بازگشت

نازلترين مراتب صدق


و پستترين درجات آن، صدق لسان است كه عموم خلق غير از اين درجه مرتبه ندانند چه رسد به دارائي آن و برآمدن در صدد تحصيل آن. و با اين قصور فهم و همت، اين مقام پست سهل آسان در نظر ايشان آنقدر اهميت به هم نرسانده كه در مكالمات و مخاطبات و مباحثات و مكاتبات، مراقب و مواظب گفتار خود باشند. و آنچه را بينند يا شنوند، چون در مقام نقل آن برآيند، چيزي كه آن را تغيير دهد بر آن نيفزايند يا از آن نكاهند و نام خود را در زمره كاذبين درنيارند و به آن عقوبات و مفاسد دروغگوئي - كه گذشت - مبتلا نكنند. بلكه كم كم قبح آن از ميان مردم برداشته شده، تا به آن جا كه آن را از صغاير بلكه از مكروهات در عمل نشمرند!

نمي بيني بيچاره اگر در غذاي خود سيري خورد و مرورش به كسي افتد، به جهت في الجمله بوي بد دهانش، زجرش كند و به سخنان ناشايسته سرزنش و شرمنده اش نمايد؛ و هزارها دروغ در مجالس و محافل و در مساجد و منابر و مشاهد مقدسه براي يكديگر گويند و به مقتضاي بعضي از اخبار سابقه عفونت آن تا قائمه عرش الهي برود و ملائكه را از خود آزرده و


دور نمايند، و ابدا باكي ندارند! و در خاطرشان نگذرد كه كار قبيحي كردند! [1] .


و براي اين رشته كلام تتمه اي است كه خواهد آمد ان شاءالله تعالي. و غرض اهم در اين مقام بيان معني صدق و كذبي است كه بايد روضه خوان و امثال او آن را بدانند و در مقام عمل رعايت كنند و تكليف خود را بدانند كه چگونه اخبار و قصص را نقل كنند؛ علاوه بر رعايت صدق لسان و تحرز از كذب زبان، كه دانستي بودن آن را از كبائر و با همه مكلفين در آن شريك اند. و ما اين قسم را صدق و كذب شرعي مي گوييم به متابعت بعضي از علماي اعلام.


