بازگشت

فروش آخرت به دنيا


سيم از مهالك: آن كه داخل شوند در آن جماعت كه آخرت خود را فروختند به دنيا.شيخ جليل جعفر بن احمد قمي در كتاب «غايات» روايت كرده كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:

شرار الناس من باع آخرته بدنياه و شر من ذلك من باع آخرته بدنيا غيره [1] .


بد مردمان كسي است كه فروخت آخرت خود را به عوض دنياي خود. و بدتر از اين كسي است كه فروخت آخرت خود را به دنياي ديگري؛ كه دين از او رفت و دنيا به دست ديگري رسيد. و اين مضمون در اخبار عديده موجود است. و قريب به آنهاست آنچه شيخ صدوق در كتاب «عقاب الاعمال» روايت كرده از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم كه آخر خطبه كه خواندند فرمودند: و من عرضت له دنيا و آخرة فاختار الدنيا و ترك الاخرة لقي الله و ليست له حسنه يتقي بها النار [2] .

هر كه عرضه شود بر او دنيايي و آخرتي، پس برگزيند دنيا را و واگذارد آخرت را، ملاقات خواهد كرد حضرت باري تعالي را در حالتي كه براي او حسنه نيست كه به سبب آن خود را از آتش دوزخ نگاه دارد. و در «نهج البلاغه» و «ارشاد» شيخ مفيد و «امالي» و غيره مروي است كه


اميرالمومنين عليه السلام فرمود به كميل در حديثي شريف كه در آن اصناف طالبين علم را ذكر فرمودند. «بلي اصبت له لقنا غير مامون يستعمل آلة الدين في طلب الدنيا» [3] .

آري براي علم يافتم خوش فهم خائني كه استعمال مي كند آلت دين را در طلب دنيا.و مفاد اين اخبار شريفه و نظاير آن يكي است. پوشيده نماند كه فروختن آخرت به دنيا گاهي به گرفتن مالي يا جاهي است و برداشتن دست از كيش و آئين خود؛ مثل پاره اي ضعفا كه به جهت تقرب به اعاظم خارج مذهب يا گرفتن مالي از ايشان، از مذهب خود دست برداشته و مذهب كفر را اختيار مي كند؛ مثل ابن عاص كه به جهت ولايت مصر، از ولايت و نصرت حضرت اميرالمومنين عليه السلام دست برداشت و او را به اين فروختن دين به دنيا، مكرر توبيخ و سرزنش كردند و در شرح حال او مذكور است [4] و امثال او در آن عصر بسيار بودند كه پسران ابي سفيان ايشان را به دادن مال و منصب به درد پسر عاص مبتلا كردند.


عليه السلام فرمود: از او چه بديع است اين و امثال اين. او را مولائي بود از مواليان، او را ابوالاسود دئلي گفتندي پس از آن كه حضرت اميرالمومنين عليه السلام به جوار رحمت ايزدي پيوست، معاويه خواست تا او را استمالت دهد، باشد كه از دوستي علي عليه السلام برگرداند. او را هر وقت تحفه و بري و لطفي كردي و چيزي فرستادي، يك روز هديه فرستاد او را از انواع حلواها در او بود، چون به خانه ابوالاسود بردند، بنهادند و در آنجا شهد مختلط به زعفران بود. دختبري كوچك داشت ابوالاسود پنج شش ساله، بدويد و از آن پاره گرفت و در دهن نهاد. او را گفت: اي دخترك بيفكن كه زهر است گفت: چرا؟ گفت: نمي داني پسر هند فرستاده است بما تا ما را از دوستي اهل بيت عليهم السلام برگرداند. دخترك آنچه در دهن داشت بيفكند [5] و گفت: اتخذعنا بالشهد المزعفر عن السيد المطهر. آنگه اين بيتها انشاد كرد:



ابالشهد المزعفر يابن هند

عليك نبيع اسلاما و دينا



معاذ الله ليس يكون هذا

و مولانا امير المومنينا



[6] .

