بازگشت

دروغ غير زباني


دهم: آن كه دروغ، گاهي به زبان است. و اين قسم شايع متعارف و مصداق حقيقي آن است. و گاهي به دست محقق مي شود به اين كه نويسد از همه اقسام گذشته آنچه را كه اصلي ندارد. و اين هم در شيوع و متعارف مثل اول است؛ بلكه آثار و خرابي آن از زبان بيشتر؛ چه آنچه به زبان بافد، زود از خاطرها محو شود؛ ولكن آنچه نويسد، باقي و مستمر قرنها بگذرد و آن پيوسته گفته و ديده و شنيده شود.

و گاهي به سر دروغ گويد؛ مثل آن كه كسي از او بپرسد كه پيغمبر يا امام صلوات الله عليهما يا فلان، چنين فرمود يا كرد؟ پس به سر اشاره كند در اين مقام، آري و بايد بگويد نه. يا به سر اشاره به بالا كند؛ يعني نه، در آن جا كه بايد بگويد: آري. و به همين قسم به چشم و ابرو توان دروغ گفتن؛ بلكه بسيار گفته مي شود. و گاهي به گوش دروغ گويد؛ چنان كه مسموع شده از بعضي از مدعيان مقامات عاليه كه گاهي در نزد مريدان يا آنان كه قصد صيد كردنشان را دارد، گوش به ديوار فرا دارند و چون گوش كننده گان ساكت و آرام شود و به آن


جماعت به زبان حال گوش خود، خبر دهد كه كسي ملكي يا جني با من سخن مي گويد و اسرار مي آموزد. [1] .

و گاهي به دهان مي شود؛ چنان كه از كسي پرسند كه امروز اول ماه رمضان است يا آخر شعبان يا روز فطر است يا آخر ماه رمضان؟ و بداند در اول، كه اول است و در آخر كه آخر است، پس سائل را جواب دهد به خوردن چيزي و به همان خوردن، خبر دروغ دهد كه آخر شعبان است، و نيست. و روز فطر است، و نيست. و به همين قسم به فرج، فرض مي توان كرد اگر پرسنده زوجه يا مملوكه اش باشد. و گاهي به سكوت و تقرير شود؛ مثل آن كه سائلي از شخصي خواهش كند كه من در پيش روي تو وضوي مي گيرم يا تيمم مي كنم، اگر پسنديده شرع نيست مرا منع كن. پس وضوي باطل بگيرد مثل آن كه به عوض مسح، پا را بشويد يا دست را منكوسا بشويد يا اصل وضو را معكوس بگيرد و همچنين در تيمم. آن شخص ساكت شود و چيزي نگويد و به اين سكوت او را بفهماند كه وضو يا تيمم شرعي همين است كه بجا آوردي و حال آن كه نيست. و در عاديات؛ مثل آن كه جاهلي به دانايي گويد: من سوره حمد را مثلا نزد تو مي خوانم، هر جا كه درست نيست، مرا آگاه كن و تعليم نما. پس بخواند و يك موضع يا بيشتر از آن درست نباشد، آن شخص ساكت شود و به سكوت خود خبر دهد كه صحيح است و حال آن كه نيست.


يازدهم: آن كه دروغ را گاهي براي شنونده عاقل گويد؛ و گاه شود كه شنونده طفل يا ديوانه باشد كه راست را از دروغ تميز ندهد؛ و گاه شود كه اصلا مخاطبي ندارد [2] چنان كه مسموع شده كه بعضي از روضه خوانان، در زمان تحصيل علم روضه خواني، در غير اوقات نماز به مسجدي رفته، در مسجد را از داخل بسته، بالاي منبر رود. و چشم بر هم گذارد و مسجد را پر از مرد و زن فرض نمايد و مشغول شود به خواندن، به همان رسم معمول در مجالس، حتي در امر به گريستن و بر سر زدن و امثال آن و دعا كردن حتي براي خدام. پس آنچه گويد، شنونده ندارد و حكم آن بيايد ان شاءالله. و بسا شود كه مخاطب دروغگو، اموات باشد و براي مردگان دروغ گويد. چنان كه از بدعتهاي جديد و قبيحه شايع شده است كه زائرين حرم منور حضرت سيدالشهداء عليه السلام بلكه از دور نيز، بعد از خواندن زيارت وارث كه از زيارت مأثوره معتبره است و آخر آن (كه آخر زيارت شهداء است.) اين است: و فزتم في الجنان مع النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا [3] .

