بازگشت

تباكي و ريا


و چون اين مقدمه معلوم شد پس مي گوييم:

گريستن بر حضرت ابي عبدالله الحسين عليه السلام اگر چه از افعال جوارح و اعضاء و كار چشم ااست ولكن سبب آن، محبت قلبيه است كه از تصور ورود آن مصائب عظيمه بر آن محبوب خدواند تبارك و تعالي، قلب محترق شود و به سوزش درآيد و سبب شود براي بيرون آمدن اشك از ديدگان. و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: ان لقتل الحسين عليه السلام حرارة في قلوب المومنين لاتبرد ابدا [1] .

به درستي كه براي شهادت حضرت ابي عبدالله عليه السلام حرارتي در دلهاي مومنين است كه هرگز سرد نشود. و نيز فرمود كه: براي حسين عليه السلام محبتي است در قلوب مومنين. و اين محبت با اطلاع بر آن مصائب، سبب شود براي آن حرارت كه سبب است براي گريستن. و بسيار شود كه مومني دوست دارد اين حالت را ولكن به جهت نقصان در اصل محبت، يا پوشاندن پرده شهوات آن را، مانع شدنش


از تصور آن مصائب به راستي؛ يا غير آن از موانع احتراق قلب و سوختن دل كه بي آن نتوان گريستن، از فيض اين خبر عظيم محروم مانده با آن كه او را از اين حالت خوش نيايد و دوست دارد كه مثل ديگران باشد؛ و نيست. پس از او دستورالعمل دادند كه با اين قلب خراب كه مايل است به آبادي آن، خود را به هيئت گريه كنندگان درآورد و آنچه توان كردنش از آثار و علامات سوختگي قلب كه از اثر محبت است بعد از شنيدن آن مصائب بجاي آرد كه با اين عمل به قصد رسيدن به مقصود ماجور و مثاب خواهد بود. و علاوه بر آن راهي خواهد بود براي آبادي قلب و روشن شدن آن به نور محبت و ولايت. و مؤيد اين مقال است كه همين دستورالعمل را در گريه كردن از خوف خداوندي عزوجل نيز داده اند چنان كه در «امالي» شيخ طوسي و «مكارم الاخلاق» طبرسي در مواعظ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مذكور است كه فرمود: اي ابوذر هر كه را علمي دهند كه او را آن علم به گريه نياورد، سزاوار است كه آن علمي باشد كه به آن منتفع نشود [2] زيرا كه خداي عزوجل وصف نموده علما را پس فرمود: ان الذين اوتوالعلم من قبله [3] تا آخر آيات. يا اباذر من استطاع ان يبكي [4] فليبك، و من لم يستطع فليشعر قلبه


الحزن وليباك، ان القلب القاسي بعيد من الله ولكن لايشعرون. [5] .

اي ابوذر كسي كه تواند بگريد از خوف خداوند، پس گريه كند. و هر كه نتواند پس حزن و اندوه را شعار دل خود كند و خود را وا دارد به هيئت گريه كنندگان؛ به درستي كه دل سخت با قساوت دور است از خداوند و لكن سنگدلان نمي دانند. [6] .


و مخفي نماند كه از براي كلمه شريفه تباكي نظير هموزن آن تعاون، معني لطيف ديگر هست كه شايد مراد آن باشد. و آن آن است كه مؤمنين يكديگر را به كردار و گفتار و رفتار بگريانند؛ مانند برادران و خواهران كه پدر يا مادر عزيز مهرباني از ايشان رفته، پس بگرد هم درآيند و از عزيز رفته خود ياد كنند و از محاسن و خصال پسنديده و احسان و كردار نيك و شدت مصايب و بلاي او هر يك هر چه به خاطرش آيد براي يكديگر به گويند و بگريند و ناله كنند و لطمه زنند. و حاصل آن كه همه مصيبت زده و مصيبت خوان و گريه كننده و ديگري را به گريه آورنده باشند. و مؤيد اين احتمال است آنچه در آداب روز عاشورا در خبر شريف زيارت عاشوراء معروفه مذكور است كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: پس ندبه و نوحه و گريه كند بر حسين عليه السلام و امر كند هر كه را در خانه اوست و از او تقيه نكند به گريه كردن بر آن حضرت. و در خانه خود مصيبتي برپا داردبه اظهار جزع بر آن حضرت و ملاقات كنند بعضي از ايشان بعضي را در خانهاي خود به گريه كردن. و تعزيه گويند بعضي از ايشان بعضي را به مصيبت آن حضرت؛ يعني همه بگويند و بكنند اين كار را. [7] .