ولكن در تعبير از عمل پسر عاص و امثال او، به فروختن دين به دنيا في الجمله مسامحه در عبارت شده، چه او دست از دين برداشت و دنيا گرفت؛ اما ديني به كسي نداد و از آخرت او چيزي به معاويه نرسيد در مقابل مالي كه به او داد؛ بلكه آنچه از او به او رسيد، بي ديني بود. پس حقيقا معامله و


معاوضه به هيچوجه صورت نگرفت. و گاهي فروختن دين به دنيا، به دادن چيزي است از آخرت؛ يعني از اسباب و وسيله نجات در آنجا و رسيدن به نعيم جنت و گرفتن مالي به عوض آن كه خود مي توانست به همين عمل تحصيل آخرت كند و نكرد و به آن تحصيل دنيا كرد. مثل آن كسي كه به ديگري تعليم قرآن كند، يا مسائل دينيه كه از عبادات عظيمه مرغوبه است و به آن توان تحصيل ثوابهاي بسيار كرد، پس از تحصيل آخرت اعراض مي كند و در مقابل تعليم، مالي مي گيرد. و از اين جا صدق حقيقت معامله و داد و ستد، واضح و دخول در اخبار گذشته هويداست. در تفسير حضرت امام حسن عسكري عليه السلام مروي است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم ثواب عظيمي از براي قاري يك آيه قرآن و گوش كننده به آن ذكر فرموده آنگاه فرمود: آيا مي دانيد در چه وقت اين ثوابها را به اين مستمع و قاري مي دهند؟ اذا لم يغل في القرآن[انه كلام مجيد]و لم يجف عنه و لم تستاكل به و لم يراء به [7] .

آنگاه كه در قرآن غلو نكند (به اين كه بگويد: مخلوق نيست)؛ چه او كلام رب مجيد است يا كلامي است كه خير و بركت و نفع آن بسيار است. و به وسيله آن مال مردم را نخورد (به اين كه به او كسب كند). و در خواندن و گوش دادن، مرائي نباشد و (بالجمله به قرآن كاسبي نكند). و بر هر داناي بي غرضي پوشيده نيست كه اين مطلب، اختصاصي به قرآن مجيد ندارد و هر چه وسيله تحصيل آخرت و آلت دين باشد، در اين حكم با او شريك است و بايست از آن احتراز نمود. و ائمه عليهم السلام محض مبتلا نشدن به اين بليه، اهتمامي تام داشتند تا آنجا كه معامله نمي كردند با آن كه ايشان را


به امامت و بزرگواري مي شناختند، از خوف آن كه فروشنده به ملاحظه بزرگي مقام ايشان چيزي از قيمت او كم كند. پس گويا قدري از قيمت آنچه خريدند از اسباب و آلات آخرت شده با آن كه نفوس شريفه ايشان منزه بود از قصد كردن چنين چيزي. و در سيره حضرت اميرالمومنين عليه السلام مكرر اين مطلب ذكر شده. ابن شهر آشوب و غيره از جناب امام محمد باقر عليه السلام روايت كردند كه: اميرالمومنين عليه السلام روزي به دكان بزازها رفت. پس به مردي فرمود: دو جامه بمن فروش. پس آن مرد گفت: يا اميرالمومنين آنچه به آن حاجت داريد در نزد من است. و چون شناخت آن جناب را، از او گذشتند و به دكان جواني رفتند و از او دو جامه خريدند يكي به دو درهم و يكي به سه درهم. و به روايتي از دودكان گذشتند كه هر دو شناختند آن جناب را. دكان سيم به غلامي رسيدند كه به آن حضرت خطاب كرد: اي شيخ. پس از او خريدند و برگشتند. چون پدر يا آقاي غلام آمد به دكان و فهميد كه مشتري، آن جناب بوده و نفع گرفته، زيادي را آورد خدمت آن جناب و عذر خواست، نگرفتند و فرمودند: معامله بود به رضايت هر دو گذشت. [8] .