پاورقي

[1] در اين جا مناسب است به کلام علامه بزرگوار شعراني نيز اشاره کنيم که تأکيدي بر کلام محدث نوري است و براي گويندگان و مداحان درس‏آموز. «در اين جا ارباب تقوي و اهل ورع از ذاکرين، مي‏پرسند: نقل وقايع مشکوک مانند طفلان مسلم (ره) و عروسي حضرت قاسم (رض) و قضيه فاطمه صغري و مرغ و امثال آن در منابر چگونه است؟ در جواب گوئيم: اگر ذاکر نسبت قضيه را به کتابي که از آن نقل کرده است، بدهد و به مستمع چنان وانمود نکند که يقينا صحيح است، ضرر ندارد. وگرنه تدليس است و تدليس در روايت جايز نيست. و چون غالب مردم متوجه اين احکام نيستند، لازم است چند مسأله براي توجه خواننده ذکر شود، تا اگر راوي، خود مجتهد نيست، در امثال آنها رجوع به مجتهد اعلم کند واين هم از مسايل تقليدي است. اگر مستمع از ناقل حديث بخواهد يا متوقع باشد و يا در خاطرش مرکوز باشد و چنان داند که راوي، واقع را نقل مي‏کند، جايز نيست نقل کردن غير حديث متواتر و مقرون به قراين قطعيه! و اگر مستمع، حديث مظنون خواهد، مي‏تواند حديث ظني نقل کند. در غير اين صور در نقل سير وقايع جايز است، متابعت طريقه اهل تاريخ در اعتماد کردن بر احاديثي که ناقل آن موثق و مطلع بوده است. چون اين رسم، از زمان ائمه تا کنون ميان مورخين بوده و بر کسي انکار نکردند. اما مخالفت آن طريقه، خروج از اصطلاح و تدليس است. نقل حديث با سند، جايز است خواه سند آن ضعيف باشد يا صحيح؛ مگر نقل کردن حديث به سند ضعيف براي کساني که جاهل به اسناداند و چنان وانمود کردن که اين حديث معتبر است و قابل اعتماد، تدليس است. نقل حديثي که يقينا يا به ظن قوي مجعول است، بدون تنبيه بر آن جايز نيست، و نقل حکايات مشتمل بر حکمت و مواعظ و حجت مذهبي مانند حکايات کليه و دمنه و حکايات حسنيه و بلوهر و يوذاسف و امثال آنها، جايز است به طوري که تدليس نشود. هر چند جائز است دعائي که از امام وارد نشده، کسي بخواند يا بر عبارات ادعيه و زيارات مأثوره چيزي بيافزايد نه به قصد تشريع، اما براي محدث و ناقلين جايز نيست نقل کردن و نسبت دادن به معصوم؛ بلکه نقل آن، معصيت و از گناهان کبيره است. و جواز خواندن، موجب جواز نقل از معصوم نيست، بلي اگر دعا و زيارت غير مأثوره را نقل کند، يا به تصريح به اين که مأثوره نيست، ضرر ندارد. و اگر دعائي نقل کند و هيچ تصريح نکند که از معصوم است يا غير معصوم، مشکل است؛ و چون غالب مردم ذهنشان به مأثور مي‏رود، موجب تدليس است. اضافه کرددن صلي الله عليه و آله و سلم و امثال آن در متن احاديث، اگر موهم آن نشود که در اصل حديث بوده است، ضرر ندارد. واجب نيست عين الفاظ حديث را نقل کردن؛ بلکه نقل به معني هم جايز است اگر موجب تدليس نشود؛ يعني ناقل صريحا بگويد: نقل به معني کرده‏ام. يا عادت بر آن جاري باشد مانند نقل احاديث در منابر به زبان غير عربي. فرقي بين نقل حديث شفاها و يا کتبا نيست و تدليس و تحريف در هر دو حرام است.در نقل حديث به معني، شرط است که حاصل مضمون حديث محفوظ بماند و چيزي بر آن افزوده و يا کاسته نگردد. مثلا اگر امام بفرمايد «الان انکسر ظهري و قلت حيلتي» و کسي بگويد: الان پشتم شکست و اميدم نااميد شد و چاره از دستم رفت، جايز نيست، براي آن که (اميدم نااميد شد) در عبارت امام نيست و «قلت حيلتي» يعني چاره‏ام کم شد نه از دستم رفت. مگر آن که صريحا بگويد: که امام قريب به اين مضامين فرموده يا به عنوان زبان حال بخواند. تغيير الفاظ حديث به طوري که معني محفوظ باشد و تدليس نشود، ضرر ندارد؛ مثلا ضمير به جاي ظاهر و ظاهر به جاي ضمير آوردن، و مقدر را مذکور ساختن و لفظي را به مرادف يا قريب المعني تبديل کردن مثل «انکسر» به «انقصم» و همچنين مختصر يا مفصل کردن به طوري که معني تغيير نکند، جايز است. مثلا يا ايهاالذين آمنوا به اي مؤمنين، و يا ابناء و يا ابناءالدنيا را به اي کساني که فريب دنيا و مال دنيا را خورديد. و هکذا. تغيير لفظ حقيقي به مجازي، يا مجازي به حقيقي که معني را تغيير ندهد و تدليس نشود، جايز است؛ مثلا «يداه مبسوطتان» را گوئي: خداوند عالم جواد است يا بالعکس و همچنين تغيير صيغه ماضي به مضارع و بالعکس در صورتي که از زمان منسلخ باشد مثل «کان الله عليما حکيما» راگويي: خداوند دانا و حکيم مي‏باشد و به لفظ جامع طوري جايز است که معني محفوظ ماند و تدليس نشود. و به اصطلاح مطول، معاني (اول) بايد محفوظ ماند نه ثواني. و نقل است که مردم از يکي از علماي متورع خواستند واقعه عاشورا را در منبر بيان کند. فرمود: حضرت سيدالشهداء عليه‏السلام روز دهم محرم در کربلا شهيد شد و از منبر فرود آمد. و نه از اين جهت بود که نقل غير آن جايز نيست؛ بلکه چون مردم از کثرت اعتقاد به آن عالم، قول او را حجت مي‏گرفتند و توقع داشتند آنچه يقينا مطابق واقع باشد بگويد، به متواتر اکتفا کرد و در جايي که مستمع چنين متوقع باشد، تکليف همين است. اما هميشه مردم از همه کس اين توقع ندارد.» دمع السجوم ترجمه نفس‏المهموم، ميرزا ابوالحسن شعراني، ص 270 - 272 کتابفروشي علميه اسلاميه، طهران، 1374 ه-ق. حال توجه کردن به آنچه عالمان خدا ترس و معاد باور مي‏گويند؛ با آنچه عالم نمايان تنگ مايه انجام مي‏دهند، تفاوت را نشان مي‏دهد!! و اگر اين ملاحظه‏ها و وسواسها صورت نمي‏گرفت و با همين بي‏توجهي که امروز در برخي از منابر و گفتار گويندگان و مداحان ديني ديده مي‏شود، پيش مي‏رفت به يقين امروز چيزي از واقعيت شريعت محمدي صلي الله عليه و آله و سلم و فرهنگ اهل بيت عليه‏السلام باقي نمي‏ماند! و آنچه بيش از هر چيز نگراني آفرين است و مي‏بايست بزرگان مراقبت نمايند، اين است که اگر اين فتح باب ادامه يابد و کسي بر آن اعتراض نکند، اين جماعت فقط به نقلهاي دروغ تاريخي نيز اکتفا نکنند، بلکه هر آنچه را براي گيرائي مجلس خود لازم بدانند به معصومين عليه‏السلام نسبت دهند! و از اين عمل خود نيز پروائي نداشته باشند. و مردم متدين و بدون اطلاع؛ دين و معارف خود را از اين‏ها بياموزند! و آن وقت است که عالمان تحصيل کرده و استاد ديده و رنج کشيده، خود نيز بايد به پاي چنين منابري روند تا معارف خود را از آنها بياموزند! براي اين که مبادا از آنها سخني برآيد که با اعتقاد ساخته شده اينچنيني عوام، ناسازگار افتد! و باعث دردسر و گرفتاري!!. شايد برخي اين سخن را اندکي گزافه گويي تلقي کنند؛ ولي واقعيتي است که آثاري از آن مشاهده شده است!.