پس اين عوام كالانعام بر آن مي افزايند: السلام علي ابيضكم و علي اسودكم و علي من كان في الخاير منكم و علي من لم يكن في الحاير معكم خصوصا سيدي و مولاي اباالفضل العباس بن اميرالمومنين و قاسم بن الحسن و مسلم بن عقيل و هاني بن عروة و حبيب ابن مظاهر و الحر الشهيد الرياحي و السلام عليكم يا ساداتي و موالي جميعا و رحمةالله و بركاته. و اين كلمات كه متضمن چند دروغ واضح است. علاوه بر جسارت


ارتكاب بر بدعت، و جسارت افزودن بر فرموده امام عليه السلام، چنان شايع و متعارف شده كه البته چند هزار مرتبه در شب و روز در حضور مرقد منور ابي عبدالله الحسين عليه السلام و محضر ملائكه مقربين و مطاف انبياء مرسلين عليهم السلام به آواز بلند خوانده مي شود و احدي بر ايشان ايراد نمي كند و از گفتن اين دروغ و ارتكاب اين معصيت نهي نمي نمايد. و كم كم اين كلمات در مجموعه هائي كه در زيارت و ادعيه، احمقان از عوام جمع مي كنند و گاهي اسمي براي آن مي گذارند، جمع شده و به چاپ رسيده و منتشر شده. و از مجموعه اين احمق! به مجموعه آن احمق نقل كرده و كار به جائي رسيده كه بر بعضي طلبه ها مشتبه شده. روزي طلبه اي را ديدم آن دروغهاي قبيحه را براي شهداء مي خواند. دستي بر كتفش گذاشتم، ملتفت من شد گفتم: از اهل علم قبيح نيست چنين اكاذيب در چنين محضري؟ گفت: مگر مروي نيست؟ تعجب كردم گفتم: نه. گفت: در كتابي ديدم. گفتم: در كدام كتاب؟ گفت: مفتاح الجنان [4] ساكت شدم؛ كسي كه در بي اطلاعي كارش به اين جا رسد كه جمع كرده بعضي عوام را، كتاب شمرد و مستند قرار دهد، قابل سخن گفتن نيست. و بالجمله به آن دور از رحمت ايزدي مبدع احمق كه اين كلمات را جعل كرده و اين سنت سيئه را قرار داده و در تبعه خواندن و نوشتن آن با همه شريك است بايد گفت: اولا: شيخ مفيد - رحمةالله - در كتاب «ارشاد» فرموده:


چون پسر سعد حركت كرد قومي از بني اسد كه در غاضريه منزل داشتند، بيرون آمدند نزد حسين عليه السلام و اصحابش. پس بر ايشان نماز كردند و دفن كردند حسين عليه السلام را مكاني كه الان قبر اوست. و دفن كردند پسرش يعني علي بن الحسين يعني اكبر معروف (منه قده: علي بن الحسين الاصغر) [5] را نزد پاي آن حضرت. و گودالي كندند براي شهداء از اهل بيتش و اصحابش كه در كنارش افتاده بودند از طرف پاهاي حسين عليه السلام. و همه را جمع كردند و همه را با هم دفن كردند. بعد از آن، مدفن حضرت عباس را ذكر فرمود. و بعد از چند ورق، باز اين مطلب را شرح دادند و در آخر كلام فرموده: فاما اصحاب الحسين (عليه السلام) رحمةالله الذين قتلوا معه، فانهم دفنوا حوله و لسنا نحصل لهم اجداثا علي التحقيق و التفصيل. الا انا لانشك ان الحائر محيط بهم رضي الله عنهم [6] .