و شيخ شهيد ثاني در «شرح لمعه» بعد از ذكر كراهت تفاوت گذاشتن ميان مشتريها فرمود: مگر آن كه ميان مشتري ها فرقي باشد به سبب فضيلتي يا ديني، پس تفاوت گذاشتن عيبي ندارد، ولكن مكروه است براي گيرنده (يعني آن صاحب فضل و ديانت) قبول آن. [9] .

و پيشينيان (يعني از علما و اتقيا) چنين بودند كه وكيل مي كردند ديگران را به خرند از كساني كه ايشان را (يعني موكلها را) نشناسند؛ به جهت فرار


از ابتلا به محذور گذشته كه به جهت فضل و دين ايشان، بايع چيزي كم كند. و از اين كلمات مكشوف شد كه از قبايح اعمال بايست شمرد آنچه شايع و متعارف است كه سيد يا طلبه يا حاجي يا زائر در وقت خريدن چيزي و گفتگوي در قيمت آن، براي كم كردن قيمت آن متوسل مي شود به سيادت و علم و حج و زيارت خود، كه آخر من سيدم يا طالب علمم يا اراده زيارت بيت الله و زيارت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم يا زيارت ائمه عليهم السلام دارم، چيزي كم كن. و بسيار شود كه فروشنده به اين ملاحظه كم كند و به فيوضات عظيمه برسد، ولكن خرنده جاهل به آداب دينيه به جهت اين نفع جزئي، خود را داخل كرده در زمره آنان كه فروختند دين را به دنيا و استعمال نمودند آلات دين را در دنيا و خسارت كلي كردند در اين معامله. و مخفي نيست كه آن علم كه وسيله شود از براي كم كردن قيمت به اندازه قرآن يا كمتر از آن، معدود است از آن علومي كه در ادعيه بسيار از سر آن پناه بردند به خداوند تبارك و تعالي و فرمودند: «اللهم اني اعوذ بك من علم لا ينفع» و از آنچه گفتيم واضح و روشن شد كه اين دسته روضه خوانان مانند طائفه اي از طالبين علم، داخلند در اين صنف از اخبار؛ زيرا كه روضه خوان به آنچه مي گويد از فضايل و مناقب و مصايب كه از آلات دين و از وسايل عظيمه تحصيل دار آخرت است، مي توانست مانند مؤذن و معلم قرآن و مسايل دينيه، تعمتهاي دائمه و ثوابهاي غير متناهيه بخرد و به وصال آنها برسد؛ و به جهت پستي فطرت و قصور همت و اشتعال آتش حرص و رغبت و خوف فقر وفاقت، از آن معامله مباركه رابحه اعراض كرده و آن سرمايه گرانبها را به دراهم معدوده معاوضه نموده. و العجب كه هر گاه بازار اين كسب خسران مآل خود، به جهت كثرت مشتريان و فراواني طالبان، با رونق و رواج بيند، به هواي گرد آوردن زر و سيم و تحصيل خلعتهاي ثمينه در نهايت وجد و نشاط و فرح و انبساط


باشد. و بالعكس از كسادي بازار متاع خويش و قلت مشتريان و راغبان، در غايت حزن و اندوه و شكايت. و در مقام جلب و تحصيل مشتريان، خود را گرفتار مفاسد و محاذيري نمايد كه هر يك از آنها در تباه كردن دين و هلاكت جان او سبب مستقل اند؛ مثل ذل سؤال از خود مشتري و اصحاب او بلكه خادمانش به انواع تملقات قبيحه، و دخول در معامله اهل قطار خود، و نشر معايب آنها، و فحص و تجسس از معايب آن و گرفتن بغض و حسد آن جماعت در دل اگر بر او مقدم شدند، و افتخار و مباهات اگر ايشان را شكست داد و از ميدان بيرون كرد؛ چنان كه گويي فتحي در دين كرده. و آزردن صاحب مجلس را به انواع اذيت به جهت نرسيدن مقدار مقصود؛ چه غالبا معامله، مجهول و مقدار عوض خواندن، معين نمي شود. [10] .


