بازگشت

مقدمه






با شريف آن كرد آن دون از كجي

كه كند با آل ياسين خارجي



تا چه كين دارند دايم ديو و غول

چون يزيد و شمر با آل رسول



حسين كيست؟ و يزيد كيست؟

اين گونه سؤالاتي كه رو در روي هم قرار گرفته اند فراوان پيدا مي شوند. از قبيل:

موسي عليه السلام كيست؟ و فرعون كيست؟

محمدصلي الله عليه وآله كيست و ابوجهل كيست؟

علي بن ابي طالب عليه السلام كيست؟ و معاويه كيست؟

اينان افرادي ازانسان ها بودند كه چند صباحي روي اين خاكدان زندگي كردند، و سپس در زير خاك آرميدند. موجوداتي مانند انسان هاي ديگر بودند. گفتاري داشتند و كرداري، بدني داشتند و روحي، انگشتان زمانه، كتاب وجود آنان را ورق زد و به پايان رسانيد. لذا انتظار نداشته باشيد كه سؤالات فوق را بدون اين كه به سؤالات ذيل توجه كنيد، پاسخ كافي بدهيد:

نور چيست؟ و ظلمت چيست؟

هشياري چيست؟ و مستي چيست؟

وجدان چيست؟ و هوي و هوس هاي نابودكننده چيست؟

دادگري چيست؟ و بيدادگري چيست؟

آب حيات ابدي چيست؟ وفاضلاب «الگوهاي» فاحشه خانه هاي شهرنشينان چيست؟

اگر بخواهيد شكوه و جلال انساني را در آخرين درجه ملكوتي اش ببينيد، داستان مختصر دشت نينوا را كه در چند ورق نوشته شده است بخوانيد. باز اگر بخواهيد سقوط و رذالت انساني را در پست ترين قيافه اش بنگريد، همين قصه مختصر را از نظر بگذرانيد.

در اين داستان شگفت انگيز، عقربك مرموز زمان، چونان افراد ناخودآگاه كه برصفحه زمين خاكي مي گذرند و هزاران نظم و نشان ابديت را ناديده مي گيرند، بر صفحه روزگار خزيده و از روي ثانيه ها و دقايق، بالاخره از روي ساعاتي چند، عبور كرده و به راه خود رفته است.

آري، در حدود هزار وسيصد و شصت سال است كه از وقوع اين حادثه باشكوه و غم انگيز مي گذرد. گرد وغبار گذشت زمان از يك طرف، و كوشش هاي گردپاشان و سوداگران جان هاي آدميان از طرف ديگر، نتوانسته است درخشندگي اين حادثه را تيره و تار كند.

عقربك زمان گذران دو خاصيت متضاد دارد كه حوادث و رويدادهاي تاريخ را دو قسمت مي كند. قسمتي از آن ها را درو كرده و سوزانده و خاكسترش را به باد فنا مي دهد، و قسمت ديگرش را از ابديت اشباع كرده، با عبور از روي ساعت ها و ساليان و قرون اعصار، ريشه هاي آن ها را آبياري مي كند.

هر انساني كه با اين داستان روبه رو شده، چه شرقي و چه غربي، چه ديروز و چه امروز، از ديدگاهي كه براي عظمت و جلال رويدادها درنظر گرفته است، حداقل لحظاتي چند در دريايي از حيرت و بهت فرو رفته است.

قطرات اشك هاي مقدس كه قرن هاست در سوز و گداز حادثه نينوا از ديدگان انسان ها سرازير مي شود، هنوز نتوانسته است شعله هاي آن بيدادگري را خاموش كند. ما به نوبت خود، آن چند ساعت دشت نينوا را از نظر عظمت و جلال انساني تفسير مي كنيم.

در تاريخ بشري، با ملاحظه مجموع شرايط و عوامل، هيچ گونه صف آرايي را سراغ نداريم كه پستي و رذالت يكي از طرفين خصومت، اين اندازه موجب بروز عظمت طرف ديگر، و عظمت و شهامت انسانيِ يكي از طرفين خصومت، اين همه موجب بروز پستي و رذالت طرف ديگر بوده باشد. پيكار و تضادي كه محصولي مانند حر بن يزيد رياحي بار آورد، كه پرده از روي قيافه ابديت حريت و آزادي يك انسان خاكي برداشت.

وقتي كه با اين سؤال روبه رو مي شويم كه حسين عليه السلام كيست؟ ممكن است با پاسخ هاي ذيل روبه رو شويم:

حسين عليه السلام يعني قهرمان قهرمانان، كه بركنار شدن دادگرترين انسان ها، يعني علي بن ابي طالب عليه السلام را از تصدي رهبري اجتماعات (كه شديدترين احتياج را به مثل علي داشت)، و تبعيد شدن ابوذر غفاري را به بيابان ربذه، و صدها روش انحرافي دوران چنگيزِ نژاد سام، معاويه و فرزندش را كه كثيف ترين موجود زباله دان تاريخ است، توضيح و تفسير كرد.

