بازگشت

روز عاشورا هفتاد ساعت


كه من در ايام سابقه شنيدم كه فلان عالم گفت يا روايتي نقل كرد كه روز عاشورا هفتاد ساعت بود. و من در آنوقت آن را غريب شمردم و متعجب شدم از نقل آن، و لكن حال كه تأمل در وقايع روز عاشورا كردم خاطر جمع يا يقين كردم كه آن نقل راست است؛ و آن همه وقايع نشود مگر در آن مقدار زمان [1] .

اين حاصل فرموده ايشان است به جهت طول زمان، عين الفاظ ايشان به خاطر نمانده و در آن كتاب نيز از آن تقويت كرده. و اين فقره پي به سليقه ايشان بايد برد. و گاه شود كه بناي مؤلف كتاب بر اتقان و نقل از كتب معتمده است، ولكن به جهت عدم مهارت و خبرت بر حال علماء و ارباب سير و مورخين و نداشتن قوه تميز ثقات، بسا شود بر كتابي از سير و تواريخ اعتماد كند و مدار نقل غالب منقولات خود را بر آن گذارد، ولكن در نزد اهل خبره چندان اعتباري ندارد و مطالب واهيه بسيار در آن نشان دهند. لهذا در كتاب آن مؤلف منكرات عديده يافت مي شود با آن بنا و دعوي؛ بلكه با افتخار و طعن بر ديگران. و از اين رقم بعضي مقاتل يافت مي شود. چون ذكر


آن خالي از مفسده نبود، اشاره نكرديم [2] .

و نتيجه تمام اين كلمات آن كه چنانچه روضه خوان بناي درست كاري دارد و شايق است كه خود را در سلك ملازمان خاص درآورد و در خود قوه تميز كتاب معتمد هر چند از ثقه خيبر غير عالم باشد، از كتاب غير معتمد هر چند از عالم متقي باشد، نمي بيند و به اين مقام نرسيده، از اساتيد اهل فن جويا شود و از گفته ايشان تجاوز نكند. والا كه به اغواي شيطان، رسم تازه گوئي را گذاشته و از هر كتابي هر چند «جنگ المزخرفات» باشد نقل كند و آن را هم به صورت جزم بيان كند، البته خود را مهيا سازد براي تمام مفاسد مذكوره در مقامات گذشته.


پاورقي

[1] همان، ج 3، ص 43. عبارت مرحوم دربندي اين است: «و بالجمله فأني أظن ظنا قويا من ملاحظة کل ما تقدمت اليه الاشارة ان امتداد ابقاء الشمس فوق الارض مدة سبعين ساعة او ما يقرب منها مما له اصل و مستند» و در ج 2، ص 307 مضمون کلام ايشان اين است: روز عاشورا مانند ديگر ايام نيست؛ بلکه در اين روز خورشيد 70 ساعت بالاي زمين ماند و بلکه بيشتر. و دليل آن اين است: جنگهايي که ما از اصحاب نقل کرديم بالاخص اگر جنگهاي سيدالشهداء عليه‏السلام را به آن بيافزائيم، در کمتر از اين ساعات قابل تصور نيست!! اين استدلال همانند مثال معروف است «که اول منار را دزديدن و سپس دنبال مکان مخفي کردن آن گشتن» بايد به اين عالم جليل القدر گفت: چرا بايد به چنين نقلهاي واهي تکيه کني که مجبور باشي به يک خبر واهي‏تر ملتزم شوي!!.

[2] گرچه منظور مؤلف بيشتر کتب مقتل است ولي با کمال تأسف برخي از کتابهايي که در معارف ديني به فارسي نگاشته مي‏شود، به حدي تنگ مايه و سست است - هم از جهت نثر و هم از جهت محتوا و استناد به مأخذ -، که از ديدن آن انسان شرمسار مي‏شود چه رسد به نوشتن و نشر دادن آن!! انتشار اين گونه کتابها به نام دين و شريعت، در واقع سليقه‏اي براي به استهزاء گرفتن آن است. و بايد چنين گفت: چنان که سخن گفتن به نام دين و اهل بيت عليهم‏السلام و اظهار نظر کردن درباره اسلام، از معيار و شرايط خارج شده و هر کسي به خود اجازه مي‏دهد، بدون تحصيل و احراز شرائط به اين عمل مبادرت ورزد، تأليف به نام دين نيز چنين است!!.