اما اصحاب حسين 7 كه با آن جناب كشته شدند، پس ايشان را دفن نمودند در كنار آن حضرت. و ما براي ايشان به تحقيق قبوري نتوانيم تحصيل نمود (يعني نمي دانيم هر كدام در كدام موضع دفن شده) جز آن كه شك نداريم كه حائر محيط است به ايشان و همه داخل حايرند. و اين كلام را علما به نحو قبول نقل فرموده و از مطاوي زايارات مأثوره ظاهر و هويدا است. و جز حضرت ابي الفضل، همگي در زير پاهاي مبارك بعد از شهداء اهل بيت مدفونند. و اما حر تا كنون خبري غير از سيره مستعمر شيعه به دست نيامد كه در آن جا باشد كه حال زيارتش كنند؛ بلكه از كتب مقاتل و اخبار زيارت ظاهر مي شود كه با ساير اصحاب است. بلي شيخ شهيد


اول - طاب ثراه - در كتاب «دروس» بعد ذكر فضايل زيارت حضرت ابي عبدالله عليه السلام مي فرمايد: هر گاه زيارت كرد آن جناب را، پس زيارت كند فرزندش علي بن الحسين را. و هر آينه زيارت كند شهداء و برادرش عباس را و حربن يزيد را [7] الخ. و اين صريح است كه در آن عصر، قبر او در آن جا معروف و در نزد آن مرحوم معتبر بوده. و براي تعين، ما را همين قدر كافي است. و اما ساير آنچه گويند در سبب بيرون بردن حر از ميان شهدا و دفن كردن او در آن موضع، پس داخل در مجعولات و بافته هاي دروغگويان است. و ثانيا: جوان ناكام قاسم بن حسن - عليه السلام - را آنهمه ظلم در زندگي كردند بس نبود، كه حال، او از جوار عم اكرم و ساير اعمام و عموزادگان و برادران بيرون بردي اي احمق كذاب! حال كه اين ظلم را با آن شهيد مظلوم كردي، پس محل دفنش را معلوم كن كه در آن جا زيارتش كنند! مثل بسياري از مكانها مه نسبت دهند به بزرگان، و اصلا اصلي ندارد و كسي ذكر نكرده و مستندي ديده نشد؛ مثل خانه منسوب به حضرت اميرالمومنين عليه السلام و قبور بسياري كه پاره اي بي مأخذ، و پاره اي معلوم است دروغ بودنش؛ مثل قبر مقداد در شهر «وان» كه ظاهرا از بعضي مشايخ اعراب باشد و بعضي حمقا نسبت مي دهند به مقداد بن اسود كندي از صحابه كبار رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - و حال آن كه مقداد در «جرف» كه يكي فرسخي مدينه است فوت شده و از آن جا او را حمل كردند و در بقيع دفنش كردند. و قبر مختار كه شيخ جليل ابن نما تصريح فرموده در كتاب «شرح طلب ثار در شرح حال مختار» [8] .


و ان قبته لكل من خرج من باب مسلم ابن عقيل كالنجم الامع [9] .

قبه مختار براي هر كس كه از مسجد كوفه از در مسلم بيرون رود، مانند ستاره درخشان پيداست. و معلوم مي شود در آن زمان قبر مختار، ظاهر و از صحن مسلم هم دور بود. حال در داخل مسجد جائي را معين كردند و مختار را در او دفن كردند و تصديق آن از علما نقل نمودند؛ تمام دروغ و مجعول. مدتي گويا قريب به چهار صد تومان بود بعضي خوانين قاجاريه از طهران نزد مرحوم خلد آشيان فقيه عصره و علامه دهر شيخ عبدالحسين طهراني طاب ثراه فرستاد به جهت ساختن قبر مختار. نوشتند: قبر معلوم نيست مصرف ديگر شود. در جواب اصرار بليغ كرد كه بايد در همين محل صرف شود. شيخ مرحوم در مقام تفحص برآمدند؛ حقير هم در خدمت ايشان بودم غير از اين عبارت ابن نما، چيزي به دست نيامد، اعراض فرمودند. بعضي ديگر گرفتند و كردند آنچه كردند. به هر حال اين كذاب بي شرم كاش جائي را معين مي كرد كه اگر از او بپرسند كه قبر آن مظلوم كجاست، نشان دهد. سبحان الله حضرت به دست مبارك، جسد پاره قاسم را در بغل مي گيرد، مي آورد در پهلوي جسد علي اكبر مي گذارد با باقي شهداء اهل بيت. و شيخ مقيد در «ارشاد» مي فرمايد: بعد از ذكر اسامي شهداء اهل بيت:


و هم كلهم مدفونون ممايلي رجلي الحسين عليه السلام في مشهده، حفر لهم حفيرة و القوا فيها جميعا و سوي عليهم التراب الا العباس بن علي عليه السلام [10] الخ. و اين بي انصاف، آن جسد شريف را برداشته، نمي دانم به كجا برده؟ براي چه برده؟ آن مظلوم با او چه كرده كه با او چنين كرده؟ و احمق تر از او آنان كه مي خوانند و ابدا ملتفت نيستند. و علاوه بر آن كه در آن محضر انور به آواز بلند چنين دروغ مستهجن گويند، غالبا معتقدند كه اين كلمات از اجزاء زيارت است. و اين خود بدعتي است در دين و خيانتي است در شريعت حضرت خاتم النبيين صلي الله عليه و آله و سلم. بزرگ و كوچك بودن عمل يا آنچه را اعتقاد كرده كه از او نيست، البته سبب دخول اول در بدعت و خروج دوم از آن نيست [11] و به حال خود گذاشتن عوام در امثال اين امور جزئيه و بدعتهاي محتقره؛ مثل غسل اويس قرن، و آش ابوالدرداء تابع و مخلص حقيقي معاويه [12] ، روزه صمت كه در


روز سخن نگويند، و غير آن احدي در مقام نهي برنيامده، سبب تجري شده كه در هر ماه و سال پيغمبر و امام تازه پيدا مي شود و دسته دسته از دين خداي بيرون مي روند. [13] .


و ثالثا: مسلم بن عقيل جليل القدر عظيم الشان، از شهداء اهل بيت عليهم السلام است اما داخل در اين سلسله نيست. و لهذا در زيارت ناحيه مقدسه كه براي شهداء رسيده و نامهاي ايشان مذكور است، و همچنين در زيارت اول رجب كه اسامي ايشان را ذكر فرمودند، از جناب مسلم اسمي نبردند با آن كه دو پسر او را اسم بردند. [14] .


پاورقي

[1] يا اولياء جديد الولاده‏اي! که مدعي ارتباط با امام عصر (عج) اند و براي جلب مريدان و گرمي مجالس خود، حرکاتي انجام مي‏دهند که مردم تصور کنند در حال ارتباط با امام عصر (عج) اند. حرکاتي از بعضي آنها سر مي‏زند و زبان به زبان نقل مي‏شود که انسان حيران مي‏ماند که چگونه عده‏اي با دين و احساسات ديني مردم بازي مي‏کنند و از خدا نمي‏ترسند!!.

[2] مثل بعضي از روضه‏خوانها که به مجالسي مي‏روند که اصلا مخاطب ندارد فقط پول روضه‏خوان را، باني در جائي قرار مي‏دهد و روضه‏خوان بدون داشتن مستمع روضه را مي‏خواند و مبلغ را بر مي‏دارد و خارج مي‏شود! البته گاهي تصور مي‏شود اگر قرار بر اين باشد که روضه‏ها مملو از دروغ و افتراء به ائمه معصومين عليهم‏السلام باشد، باز اين نوع عجيب و غريب آن! مفاسد کمتري دارد.

[3] بحارالانوار، مجلسي، ص 189؛ رک ايضا مصباح الطوسي، ص 504.