حسين عليه السلام يعني كسي كه صورت سازي ها تمام حق كشي ها و بيدادگري ها و حيله گري هاي ماكياولي را كه به نام آيين مقدس اسلام، به دست جلادان ميگساري مانند يزيدبن معاويه رايج شده بود، در روي ريگ هاي سوزان دشت نينوا انبوه كرده، با يك ضربه الهي متلاشي ساخت.

حسين عليه السلام يعني پرچمدار مبارزه كنندگان بر عليه پيكارجويان تنازع در بقا، كه با اَشكال و رنگ هاي گوناگون و فريبنده، حتي متفكرين را هم به اشتباه مي اندازد.

آن روز خونين كه از ساليان دراز، اجتماع اسلامي به طور ناخودآگاه در انتظارش بود، از راه آينده رسيد و شديدترين تكاپو و خنده و گريه و اميد و يأس را در لابه لاي ساعاتي چند درهم پيچيد، سپس جاي خود را به سكوت موحش شبانگاهي داد و به راه خود رفت.

جلادان خون آشام، قطرات و لخته هاي خوني را كه از شكافتن پيكرهاي عدالت و تقوا و فضيلت و حمايت از انسانيت به سرو صورت و لباسشان داشتند، شستند. كه مي داند؟ شايد هم بعضي از آن ها كه احتياط كار بودند، يك بار هم بيش از حد مقرر آب به كار بردند!

حسين عليه السلام، آن سالار شهيدان كوي حق، در آن روز با لب تشنگان باديه آزمايش نهايي، در بستري از خاك و خون غنودند، اما دروس ده گانه اي كه به آدميان آموختند، هرگز فراموش نخواهد شد. اين دروس شامل موضوعاتي است كه بعضي از آن ها را به قرار ذيل مي توان مطالعه كرد:

1. حيات انسان ها نبايستي بازيچه هوس هاي كاموران قرار بگيرد.

2. مسأله اكثريت و اقليت، در بنياد اساسي قوانين انساني مطرح نيست. هفتاد و دو تن در مقابل ده ها هزار فريب خورده، راه ديگري را انتخاب كرده و اكثريت آن دوران را محكوم كردند. به همين جهت بود كه واقعيت هاي زيربنايي حيات انسان ها، چنان كه با تراكم شمارش حمايت كنندگانش ارزش اضافي پيدا نمي كند، همچنين با اندك بودن تعداد ياورانش ارزش خود را از دست نمي دهد.

3. براي وصول به عالي ترين جلوه گاه انساني، كافي است انسان به طور جدي از خود بپرسد كه من در اين وضع چه موقعيتي دارم؟ چنان كه حر بن يزيد رياحي از خود پرسيد.

4. انسان ها مي توانند خود را قرباني قوانيني كنند كه آن قوانين ابديت انسانيت را تضمين مي كند.

5. ارتكاب به قصاص پيش از جنايت، كار صحيحي نيست. چنان كه ديديم، حسين عليه السلام، پيش از شروع پيكار، نافع بجلي را از تيراندازي به سوي شقي ترين مخلوقات خدا (شمربن ذي الجوشن) جلوگيري كرد.

6. وحدت در ايدآل، متحدين را به اعضاي يك پيكر تبديل مي كند. در دشت نينوا يك انسان وجود داشت به نام حسين بن علي عليه السلام با هفتاد و يك تن ديگر.

7. تن به زندگاني ذلت بار دادن و سقوط از انسانيت در قاموس مردان الهي محكوم است. مرد الهي بايد در راه نجات زندگي و ارزش آن، از هر وسيله مناسب بهره برداري كند.

8. اتكاء به خداوند است كه مي تواند قيافه جدي زندگاني را آشكار كند.

9. چنان كه عظمت و اعتلاي شخصيت انساني هيچ حد و مرزي نمي شناسد، بالعكس، سقوط و پستي انساني هم نهايتي ندارد.

10. تاريخ انساني در پشت پرده هياهو و غوغاهاي ظاهري اش، يك وجدان مخفي دارد. كار اين وجدان مخفي، منحصر در حفظ خاطرات با اهميتي است كه نيروي ايجاد كننده يا ادامه دهنده (خليفة اللَّه) در روي زمين است.

دريغا! كه شرقي ها و مسلمانان و حتي برادران مغرب زميني ما اين داستان نينوا را به طور جدي و دقيق مطالعه نمي كنند. من گمان مي كنم موضوع حادثه نينوا، اگر به طور دقيق و قابل تفاهم نوشته شود، يعني امثال جلال الدين و ويكتورهوگو دست به هم بدهند (البته اگر پس از اين پيدا شوند)، مي توانند پايدارترين آثار انساني را از اين منظره تاريخي شگفت انگيز به وجود بياورند.