بازگشت

كذب و صدق شرعي


توضيح مراد آن كه: چون ناقل، خبر و قصه را از واسطه نقل كند و آن، از


ديگري تا برسد به اصل خبر و قصه، غالبا در نزد ناقل، آنچه نقل كند قطعي و جزمي نباشد چه رسد به آن كه از او مي شنود؛ بلكه احتمال راست بودن و دروغ بودن هر دو در او مي دهد. بلي در بعضي اخبار و قصص، يك طرف مظنون مي شود ولكن به اين ظن و گمان اعتنائي نيست، مگر بعضي از آن كه از راه مخصوص پيدا شود يا به درجه معيني برسد، چنان كه در محلش مذكور است. و از آن جا كه جمله اي از امور معاش بني آدم و بسياري از امور معاد ايشان، معلق و مربوط است به نقل ناقلين و روايت روات، لهذا در شرع مطهر ميزاني براي اين امر قرار داده كه تابعان شرع از روي آن رفتار كنند و آن را محكم بگيرند و از قاعده و قانون الهيه تجاوز نكنند. كه اگر تجاوز كرد، در شرع او را «كاذب» گويند. پس مراد از كذب در اين جا مخالف حق و مخالف رضاي خداوند قانون مقرر در شرع باشد؛ در مقابل كذب لغوي و عربي كه كلام مخالف واقع است. بلكه گاه شود كه آنچه گويد، راست باشد و ناقل خود به عيان ديده آنچه را گويد، ولكن براي نقل آن شروطي در شرع مقرر شده كه اگر آن شروط محقق نشد نبايست آن را نقل كند. و اگر نقل كرد، او را نيز «كاذب» گويند با آن كه آنچه گويد راست باشد؛ مثل آن كه اگر كسي زن خود را نسبت به زنا دهد هر چند عادل متقي راستگو باشد و خود ديده باشد، نبايد آن را نقل كند مگر چهار شاهد داشته باشد كه همه ديده باشند آنچه را كه او ديده. و اگر كرد، بايد بر او حد «قذف» [1] جاري كرد و در نزد خداوند از كاذبين خواهد بود. چنان كه در آيات افك در سوره نور مي فرمايد. لولا جاؤا عليه باربعة شهداء فاذ لم ياتوا باشهداء فاولئك عند الله هم الكاذبون. [2] .


چرا نياوردند (يعني: شوهران كه زنان خود را نسبت به زنا مي دهند) بر آن دعوي كه كردند، چهار گواه. پس وقتي كه نياوردند آن گواهان را، پس آن گروه در نزد خداي تعالي دروغگويانند. و در اين جا تمام احكام كذب بر اين گروه جاري است. و اما در غير اين مقام، پس تكليف ناقل آن است كه نقل كند از شخصي ثقه؛ يعني كسي كه ايشان مطمئن باشد به نقل او. و آن نشود مگر آن كه آن كس از دروغ گفتن متحزر باشد و بنايش بر راست گفتن باشد و آن سيره براي او ملكه و عادي شده و به اين صفت معروف شود در نزد آنان كه او را مي شناسند و با او معاشرت دارند. و نيز بسيار فراموشكار نباشد و سهو و نسيان او زياد نباشد. و في الجمله دانايي و بصيرت داشته است به آنچه نقل كند. و چون چنين شد، شنونده به نقل او مطمئن شود. و مدار نظام امور تمام عقلاء در همه اعصار و قرون بر نقل و اخبار چنين اشخاص است بدون ملاحظه مذهب او كه بر حق است يا بر باطل. و فرقي نيست در اين مقام، ميان نقل و روايت او كه به زبان كند يا در كتابي و دفتري آن را ثبت نمايد. و اگر از غير ثقه نقل كند، او نيز در حكم دروغگو است در شرع مطهر. ولكن في الجمله فرقي با قسم اول دارد معلوم خواهد شد ان شاءالله. و دلالت كند بر اين دعوي كلام معجز نظام حضرت اميرالمومنين عليه السلام در ضمن وصايا كه به فرزند خود جناب امام حسن عليه السلام كردند و آن وصايا طولاني است و آن را از براي آن جناب نوشتند و بيشتر آن را سيد رضي در «نهج البلاغه» نقل كرده. و تمام آن را سيد رضي الدين در «كشق المحجه» از رسايل ثقه الاسلام كليني نقل كرده كه ايشان به سند خود روايت كرده از حضرت باقر عليه السلام. و از جمله فقرات آن اين است:


و لا تحدث الا عن ثقه فتكون كذابا و الكذب ذل [3] .

و حديث نقل مكن مگر از ثقه وگرنه (يعني: ااگر از غير ثقه نقل كني) خواهي بود دروغگو و دروغگويي ذلت و خواري است (يعني: سبب ذلت و خواري است در دنيا و آخرت يا علامت پستي فطرت و دنائت طبع آدمي است.) و قريب به اين خبر است آنچه در «نهج البلاغه» مروي است از اميرالمومنين عليه السلام در طي مكتوب شريف كه به حارث همداني نوشتند: و لا تحدث الناس بكل ما سمعت به فكفي بذلك كذبا [4] .

نقل مكن براي مردم آنچه را كه شنيدي كه همين بي مبالاتي در نقل كردن آنچه را شنيده كافي است براي دانستن آن كه او دروغگو است و گفته او دروغ است. و مؤيد اين دو خبر است آنچه شيخ صدوق رحمةالله در كتاب «معاني الاخبار» روايت كرد از عبدالاعلي بن اعين گفت: گفتم به حضرت صادق عليه السلام حديثي است كه آن را مردم روايت مي كنند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: حديث گو از بني اسرائيل (يعني: نقل كن قصص و حكايات ايشان را) كه حرجي و منعي نيست. فرمود: آري. (يعني اين خبر راست است) گفتم: پس ما نقل كنيم از بني اسرائيل آنچه را كه شنيديم و بر ما نيست؟ فرمود: آيا نشنيدي كه كفايت مي كند در دروغگويي مرد آن كه نقل كند آنچه را شنيد [5] .

و علامه مجلسي ره در «بحار» در شرح اين خبر گفته كه: دلالت مي كند بر اين كه سزاوار نيست نقل كلام كسي كه اطمينان به نقل او نيست الخ [6] .


و از اين باب است آنچه گذشت كه مصلح، دروغگو نيست؛ چون سخنش موافق حق و رضاي الهي است هر چند مخالف است با واقع.


پاورقي

[1] قذف يعني نسبت زنا يا لواط به زن و يا مرد مسلماني دادن و حد آن هشتاد تازيانه است که از روي لباس بايد زده شود. رک توضيح المسائل مراجع تقليد باب حد قذف.

[2] نور، س 24، آيه 13.

[3] کشف المحجة، ص 172.

[4] نهج‏البلاغه، نامه 69.

[5] معاني‏الاخبار، صدوق، تحقيق علي اکبر غفاري، ص 158.

[6] بحارالانوار، مجلسي، ج 2، ص 160 «و يدل علي انه لا ينبغي نقل الکلام لا يوثق به».