[4] مفتاح الجنان کتابي است در دعاها و اعمال روزها و ماهها و زيارت و بعضي از اوراد. بارها به چاپ رسيده است و جمع کننده اين کتاب معلوم نيست. در اين کتاب مطالبي آمده است که معلوم نيست مستند آن چه بوده است و بلکه بعضي از آن قطعا مستندي ندارد. از قول برخي نقل شده است که مولف آن شيخ اسدالله طهراني حائري بوده است که در سال 1333 ه-ق در مشهد مقدس وفات يافته است. رک: (الذريعه، ج 21، ص 324) لازم به ذکر است که اين کتاب غير از مفاتيح‏الجنان شيخ عباسي قمي است.

[5] عبارت داخل پرانتز اشاره مرحوم مؤلف است به کلام شيخ مفيد که مي‏گويد: «و دفنوا ابنه علي بن الحسين الاصغر» ولي معروف به علي اکبر است. «منه قده» يعني شيخ مفيد قدس الله روحه.

[6] الارشاد، شيخ مفيد، تحقيق مؤسسه آل البيت، ج 2، ص 126؛ رک ايضا: اعلام الوري، طبرسي، ص 255.

[7] کتاب‏الدروس، ابي‏عبدالله محمد بن مکي العاملي، صححه و علق عليه سيد مهدي الازوردي الحسيني، کتاب المزار، ص 153، قم، انتشارات صادقي، بي‏تا.

[8] کتاب شرح الثار في احوال المختار تأليف فقيه عاليمقام جعفربن محمد بن هبةالله بن نما الحلي معروف به «ابن نما» متوفي 645 است که مقتل او به نام «مشيرالاحزان» معروف است. (هدية الاحباب، شيخ عباس قمي، ص 94) نام اصلي اين کتاب «ذوب الغضار في شرح اخذ الثار» است و پس از تأليف مثيرالاحزان در جواب سؤال جماعتي از مردم تأليف گرديده است. تمام اين کتاب را علامه مجلسي در آخر جلد دهم بحار (چاپ کمپاني) آورده است. جديد جلد 45 از ص 346 تا 387 آمده است.

[9] بحارالانوار، مجلسي، ج 45، ص 347.

[10] الارشاد، شيخ مفيد، تحقيق موسسه آل البيت، ج 2، ص 126.

[11] اين عبارت مؤلف گويا و روشن نيست و در نسخ موجود نيز عبارتي نيافتم که مقصود مؤلف را کاملا روشن سازد گرچه با تکلفاتي مي‏توان غرض مؤلف را حدس زد!.

[12] شرح حال ابوالدرداء در تاريخ آمده است و نام اصلي او عامر بن زيد انصاري است. از اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بوده و پس از جنگ صفين به شام رفت و در دستگاه خلافت معاويه بود و بارها معاويه از ساده لوحي او و ابو هريره استفاده کرد. جريان معروف «ارينب بنت اسحاق» که در عقد عبدالله بن سلام بود و يزيد خاطر خواه او شد و خدعه معاويه براي اين که عبدالله بن سلام او را طلاق دهد، به دست ابوالدرداء و ابوهريره انجام شد. جريان ديگر او در جنگ صفين است که از لشکر امام عليه‏السلام به اتفاق ابوهريره خارج شدند به لشکرگاه معاويه رفتند و او را از جنگ با علي برحذر داشتند. معاويه که آنها را به ساده‏لوحي مي‏شناخت گفت: فقط براي خونخواهي عثمان آمده است اگر کشندگان عثمان را به او واگذارد، با علي عليه‏السلام بيعت کنند. سپس به نزد علي عليه‏السلام آمدند حضرت فرمود: مگر شما قاتلان عثمان را مي‏شناسيد؟ گفتند: آري، فرمود: آنها را بگيريد. آنها محمد بن ابي بکر، عمار ياسر و مالک اشتر و تعدادي ديگر از اصحاب خاص اميرالمومنين را به عنوان قاتلان عثمان معرفي کردند و آنها را گرفتند. خبر ميان لشگر حضرت منتشر شد و 10 هزار نفر خود را به عنوان قاتل عثمان معرفي کردند! پس از ديدن اين حادثه با شگفتي بازگشتند و به حمص رفتند. رک‏الامامه و السياسه، دينوري، تحقيق استاد علي شيري، ج 1، ص 222 - 217 و 218؛ الفتوح، ابن اعثم کوفي، ترجمه محمد ابن مستوفي هروي، ص 545، هديةالاحباب، محمدث قمي، ص 16. در اخبارالطوال آمده است که تعدادي خود را قاتل عثمان ناميدند 20 هزار نفر بودند! اخبارالطوال، احمد بن داود دينوري، ص 170. آنچه مرحوم مؤلف به عنوان آش ابوالدرداء نام مي‏برد، ظاهرا در زمان ايشان مرسوم بوده، گر چه امروزه منسوخ شده و راقم چيزي از آن نشنيده است. البته سنتهاي واهي ديگري جايگزين آن شده است و عوام به نام دين و با انتساب به برخي از بزرگان دين چه ها نمي‏کنند که نه تنها کسي آن را منع نمي‏کند بلکه برخي از بزرگان با شرکت در اين گونه مجالس عملا آن را تاييد مي‏کنند!!.

