بازگشت

حادثه كربلا از ديدگاه هاي مختلف


درست است كه حادثه نينوا و واقعه بي نظير عاشورا يك حادثه و يك منظره بوده است، ولي همين حادثه و منظره واحد را مي توان از ديدگاه هاي گوناگون مورد درك و تماس قرار داد.

1. پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله، تخلف مردم را از آن همه سفارشات كه درباره خاندان طهارت و عظمت كرده بود، مي بيند. حضرت رسول مي بيند كه چگونه توصيه ها و دستورات او كه صدها بار، چه به وسيله قرآن و چه با گفتارهاي شخصي خود، اتكاء به فرزندان معصومش را كه به جهت شايسته بودن به گستردن و تفسير رسالت پيامبر به خاك نشينان كره زمين گوشزد كرده بود، در آتش هوي و هوس دنياپرستانِ انسان سوز زبانه مي كشد. از طرف ديگر، چنين قرباني هاي مقدس براي برومند كردن نهال مكتب انساني كه خود بنيانگزار آن است، ضرورت دارد. چنان كه خود در اين جمله معروف مي فرمايد:

حُسِيْنٌ مِنّي وَ اَنَا مِنْ حُسِيْن.

«حسين از من و من از حسينم.»

يعني ارتباطي ميان من و او وجود دارد كه در آن هنگام كه دين جاوداني انساني - الهي، دستخوش طوفان هاي نابودكننده شود، همين حسين است كه عاشورايش چون كشتي نجات بخش، اسلام و قرآن را از غرق شدن نجات خواهد داد، كه:

اِنّ الْحُسَيْن مِصْباحُ الْهُدي وَ سَفينَةُ النَّجاة.

«حسين چراغ هدايت و كشتي نجات است.»

2. فرشتگان و ارواح پاكي كه از اين خاكدان به عالم بالا پرواز كرده اند، به اين حادثه بهت انگيز كه ميان آدميان مفتخر «وَلَقَدْ كَرَّمْنا بَني آدَم» اتفاق افتاده است، خيره و مبهوت مي نگرند.

3. اما خود حسين، سرگرم حضور در بارگاه الهي، از سنگر خونين دفاع از حقوق انسان ها، در حال انجذاب به حوزه جاذبيت بي نهايت بزرگ، با اين سروش حيات بخش است:

الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يتناهي عنه و اني لا اري الموت الا سعادة...

«مگر اي انسان ها، نمي بينيد كه حق مورد عمل واقع نمي شود و از باطل اجتناب نمي ورزند؟ من مرگ در راه دفاع از حق و ريشه كن كردن باطل را چيزي جز سعادت نمي بينم.»

4. يزيد و پيروانش، كه شمر جنايتكار، جايگاه فاضلاب تمام پليدي هاي آنان بود، سرشار از تمناهاي حيواني، غوطه ور در دريايي از لذت اجراي پليدي ها و تبهكاري هاي پيشوايانش.

5. منظره شگفت انگيز عاشوراي حسين، براي «ابن خلدون» ها كه مي كوشند خدا و خرما را بدون تعديل و تفسير خرما، در دل هاي آدميان جاي بدهند، مخلوطي از اشتباه قابل اغماض و حق و حقيقت ابدي مي نمايد! [1] .

6. گروه ديگري از تماشاگران صحنه پرآشوب تاريخ داريم كه به جاي آن كه قدم در راه تعديل طبيعت ماديِ بشر بردارند، در تقويت و امضاي طبيعت مادي بشر فلسفه ها مي بافند و مي گويند: «انسان گرگ انسان است» و «اصل تنازع در بقا، حكمفرماي مطلق هستي است!»

منظره عاشورا براي اين گروه، يك منظره كاملاً طبيعي بوده و نه تنها جاي شگفتي نيست، بلكه اگر با آن شرايط و عوامل كه در آن دوران وجود داشت، چنان منظره اي بروز نمي كرد، جاي تعجب بود.

7. وجدان آگاه رادمردان تاريخ، كه ادامه و بقاي اصول عالي انساني را همواره به نيروهاي تازه مستند مي دانند، حادثه كربلا را به عنوان يكي از محرك ترين نيروها براي پيشبرد چرخ اصول و ايده هاي عالي انساني مي نگرند.

