بازگشت

حسين بن علي چه كرد؟


درباره گفتار و كردار و داستان كربلا، به قدري كتاب و مقاله نوشته شده و بررسي هاي متنوع فراوان شده است، كه احتياج به بازگوكردن مشروح آن ديده نمي شود. تنها فهرستي از آن داستان را براي بهره برداري در توضيح و تحليل و نقد نظريه جلال الدين، در موضوع يادبود حسين عليه السلام متذكر مي شويم:

«معاويه در نيمه ماه رجب سال 60 از هجرت مرد، و در آن موقع يزيد در بيرون دمشق بود. با شنيدن مرگ معاويه خود را به دمشق رسانيده، بلافاصله نامه اي به وليدبن عتبه والي مدينه مي نويسد كه به مجرد رسيدن اين نامه، حسين بن علي و عبداللَّه بن زبير را [و در بعضي از تواريخ، عبدالرحمن بن ابي بكر و عبداللَّه بن عمر را هم ضبط كرده اند.] احضار نموده و از آنان براي من بيعت بگير و اگر امتناع نمودند، گردنشان را بزن و سر هردو [يا هر چهارنفر را] را به نزد من بفرست. سپس از همه مردم براي من بيعت بگير و اگر كسي تخلف كرد، همان حكم را كه گفتم، درباره او نيز اجرا كن.» [1] .

حسين بن علي عليه السلام امتناع ورزيده و رهسپار مكه مي شود. در ايام اقامت در مكه، نامه هاي خيلي فراوان از مردم عراق، مخصوصاً از شخصيت هاي بزرگ كوفه مي رسد كه ما مردم زمامداري يزيد را نپذيرفته ايم. با شتاب به سوي ما حركت كن، كه ما پيشوايي جز تو نمي شناسيم.

حسين عليه السلام پسرعموي خود، مسلم بن عقيل را مانند نماينده اي به كوفه مي فرستد. از طرف ديگر، يزيد براي ساكت كردن مردم كوفه، عبيداللَّه بن زياد را كه يكي از اشقياي روزگار و معروف به ابن مرجانه بود، به جاي نعمان بن بشير به حكومت كوفه نصب مي كند. عبيداللَّه بن زياد، با حيله گري هاي اموي، مسلم را دستگير و او را با فجيع ترين وضعي به شهادت مي رساند.

امام حسين عليه السلام، هشتم ماه ذي الحجه سال 60 هجري از مكه به سوي عراق حركت مي كند. اين حركت سه علت داشته است:

يك. اضطراب و نگراني بسيار شديد حسين عليه السلام درباره محو شدن اسلام به دست يزيد و هواخواهانش. دو علت ديگر، مانند وسيله اي براي انجام تكليف و ارضاي وجدان الهي اش بوده است.

دو. نامه ها و درخواست مؤكد اهل عراق كه او را به پيشوايي خود مي خواستند.

سه. توطئه اي كه دست نشانده هاي يزيد براي كشتن حسين در مكه چيده بودند. اين حركت و سير از مكه ادامه مي يابد و چنان كه همه تواريخ بدون استثناء نوشته اند، در سرزمين كربلا كه نام هاي ديگري هم مانند نينوا و غاضريه و طفّ و طفوف داشته است، پايان مي پذيرد. امام حسين عليه السلام با هفتاد و يك نفر از پاك ترين اولاد آدم، با فجيع ترين وضع به دست عمال يزيد شهيد مي شود. اين است مختصرترين فهرست داستان كربلا.

اما هويت و تفصيلات اين داستان، كه آشكاركننده ترين داستان ميان حق و باطل در تاريخ بشري است، به قدري با عظمت و آموزنده است كه تاكنون بيش از صدها كتاب و هزاران ديوان شعر و تحليلات تاريخي در پيرامون آن حادثه و تفصيلاتش نوشته شده است. با اين حال باز هم در هرمدتي - كم و بيش - انسان دوستان و مربيان بشري به صورت كتاب و مقاله و سخنراني، و به عنوان حادثه غيرقابل چشم پوشي تاريخ آن را مطرح مي كنند.

جلال الدين بانظر به چشم انداز كاري كه درباره انسانيت (اومانيسم) محض، يا انساني - الهي، پيش گرفته بود، مي توانست از داستان كربلا بهره برداري كند. جلال الدين، مطالب زير را كه شمه اي از عناصر و واحدهاي داستان مزبور است، مطرح كرده و حقايق فراواني را از واقعيت هاي قطعي، نه از قصه هاي تمثيلي و ثابت نشده، به فرهنگ مطلوب بشري عرضه مي كند.


پاورقي

[1] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 241.