليف خود را با فلسفه قيام سيّدالشهدا روشن كرديم و هر تفسيري از آن به دست داديم، بايد طبق آن، مسئله عزاداري را روشن كنيم و تفسيري سازگار از آن به دست دهيم. با اين حال، اين مسئله اندكي از مسئله پيشين متمايز است. در حالي كه بحث قبلي، بيشتر صبغه مدرسي داشت و عمده كساني كه به آن پرداخته اند، ناگزير از رجوع به منابع تاريخي و ارائه يك روش براي تحقيق خود هستند تا بتوانند نتيجه گيري خود را از فلسفه قيام حسيني موجّه سازند. اين مسئله عمومي تر است و با منافع كسان بيشتري پيوند خورده است. در نتيجه، حسّاسيت نسبت به آن نيز بيشتر و طرح مباحث جدّي در آن دشوارتر است. به همين دليل، بحث از اين مسئله، مخاطرات خود را دارد. ليكن از سوي ديگر، در حالي كه در مسئله قبلي، تقريباً قطب بندي آشكاري وجود دارد و مي توان دو اردوگاه متمايز را معيّن ساخت، در اين مسئله بايد بيشتر در پي نشان دادن يك طيف بود و به سادگي نمي توان دو سنخ يا دو ديدگاه را باز نمود. باز در حالي كه در مسئله قبلي به علّت صبغه علمي بحث و جنبه نظري آن، عمدتاً متفكّران و اهل قلم حضور دارند و به ابراز رأي مي پردازند، در اين مسئله به دليل بُعد عملي آن، افزون بر حضور آن، متفكّران شاهد حضور اصحاب فتوا هستيم و هر گروهي به سود خود دست به استفتا زده و فتاوايي در جهت تأييد نظر خود، فراهم ساخته است. همچنين در حالي كه بحث نخستين طيّ چند سال گذشته، اندكي فروكش كرده يا به مجراي فنّي تري افتاده است و در اين زمينه، آثار متعدّدي با رويكردهاي جامعه شناختي و مانند آن منتشر مي شود. اين مسئله، در عمل جدّي تر شده و به نگراني هاي اهل درد و علاقه مندان اهل بيت عليهم السلام دامن زده است.

گوهر اين مسئله، آن است كه آيا عزاداري آن گونه كه امروزه در ميان شيعه مرسوم و رايج است، مقبول و از نظر شرعي، پذيرفتني است يا خير. طي يك سده اخير، آثار متعدّدي با هدف پاسخگويي به اين پرسش، نوشته شده است. برخي تلاشي در جهت تبيين مشروعيت آن و پاره اي با هدف آسيب شناسي يا نقد چنين سنّتي بوده است. اين تلاش ها در حقيقت در دو سطح بوده است: در يك سطح، كساني مي كوشيده اند در قبال ديدگاه غير شيعي بويژه نوانديشان ديني اهل سنت و يا حتّي وهّابيان، براي عزاداري وجه مقبول و مشروعي بيان كنند. برخي نيز در پي آن بوده اند تا در ميان خود شيعه به اين مسئله بپردازند. آثاري كه محصول اين دو جبهه بوده نيز از نظر ماهوي اندكي متفاوت است. در آثار نوع اوّل، عمده تأكيد بر مشروعيت اصل چنين عملي بوده است و تنها انواع محدود و معيّني از مراسم عزاداري مجاز شمرده شده و مورد دفاع قرار گرفته است. امّا در آثار نوع دوم، كساني به بيان آفات و آسيب هاي اين عمل پرداخته و كساني سخت از هرگونه عزاداري دفاع كرده اند. در حقيقت، اين دو سنخ آثار در پي پاسخگويي به دو پرسش هستند: نخست آيا عزاداري مشروع است؟ و ديگر آن كه، كدام يك از اعمالي كه به نام عزاداري انجام مي شود، مشروع است؟