و اين شرح است از تباكي به معني مذكور. بهرحال در تباكي ممدوح محبوب كه محسوب از طاعات و عبادات است، شائبه اي از ريا (كه از اقسام شرك خفي است) نيست. سبحان الله! آن حضرت تمام اين مصائب را جهت احكام اساس توحيد ذات مقدس باري تعالي و اعلاء كلمه حق و اتقان مباني دين مبين و حفظ آن از تطرق بدعتهاي ملحدين تحمل كرد، چگونه ذي شعور احتمال مي دهد كه آن حضرت سبب شود براي جواز اعظم معاصي و اكبر موبقات كه شرك باشد. و گويا سبب اين توهم فاسد و خيال شيطاني، تأمل نكردن در ريا و قبح اوست يا پوشاندن كثرت حرص و رغبت به زر و سيم، قبايح آن را. [8] و الله العالم.



پاورقي

[1] مستدرک الوسايل، محدث نوري، ج 10، ص 318.

[2] عبارت امالي اين است: «يا اباذر و من اوتي من العلم ما لا يعمل به لحقيق ان يکون اوتي علما لاينفعه الله عزوجل به» و اين عبارات با ترجمه مؤلف ناسازگار است. گرچه ترجمه مؤلف با عبارات بعدي روايت سازگارتر است ولي در امالي عبارت «ما لا يعمل به» است؛ رک ايضا: بحارالانوار، مجلسي، ج 77، ص 79. ولي در مکارم‏الاخلاق به جاي «ما لا يعمل به» «ما لا يبکيه» است که مؤلف ترجمه را از عبارت مکارم الاخلاق گرفته است و چندان به اختلاف عبارت در اين دو کتاب توجه نکرده است.

[3] اسراء، س 17، آيه 107.

[4] در امالي شيخ طوسي عبارت اين است: «من استطاع ان يبکي قلبه فليبک».

[5] مکارم‏الخلاق، طبرسي، تحقيق علاء آل جعفر، ج 2، ص 367، قم، جامعه مدرسين، چاپ اول، 1404 ه-؛ امالي، شيخ طوسي، ج 2، ص 142، قم، مکتبةالداوري، بي‏تا؛ المجموعة شيخ ورام، ص 272.

[6] رواياتي به اين مضامين وجود دارد: از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده که آخر سوره زمر را قرائت فرمودند وسيق الذين کفروا الي جهنم زمرا بر جماعتي از انصار. پس همه گريستند جز يک جواني از آنها. جوان گفت اشک از چشمم نيامد ولکن من تباکي کردم (يعني خود را به هيئت و شکل گريه‏کنندگان درآورم) حضرت فرمود: من تباکي فله الجنه» کنزالعمال، هندي، ج 1، ص 592، رک ايضا، بحارالانوار، مجلسي، ج 93، ص 328، کتاب الذکر و الدعا، باب فضل البکاء و ذم جمودالعين. يا در روايتي از جرير آمده پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «من بر شما آياتي از آخر سوره زمر را قرائت مي‏کنم هر کس از شما بگريد بر او بهشت واجب مي‏شود و هرکس گريه نکرد، پس تباکي کند و سپس قرائت فرمود...» کنرالعمال، هندي، ج 1، ص 592 و يا مشابه همين روايت درباره سوره الهاکم‏التکاثر آمده است. رک: همان، احاديث 2715 و 2716. يا جمله‏اي از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده که فرمود: «اقروا القرآن و ابکوا فان لم تبکوا فتباکوا...» همان، حديث 2794. سخن در اين است که آيا تباکي يک عمل ريائي و ظاهرسازي است؛ يا عملي مانند گريستن است با اين تفاوت که اشک ندارد؟ آنچه در روايات بکاء و ابکاء و تباکي آمده، گريستن موضوعيت ندارد؛ بلکه مهم آن است که قلب مؤمن محزون گردد که گاهي با اشک همراه است و هنگامي بدون اشک. لذا شيخ محمد عبده مي‏گويد: «التباکي تکلف البکاء لا عن رياء» (المنار، ج 8، ص 301) و لذا تباکي را براي کسي اطلاق کرده‏اند که آماده و مستعد بکاء است نه کسي که غافل است و قلب او توجه ندارد و فقط قيافه آن را تقليد مي‏کند. بديهي است مراد آن نيست که اين عمل را رياء انجام دهند، بلکه بايد تلاش کنند قلب خود را محزون کنند و اين حالت در قيافه انسان ظاهر گردد؛ زيرا هر گونه تأثيري در قلب به صورت طبيعي آثاري ملموس دارد. رک ايضا: التعريفات، شريف جرجاني، ص 48. لذا در تباکي نيز شرط اخلاص همانند بکاء و ابکاء لازم است. پس باکي و متباکي در سوزش قلب و تأثر نفس مشترک‏اند. رک: مقتل الحسين، المقرم، ص 100، نجف، مطبعه الحيدريه، چاپ اول، افست قم، منشورات رضي، 1372. در روايتي از اميرالمومنين عليه‏السلام آمده است که فرمود: «هنگامي که اشگتان نمي‏آيد. پس تباکي کنيد. پس اگر از چشمتان به اندازه سر مگسي اشک خارج شود، پس خوشا به حالتان». مکارم‏الاخلاق، طبرسي، تحقيق علاء آل جعفر، ج 2، ص 96؛ رک ايضا: اصول کافي، کليني، ج 2، ص 352؛ بحارالانوار، مجلسي، ج 93، ص 336. همين مضمون در غوالي اللئالي، ج 4. ص 21 آمده است: از امام صادق عليه‏السلام روايت شده که حضرت فرمودند: «ان لم يجئک البکاء فتباک».