دليل بارز اين نگرش، اقدامات امثال متوكل عباسي بود كه فرمان داد قبر امام حسين عليه السلام را ويران كرده و جاي آن را كشت و زرع كنند، [2] تا مردم براي گريه محرك در آن جا جمع نشوند.

غافل از اين كه مادامي كه اصل حق و عدالت براي انسان ها مطرح است، قبر حسين و هم مكتبانش در درجات مختلف، در دل هاي پاكان اولاد آدم، با مصالح اصول پايدار انسانيت و با دو دست عقل و وجدان، محكم تر از آن ساخته شده است كه بيل و كلنگ «متوكل» ها آسيبي به آن ها برساند.

8. عرفاي راستين، عينك جلال الدين را به چشم زده و شكسته شدن قفس ها و پرواز ارواح سعادتمند را به اصل نخستين خود مي نگرند.

9. منفي گرايان زبون و ناتوان، منظره كربلا را وسيله يأس و بدبيني قرار داده و با ديدن آن وحشي گري از بشر و بشريت و دعاوي بي اساسش قهر و خداحافظي مي كنند.

10. اين حادثه براي گروهي ديگر، به عنوان يك وسيله اشباع اغراض مادي جلوه كرده و حادثه كربلا را مانند يك سفره رنگارنگ كه امواج تاريخ به سوي آنان پرتاب كرده است، مي نگرند.

11. شعراي حرفه اي هم بيكار ننشسته، و از ديدگاه احساسات خالص، جريان كربلا را بازگو كرده اند.

12. در ميان اين همه عينك هاي متنوع كه براي تماشاي حادثه خونين كشتارگاه سوزان كربلا به چشم طبقات مختفات زده شده است، يك عينك دو جانبه نيز ديده مي شود، كه اگر تيره و تارش نكنند، عالي ترين و همه جانبه ترين ديد را نصيب تماشاگرش كرده است.

اينان كساني هستند كه عقل و انديشه مستند به مشاهده نمود آن حادثه خونين را كه چشمگيرترين مبارزه حق و باطل و انسانيت و ضد انسانيت است، به كار مي اندازند، و ابديت اصول حياتي انساني را از آن استنتاج مي كنند، و در شادماني روحي بي نهايت غوطه ور مي شوند.

اينان هنگامي كه احساس پاك و ناب و سازنده خود را هم با آن تعقل و انديشه هماهنگ مي سازند، ريزش قطرات خون و افتادن سرها و دست و پاها و دوخته شدن چشمان حق بين را با تيرها، به دست كساني كه كوچك ترين دليل براي بزرگ ترين جنايتي كه مي كنند در دست ندارند، مي بينند، مي گريند و آه سوزان از سينه برمي آورند.

مگر اين جريان انسان و انسانيت كش را مي توان بدون تأثر عميق، كه - گريه و ناله - نشان كوچك و نارسايي از آن تأثر است، ديد و يا شنيد، كه در جامعه بشري حالتي مي تواند بروز كند كه گروهي بايستند و با فرياد بلند داد بزنند كه ما چه كرده ايم؟ براي چه ما را مي كشيد؟ و چرا در كشتن ما همه اصول انساني را زيرپا مي گذاريد؟ و آن جامعه نتواند براي جنايتي كه مرتكب مي شود، دلايل مورد جنايت را رد كند، و نتواند براي كار خود دليلي، اگرچه ظاهر فريبنده اي داشته باشد، بيان كند!

آيا براي برحذر داشتن انسان ها از امكان بروز چنين حالت بي نهايت شرم آور نبايد متأثر شد؟

اين تأثر و گريه يك حالت بازتابي منفي نبوده، بلكه چنان كه در داستان مختصر محمّدبن ابراهيم، از نواده هاي امام حسن مجتبي عليه السلام مشاهده مي كنيم، سازنده و نيروبخش حيات انسان هاست.

داستان از اين قرار است:

«ابوالسرايا، رهبر جمعي كه به عليه مأمون الرشيد حركت مي كردند، محمدبن ابراهيم (معروف به ابن طباطبا) را به كوفه مي فرستد. وقتي كه محمد به كوفه مي رسد، در اطراف كوفه قدم مي زند. در اين هنگام پيرزني را مي بيند كه با پشت خميده و وضع ناراحت كننده خم شده، دانه هاي خرما را كه از بارهاي خرما به زمين مي افتاد، جمع كرده و در انبان مي گذاشت. محمد از پيرزن پرسيد كه خرماها را چه مي كني؟ گفت: من بيوه زني بي سرپرستم و دختراني دارم كه نمي توانند زندگي خود را اداره كنند. محمد سخت گريست و گفت: سوگند به خدا تو و امثال توست كه فردا مرا وادار به دفاع از وضع شما مي كند تا خونم ريخته شود. اين گريه، بينايي نافذي براي حركتش فراهم آورد.» [3] .

