بازگشت

رمز جاودانگي قيام امام حسين


به اين ترتيب رمز جاودانگي و عظمت عاشورا را بادي در امر ديگري جستجو كرد و اتفاقا اين وجه از حادثه عاشوراست كه در طول تاريخ تا قبل از انقلاب اسلامي ايران تعمدا از سوي حاكميت غاصب و نيرهاي مسلط بر امت اسلامي بطور عام و نيز جامعه شيعي مورد تغافل قرار گرفته است. شايد بتوان وجه مورد نظر را در دو محور اصلي به شرح زير مورد تحقيق قرار داد:

1- چگونگي كسب قدرت رهبر و حدود مشروعيت نظام حاكم بر جامعه اسلامي

2- حدود اختيار و آزادي افراد مسلمان درون نظام حاكم

بديهي است در اينجا بحث نظري در مورد شرايط و لوازم مشروعيت رهبر و نظام حكومت در اسلام و تكاليف و اختيارات آحاد مردم و رهبري مورد نظر نيست بلكه تامل در موضوع بر اساس مصداق معين آن در حادثه عاشورا مورد عنايت است؛ پس مساله اين است كه نظر امام حسين (ع)، حدود مشروعيت و يا دلايل عدم مشروعيت حكومت يزيد چه بود. چه تفاوتي بين حكومت يزيد با معاويه و خلفاي قبلي وجود داشت؟ چه خطر جديدي اسلام را تهديد مي كرد؟ اوضاع سياسي، وضعيت اجتماعي و جبهه بندي نيروهاي درون امت اسلامي دچار چه تغييراتي شده بود كه عدم بيعت با يزيد يا قيام و خروج عليه حكومت او را الزامي مي كرد؟

به نظر مي رسد اگر اين مسائل بطور جدي مورد تامل نباشد و دلايل عدم مشروعيت نظام يزيدي در كانون مباحث مربوط به حادثه عاشورا قرار نداشته باشد به گونه اي كه اصل اقدام يزيد به عنوان حركت حاكم مسلمين عليه افراد ياغي و خروج كننده بر حكومت تلقي شود، آنگاه چون و چرا در جزئيات اين حادثه و تخلفهاي اخلاقي و رفتار خشن سپاهيان يزيد در برخورد با لشكر و اصحاب معدود امام حسين (ع)، كه حجم انبوه از تاريخ و محتواي مقاتل را تشكيل مي دهد، چندان وجهي نخواهد داشت.

بديهي است تامل در اين موضوع نيز نمي تواند صرفا بر اساس معتقدات مسلم شيعه در وصايت و امامت منصوب حضرت علي (ع) و ديگر ائمه بزرگوار شيعه، كه هر گونه حاكميت غير آن را غاصبانه مي شمارد، صورت گيرد؛ بلكه بحث بر سر مقايسه و تطبيق مواضع حضرت علي (ع) و امام حسن (ع) و امام حسين (ع) با خلفاي راشدين و مغويه و دلايل توجيهي و مؤيد پيدايش تفاوت اساسي در زمان يزيد است به گونه اي كه بتواند اصل قيام و اقدام امام حسين (ع) را توضيح دهد. مسلما در ادبيات شيعه و عاشورا اين نكات به كلي مورد غفلت نبوده است ولي سخن بر سر وزن و حدود اعتنا و توجه به آنهاست كه بايد بيشتر مورد عنايت قرار گيرد.

محور، ديگر حدود اختيار و آزادي افراد در نظام اسلامي است كه در ارتباط با حادثه عاشورا، بحث الزام به بيعت با يزيد را مطرح مي كند؛ به عبارت ديگر در محور اول، بحث بر سر مشروعيت و عدم مشروعيت حكومت يزيد و دلايل مشروعيت و حتي ضرورت و وجوب قيام و خرج عليه آن است در حالي كه در محور دوم، قيام و خروج ابتدايي مد نظر نيست. بحث اين است كه آيا يزيد (صرف نظر از حدود مشروعيت خود) حق دارد به زور از امثال حسين بن علي (ع) بيعت بخواهد؛ آيا اگر الزام به بيعت نبود حادثه عاشورا رخ مي نمود؟ حادثه عاشورا نتيجه اقدام حسين بن علي (ع) براي رويارويي با حكومت يزيد است يا نتيجه ملزم نمودن امام حسين (ع) به بيعت با يزيد؛ به عبارت ديگر، با فرض امتناع از بيعت، آيا حضرت امام حسين (ع) مي توانست زنده بماند؟ همينگونه سؤالها در مورد ساير مدعيان خلافت و حاكميت بر مسلمين و رابطه آنها با آحاد امت نيز قابل طرح است.

تامل در اينگونه سؤالهاست كه اصل وقوع فجايع حادثه عاشورا و عملكرد يزيديان از يكسو و اوج ايثار و مقاومت و تعهد به اصول و ارزشها از سوي حضرت سيدالشهدا (ع) را بخوبي تبيين مي كند و خباثت و دنائت و بطلان موضع يزيديان را بر ملا مي سازد و از همين موضع است كه زنده نگاه داشتن عاشورا، زنده نگهداشتن اسلام و ارزشهاي آن است و اين سخن حضرت رسول كه «حسين مني و انا من حسين» تعبير زيبا و حقيقي خود را بازمي يابد.