گروه اوّل، در برابر كساني كه مجموعه اعمالي را كه در ايّام خاصّي به نام امامان شيعه و به صورت خاصّي انجام مي شود و عمدتاً عزاداري ناميده مي شود، بدعت مي دانستند، كوشش كردند تا اين مطلب را ثابت كنند كه چنين اعمالي بدعت نيست و مي توان آنها را مشروع دانست. از ناموران اين عرصه مي توان علامه سيّد عبد الحسين شرف الدين عاملي (1957 - 1873) از پيشتازان گفتگوي ميان شيعه و سني را نام برد. وي كه از عالمان لبنان و تحصيل كرده نجف اشرف بود، در برابر كساني كه اساساً عزاداري و سوگواري بر سيّدالشهدا، و ديگر معصومان را بدعت و نامشروع مي شمردند، دست به تأليف ناتمامي زد كه تنها مقدمه آن، و يك فصل از جلد اوّل، بر جاي مانده است. هدف او، از نگارش كتابي به نام المجالس الفاخرة في مآتم العترة الطاهرة آن بود تا گزارش درستي از وقايع عاشورا و ديگر مناسبت هاي ديني به دست دهد. ليكن پيش از ورود به اصل بحث، مقدّمه اي مفصّل بر اين كتاب نگاشته كه اينك موجود و با عنوان مقدمة المجالس الفاخرة في مآتم العترة الطاهرة در دسترس است. اين نوشته كه محصول سال 1914 است، نمونه دقيق و روشمندانه اي است از آثار نوع اوّل. در اين رساله شرف الدين، با دقّت يك فقيه و با استناد به منابع شيعه و سني و به دور از جنجال هاي غير علمي، بحث خود را در پنج مطلب و دو فصل سامان داده و پيش برده است. وي در آغاز به تأسيس اصل پرداخته، مي گويد كه اصل عملي، مقتضي اباحه گريستن بر مردگان و سرودن اشعاري در رثاي آنان و برشمردن نيكي هايشان و يادآوري مصيبتشان و انفاق به نام آنان در راه خير و گرفتن مجلس سوگواري براي آنان است. نه تنها هيچ دليلي بر خلاف اين اصل وجود ندارد، بلكه از سيره قطعي و ادلّه لفظي، جواز و در مواردي استحباب اين امور دريافت مي شود. [1] .

پس از آن، وي پنج مطلب را به ترتيب بيان مي كند: مطلب نخست، درباره «گريه» است كه در آن، رواياتي نقل مي كند مبني بر آن كه پيامبر اكرم در مواردي، از جمله با ديدن پيكر حمزه شهيد، گريست [2] و اين روايات، گوياي جواز اصل گريه بر ميّت است. مطلب دوم در باب «رثاي ميّت» است و در آن شرف الدين داستان ها و رواياتي مي آورد كه نشان مي دهد پس از رحلت پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله عدّه اي از صحابه از جمله صفيّه، عمّه پيامبر، اشعاري در رثاي آن حضرت سرودند. [3] .مطلب سوم به بيان «احاديث مشتمل بر مناقب ميّت و مصائب او» اختصاص دارد و در آن، نويسنده به استناد تاريخ، مواردي را نقل مي كند كه در آنها بازماندگان بر سر مزار ميّت از او به نيكي ياد مي كردند و نيكي هايش را بر شمرده، به ابراز اندوه بر اثر فقدانش مي پرداختند. [4] مطلب چهارم در باب «به سوگ نشستن بر مردگان» است. در اين جا، مؤلّف از صحيح بخاري نقل مي كند كه پس از شهادت زيد بن حارثه، جعفر بن ابي طالب و ابن رواحه در جنگ موته، پيامبر اكرم در حالي كه آثار اندوه در رخساره اش نمايان بود، در مسجد نشست. [5] شرف الدين در مطلب پنجم، به اثبات اين نكته مي پردازد كه انفاق از طرف ميّت و به نام او، در راه هاي خير مجاز است و افزون بر دلايل عامّي چون استحباب هر نوع انفاقي، رفتار پيامبرصلي الله عليه وآله مؤيّد چنين عملي است. آن گاه از صحيح بخاري و صحيح مسلم نقل مي كند كه ايشان پس از رحلت خديجه عليها السلام گاه گوسفندي را مي كشت و آن را تكه تكه كرده، به نام خديجه عليها السلام صدقه مي داد. [6] .