محقق بزرگ عبداللَّه العلايلي، درس هايي را كه بايستي از علل و نتايج اقدام و شهادت حسين بن علي عليه السلام بياموزيم، به ترتيب زير بيان مي كند:

1. چگونه بايد ما شخصيت انساني خود را كه مربوط به شخصيت كل انسان است، حفظ كنيم، و چگونه بايستي از اصل مقدس دفاع كنيم.

2. حسين به ما تعليم كرد: چگونه امكان پذير است كه شير در زنداني محبوس شود، ولي آن زندان او را بَرده نسازد. اين همان درس است كه ديوژن به يوناني ها، در روزگار قديم تعليم مي داد. اين دو درس بسيار بزرگي است كه در هنگام توجه به اين كه ذات آزاد است و مي تواند تمام ديدگاه ها را در ايدآل اعلاي انساني متمركز نموده و منبع اصيل شجاعت و ارزش مطلق بوده باشد.

تاريخ آزادي چيزي جز حفظ شخصيت انساني انسان نيست. هرچه كه ما شخصيت حسين و كار بي نظيرش را مطالعه مي كنيم، بيشتر به پديده اعجازآميز آزادي شخصيت انسان از قيد و زنجير بردگي آگاه مي شويم.

3. كسي كه ذات و شخصيت انساني خود را دريافت نكرده است، او از هستي خود و جهاني كه در آن زندگي مي كند بيگانه است. به عبارت ديگر، كسي كه از شخصيت انساني خود چيزي درك نكند، يا آن را در اختيار بادپاي وزش بادهاي قوانين طبيعت و تمايلات انسان ها بگذارد، بهره اي از هستي ندارد. حسين عليه السلام با همين درس هاي عملي و نهايي بود كه نمونه اعلاي آزادي را به تاريخ بشري نشان داد.

4. درس ديگري كه حسين عليه السلام به ما تعليم فرمود، اين است كه ما در زندگي فردي و اجتماعي، چگونه بايد بتوانيم از اصول مقدسه انساني بهره برداري كنيم.

ما اين درس را چنان كه شايسته است، جز از حسين عليه السلام، از كس ديگري سراغ نداريم؛ زيرا در ميان مردان تاريخ، بدان ترتيب كه تاريخ به ما مي آموزد، در بهره برداري صحيح و همه جانبه از اصول مقدس انساني، مانند حسين كسي را نمي بينيم و هرگز نظير او را نخواهيم ديد.

اي قهرمان قهرمانان، تكاپو در راه انسانيت و جولانگاه تكاپو، در مرز زندگي و مرگ ديگر نظير اخلاق و شخصيت تو را كجا خواهيم يافت؟

تويي كه رفتي و مرگ مجازي را در ايدآل اعلايت به ياري طلبيدي، در حالي كه ديگران مي روند و حيات مصنوعي را در راه قدرت به ياري مي طلبند. [4] .


پاورقي

[1] ابن خلدون، در مقدمه تاريخ معروفش مي‏گويد: «حسين در يک موضوع کاملاً واقعيت را دريافته بود و آن، اين بود که هيچ کس در آن دوران براي خلافت شايسته‏تر از او نبوده است. بلکه حسين بالاتر از آن بود، اما اين که گمان مي‏کرد مي‏تواند در مقابل شوکت يزيد قدعلم کند، اشتباه کرده بود.» مطالعه‏ کننده محترم در اين چند صفحه، اشتباه ابن خلدون را در اين قضاوت تصديق خواهد کرد.

[2] تاريخ طبري، ج 11، ص 44.

[3] مقاتل ‏الطالبين، ابوالفرج اصفهاني، ص 521، تاريخ طبري، ج11، ص 44.

[4] مضمون از سُمُوّ المعني في سُمُوّ الذات، عبداللَّه العلايلي، ص 103 الي 105.