بازگشت

معناي مولي در قصص


و از اين رقم در آن كتاب مكرر است بلكه در ترجمه عبارت عربي گاهي كلامي دارد كه كاشف است از تأليف آن در اوايل سن، قبل از دخول در مقامات علميه؛ مثل آن كه گفته عابس را غلامي بود شوذب [1] نام تا آن كه مي گويد غلام گفت: اي مولا الخ. و متن خبر اين است: و جاء عابس بن شيب الشاكري و معه شوذب مولي شاكر [2] الخ. شاكر قبيله اي است در يمن از طايفه همدان كه از اولاد شاكر بن ربيعة بن مالك اند و عابس از آن قبيله بود. و براي مولي معاني عديده در لغت عرب است در هر جائي به مناسبت آن جا يكي از آنها اراده مي شود. ولكن چون آن طايفه و قبيله نسبت دهند مثل آن كه بگويند: مولي بني اسد، مولي ازد، مولي ثقيف مثلا، مراد يكي از دو معني است: اول: حليف يعني هم قسم به اين كه شخصي از طايفه اي به جهت تقويت و حفظ خود از دشمنان، نزد قبيله باقوت و شوكتي مي رود و با آنها هم قسم مي شود به نحوي كه در جاهليت و اسلام در ميان قبايل عرب مرسوم بود. پس آن قبيله در وقت شدت و سختي و هجوم اعادي او را ياري مي كنند. دوم: نزيل يعني آن كه از قبيله خود به جهت بعضي اغراض مثل وسعت معاش يا فرار از ناملائمات مثلا هجرت مي كند و در قبيله ديگر منزل مي كند و به رفتار و كردار و رسوم زندگي آنها عمل مي كند. و در بيشتر قواعد


مرسومه، مواليان هر قبيله به اين دو معني در حكم آن قبيله است. و شوذب مولي شاكر يعني حليف يا نزيل طايفه عابس بود. و لهذا در آن سفر مبارك با او مصاحب بود. نه آن كه غلام و تابع او بود؛ چه به معني غلام هزگز نسبت به طايفه ندهند. و شايد مقام او از عابس بالاتر بود چه در خلق او گفته اند: و كان متقدما في الشيعة. و براي مثال همين يك مورد بس است.


پاورقي

[1] محرق القلوب، نراقي، ص 103.

[2] تاريخ طبري، جرير طبري، ج 4، ص 338؛ الکامل، ابن اثير، ج 3، ص 427.