[7] کامل‏الزيارت، ابن قولويه، ص 175. روايتي طولاني است از امام باقر عليه‏السلام که در ضمن آن در مورد کساني که نمي‏توانند در روز عاشورا به زيارت حسين بن علي عليه‏السلام بروند فرمودند: «که بر بالاي بلندي و در ميان صحرا به آن حضرت اشاره کنند و بر او سلام بفرستند». در دنباله آن فرمودند: «ثم ليندب الجزع عليه و يتلاقون بالبکاء بعضهم بعضا في البيوت...».

[8] فاضل دربندي که بسياري از محرومات مسلمه را به صرف انتساب به ابي عبدالله عليه‏السلام و در برخي با استفاده از اطلاق «من ابکي...» جايز مي‏شمارد و در مقام توجيه آن بر مي‏آيد چون غنا در مراثي، طبل. طنبور و شبيه سازيها و...، ولي هنگامي که مي‏رسد به کساني که در مقام مصيبت‏خواني سيدالشهداء عليه‏السلام قرار دارند مي‏گويد: «واجب است بر واجدين اين منصب که نيت خود را خالص گردانند و اغراض دنيويه را از قلوب خويش بزدايند از رياکاري و خودنمائي بپرهيزند و از ذکر مصيبت در مجالس کوچک و يا مجالس فقراء و مساکين استنکاف نورزند...» اسرارالشهادة، دربندي، تحقيق محمد جمعه بادي، عباس ملا عطيه الجمري، ج 1، ص 242. توجه به جملات محدث قمي (قدس‏سره) نيز که در مقام توصيه و تذکر به اهل منبر است شايسته است: «... و از معاصي کبيره که روح عبادت را مي‏برد بپرهيزند خصوصا ريا و کذب و غنا که در عمل ساري و جاري شده و کمتر کسي ازآن مصون است. و صواب چنان است که در اين مقام چند خبري در بزرگي عقاب هر يک مذکور شود شايد اگر کسي خداي نخواسته مبتلا باشد، مرتدع شود. اما ريا: پس در کتاب و سنت، آيات و اخبار بسيار وارد شده بر مذمت و وعيد بر آن. و در حديث نبوي است که «ادني ريا شرک است» و نيز از آن حضرت مروي است «که آتش و اهل آتش صيحه و فغان مي‏کشند از اهل ريا. عرضه داشتند يا رسول الله: آتش نيز به فغان مي‏آيد؟ فرمود بلي از حرارت آتشي که رياکاران به آن معذب باشند». و نيز فرمود: «که ريا کار را در روز قيامت به چهار نام ندا مي‏کنند مي‏گويند: اي کافر، اي فاجر، اي غادر، اي خاسر. گمراه شد کوشش تو و باطل شد اجر تو و نصيبي نيست ترا، به طلب مزد خود را از کسي که از براي او عمل مي‏کردي اي خدعه کننده. و نيز فرمود: که بهشت تکلم کرد و گفت به درستي که من حرامم بر هر که بخيل و رياکار است». و هم فرمود: «بدرستي که آنچه من بيشتر از همه چيز بر شما مي‏ترسم شرک اصغر است، گفتند يا رسول الله شرک اصغر چيست؟ فرمود: ريا». و کافي است در خباثت آن اين که در هر عملي داخل شود به فتواي فقهاء، آن عمل باطل و از درجه قبول هابط است. و از براي ريا اقسام خفيه است و علماء در محلش ذکر کرده‏اند. و در اول خاتمه در معني تباکي ذکر کرديم بر رد کساني که از روي بي‏ادراکي ريا را در عزاء سيدالشهداء عليه‏السلام جايز و شرط اخلاص را برداشته‏اند و اين را از فضايل مخصوصه آن حضرت شمرده‏اند. سبحان الله؛ تحمل آن حضرت تمام اين مصائب را به جهت احکام اساس توحيد و ذات مقدس باري تعالي و اعلاء کلمه حق و اتقان مباني دين مبين و حفظ آن از تطرق بدعتهاي ملحدين بوده، چگونه ذي شعوري احتمال دهد که آن حضرت سبب شود براي جواز اعظم معاصي و اکبر موبقات که آن ريا و شرک اصغر است: ان هذا الا اختلاق.» منتهي الامال، شيخ عباس قمي، ج 1، ص 467، تهران، کتابفروشي اسلاميه، 1338 ش.