پس از اين مقدّمات كلّي، شرف الدين مي كوشد مشروعيت سوگواري بر امام حسين عليه السلام را نشان دهد. وي تأكيد مي كند:

هر كس بر آنچه گذشت وقوف يافته باشد، در مي يابد كه جاي انكار بر ما به سبب سوگواري خاصّ سيّدالشهدا عليه السلام وجود ندارد. با توجه به آن كه اين سوگواري، تنها در بر دارنده آن پنج مطلب است. [7] .

در اين جا شرف الدين پس از اثبات مشروعيت كلّي اعمال پنجگانه گريستن بر مردگان، رثاي ميّت، به نيكي از او ياد كردن، به سوگ نشستن و انفاق به نام او، نتيجه مي گيرد كه در عزاداري سيّدالشهدا نيز چيزي جز همين پنج عمل مباح و مشروع وجود ندارد. وي، اين فصل را به تفصيل ادامه مي دهد و مستندات خود را يكايك نقل مي كند و سرانجام مي گويد: «فهل، بعد هذا كلّه، تقول: إنّ البكاء علي مصائب أهل البيت بدعة؟». [8] .

فصل بعد نيز با همين منطق، در پي اثبات مشروعيت عزاداري براي ديگر معصومان است. اين نوشته با همه كوتاهي اش، نمونه اي است از روشمندي و تحليل دقيق مسئله و تبيين محلّ نزاع. شرف الدين در اين جا هدفي دارد و آن هم اثبات مشروعيت اصل عزاداري و نفي بدعت از آن است و روشي كه مبتني است بر اصول فقه و روش تحليل فقيهانه مسئله. وي همچنين در اين نوشته، به دقّت حدود عزاداري، يعني همان اعمال پنجگانه را معيّن مي سازد؛ شيوه اي كه معمولاً در آثار نوع دوم به چشم نمي خورد.

كتاب سوم با همين نقطه عزيمت و تقريباً همين نتايج، قامعة أهل الباطل بدفع شبهات المجادل في جواز البكاء والرثاء علي سيدنا ومولانا الامام الحسين بن امير المؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام نوشته شيخ علي بن عبداللَّه البحراني الستري (م 1319 ق) ساكن مسقط است. لحن اين كتاب، همان گونه كه عنوان آن نشان مي دهد، تند و در مواردي گزنده است.

وي در مقدّمه كتابش مي نويسد كه يكي از دوستانش، كتابي از هند برايش ارسال داشت كه نوشته شيخي حنفي و نقشبندي به نام شيخ نور الدين محمّد بن عبد الصمد بود و پرسش ها و پاسخ هاي درست و نادرستي در خود داشت. برخي از آنها در باب عزاي سيّدالشهدا و بيان حرمت آن بود. آن دوست، از مؤلّف خواستار رفع شبهات از مؤلّف شده بود. وي با آن كه مدّعي است در پي مجادله با اهل مذاهب و معاندان و نواصب نيست، ولي ناگزير است كه به اين شبهات پاسخ دهد. وي در اين كتاب مي كوشد تا مشروعيت گريستن بر امام حسين عليه السلام و سرودن اشعار، در رثاي اهل بيت عليهم السلام را ثابت كند. او همچنين به برخي از دعاوي آن شيخ حنفي پاسخ مي دهد، كه خارج از اين بحث است. امّا نكته قابل توجّه اين كتاب، آن است كه دامنه جواز، تنها شامل اعمالي چون گريستن و موارد پيش گفته است و بيش از آن را نه تنها جايز نمي داند، بلكه بر حرمت آنها تصريح مي كند و با نظر آن شيخ حنفي، همسو مي گردد. براي مثال وي در اوّل كتاب، بحث خود را با اشاره به حرمت درست كردن نعش و تابوت كشي و شبيه، مي آغازد:

اي ناظر! بدان كه نويسنده حنفي آن رساله، سخن خود را با تحريم تابوت و شبيه كه جاهلان مدّعي تشيّع و پيروي از اهل بيت رسول صلي الله عليه وآله انجام مي دهند و به آن عادت كرده و نيكش شمرده اند، آغازيده است. شكّي نيست كه اين دو كار، نزد ما حرام است و آن دو، نزد افاضل اماميه و نيكان پرهيزگار از جمله بدعت هاي شنيع به شمار مي روند؛ زيرا فرماني بر انجام آنها در شريعت وارد نشده است. پس جزو ملاهي به شمار مي روند و عبادت شمردن آنها همچون نماز ضحي و تراويح ممنوع است. از اين رو، در باب اين دو با او مناقشه نمي كنيم، هر چند دليل ما بر تحريم، نه آن اراجيفي است كه او بر شمرده است. [9] .

وي مي افزايد كه افعال قبيح ديگري از آلات لهو و لعب و بيرون آمدن زنان سر برهنه و قاطي شدنشان با مردان نامحرم و استفاده از مردان براي ايفاي نقش زنان در تعزيه و «ديگر مواردي كه وي نام برده يا نام نبرده» همه اين افعال حرام هستند و حرمت برخي از آنها مستند به نص است و برخي مستند به عمومات و ظواهر. [10] .

در اين جا وي به طعن خود اضافه مي كند كه گرچه بيرون آمدن زنان در چنين مراسمي شنيع تر و قبيح تر از بيرون آمدن امّ المؤمنين براي جنگ با امير مؤمنان نبوده است. وي در جايي ديگر، سخت بر غلات شيعه مي تازد و تصريح مي كند:

از نظر ما، آنان كفار پليد و مشركان نجس هستند كه لعنت خداوند و ملائكه و مردمان بر آنان باد. نه آنان از ما هستند و نه ما از آنان. [11] .

اگر در مورد نوشته هاي فوق، در ميان عالمان شيعه اتّفاق نظر بوده است، به نوع دوم كه مي رسيم چنين نيست و گاه در يك مسئله، حكم آن از حرمت تا وجوب كفايي در نوسان است و فتاواي متعارض به جاي راه گشا بودن بر تيرگي فضا افزوده است. در اين جا، برخلاف اجماع در قبال اهل سنّت مبني بر مشروعيت اصل عزاداري، باز شاهد نوعي جبهه بندي هستيم كه امكان دسترسي به حقيقت را دشوار مي سازد.

در اين جا، مسئله اصلي آن است كه با قبول مشروعيت اصل عزاداري، كدام عمل است كه جزو مصاديق آن، به شمار مي رود و آيا دامنه عزاداري چنان گسترده است كه شامل هر شكلي مي گردد يا تنها در بر دارنده شكل خاصّي است. اين مسئله بخصوص در يك سده اخير كه بسياري از اعمال به نام عزاداري، به تدريج وارد مراسم سوگواري حسيني شد، جدّي تر شده است. براي مثال، طيّ يكي دو سده اخير بوده است كه شبيه خواني، تعزيه، انواع خاصّي از سينه زني، سوراخ كردن بدن و قفل بستن، برداشتن عَلَم و كتل، هوسه كردن و زنجيرزني در ميان شيعه رايج شده است و همين مسائل بوده كه بحث مشروعيت چنين اعمال و مراسمي را پيش كشيده است.


پاورقي

[1] مقدمة المجالس الفاخرة في مآتم العترة الطاهرة، ص 20 - 19.

[2] همان، ص 23.

[3] همان، ص 35.

[4] همان، ص 40.

[5] همان، ص 45.

[6] همان، ص 51.

[7] همان، ص 55.

[8] همان، ص 78.

[9] قامعة أهل الباطل بدفع شبهات المجادل في جواز البکاء والرثاء علي سيدنا ومولانا الامام الحسين بن أمير المؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام، ص 13.

[10] همان.

[11] همان، ص 31.