[13] اين نکته مرحوم محدث نوري - ره - بسيار حائز اهميت است. بدعتها و خرافاتي که هر روز به نام دين و شريعت در ميان عوام رايج مي‏شود، خطر مسخ شريعت را در پي دارد. رها سازي عوام در اين گونه امور که هر روز و هر سال در حال افزايش و گسترش است، به اين بهانه که اين عمل به جهت عرق ديني مردم و يا به هر صورت ارتباطي - هر چند دروغ - به دين پيدا مي‏کند، باعث شده است که جداسازي مسائل واهي و خرافي از امور مأثور و محبوب شرع چندان روشن نباشد و کم‏کم رنگ و بوي کاملا شرعي و ديني به خود گيرد به نحوي که کمتر مصلحي را ياراي مخالفت با آن مي‏باشد. و گاهي ديده شده که عالمان نيز - هر چند به خوبي مي‏داند بدعت و خرافات است - به جهت رعايت عوام و يا خوشداشت آنان همراهي مي‏کنند!! صيانت و حفاظت از شرع مبين و هر آنچه به اين شريعت پاک منتسب مي‏شود، وظيفه اصلي عالمان دين است. و اگر در انجام اين رسالت عظيم، سستي نمايند و عوام، دين خدا را - به جهت ناداني - آلوده سازند و باعث وهن مذهب تشيع گردند، مسلم عالمان دين مسئول‏اند و در قيامت بايد پاسخگوي نبي مکرم اسلام صلي الله عليه و آله و سلم باشند. امروز صحنه‏گردانان و نوآوران مصائب و وسايل عزا و يا توصيه‏کنندگان روشهاي خاص در اجراء برخي از مسائل شرعي، چه کساني هستند؟! عالمان و دانشمندان برجسته ديني يا عده‏اي عوام که از کوچکترين مسائل شرعي بي‏اطلاعند!!؟ ولي برخي از جنبه‏هاي ديني را حرفه خويش ساخته‏اند و براي بازار گرمي بيشتر هر ساله نوآوري مي‏کنند و گوش آنها نيز بدهکار سخن هيچ عالمي نيست.گرايش و ازدحام مردم و رغبت عمومي جامعه! زمينه را براي ميدانداري عده‏اي کاسب و معرکه گير!! - که با کمال تاسف به نام دين و اهل بيت عصمت و طهارت و سوء استفاده از احساسات پاک و بي‏آلايش مردم انجام مي‏شود - فراهم آورده و چه منکراتي که از طرف اين جماعت به دين خدا نسبت داده نمي‏شود!!.

[14] بحارالانوار، مجلسي، ج 1، ص 339 به نقل از مصباح‏الزائر، ص 156.