پاورقي

[1] الغايات، جعفر بن احمد قمي، ضمن جامع‏الاحاديث، تحقيق سيد محمد حسين نيشابوري، ص 219، مشهد، بنياد پژوهشهاي آستان قدس رضوي، طبع اول، 1413. و همچنين در ص 232. قريب به همين مضمون روايتي از اميرالمومنين عليه‏السلام آمده است. اين قطعه ضمن وصاياي نبي اکرم به اميرالمومنين عليه‏السلام آمده است: يا علي شر الناس من... رک: من لا يحضره الفقيه، صدوق، تحقيق سيد حسن خرسان، ج 4، ص 255، حديث 821؛ مکارم‏الاخلاق، طبرسي، تحقيق علاء آل جعفر، ج 2، ص 319، قم، جامعه مدرسين، طبع اول، 1414 ه-؛ المواعظ، صدوق، تحقيق محسن عقيل، ص 16، بيروت، دارالطباعة، طبع اول، 1412 ه- 1992 م؛ بحارالانوار، مجلسي، ج 77، ص 46. روايات به اين مضمون بسيار است. اميرالمومنين عليه‏السلام فرمود: آتش گيره جهنم ثروتمندي است که بر تنگدستان بخيلي کند و عالمي است که دين را به دنيا بفروشد. غررالحکم، آمدي، شرح و تفسير خوانساري، تحقيق محدث ارموي، ج 6، ص 240. و يا فرمود: «من باع آخرته بدنياه خسر هما» کسي که آخرت را به دنيا فروشد، در هر روز زيان کند. همان،ج 5، ص 257.

[2] خطبه طولاني و بسيار آموزنده است رک: ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، صدوق، قدم له سيد حسن خرسان، ص 283.

[3] عبارت در نهج‏البلاغه اينگونه است «بلي اصبت لقنا غير مامون عليه، مستعملا آلة الدين للدنيا» نهج‏البلاغه، کلمات قصار، شماره 147؛ رک ايضا: الامالي، شيخ مفيد، تحقيق علي اکبر غفاري - حسين استاد ولي، ص 249، مجلس 29، حديث 3؛ الارشاد، شيخ مفيد، تحقيق موسسه آل البيت، ج 1، ص 228، قم، مصنفات شيخ مفيد، ج 11، الموتمر العالمي لالفية الشيخ المفيد، طبع اول، 1413 ه- ق؛الغارات، ابو اسحاق ابراهيم محمد ثقفي، تحقيق محدث ارموي، ج 1، ص 152، تهران، انتشارات انجمن آثار ملي، چاپ دوم، 2535 ش؛الامالي، شيخ طوسي، ج 1، ص 20؛ عقد الفريد. احمد بن محمد اندلسي، تصحيح احمد امين و...، ج 2، ص 212، المناقب، خوارزمي، تحقيق مالک محمودي، ص 366؛ تاريخ يعقوبي، ابن واضح، ج 2، ص 206؛ تفسير الکبير، فخر رازي، ج 2، ص 192؛ تحف العقول، ص 113؛ کمال‏الدين، صدوق، ص 290.

[4] رک: تاريخ طبري، ترجمه ابوالقاسم پاينده، ج 6، ص 2499 - 2495، تهران، انتشارات اساطير، چاپ چهارم، 1373 ش.

[5] و اين حکايت را شيخ منتجب‏الدين در اربعين خود نقل کرده با في‏الجمله اختلافي. و در آنجا دارد دختر خود را معالجه کرد تا آنچه خورد قي کرد. منه.

[6] در تفسير ابوالفتوح مصرع دوم از بيت اول چنين است «عليک نبيع احسابا و دنيا» رک: تفسير روح‏الجنان، ابوالفتوح رازي، تصحيح ابوالحسن شعراني، ج 10، ص 164. و معناي شعر طبق نقل مؤلف آن است: اي پسر هند آيا به عسل زعفراني، ما اسلام و دينمان را به تو بفروشيم؟ هرگز چنين نخواهد شد و اميرالمومنين عليه‏السلام مولاي ماست. منتخب‏الدين، حکايت 4، ص 82.

[7] التفسير، المنسوب الي الامام حسن عسگري، تحقيق مدرسة الامام المهدي، ص 14، قم، موسسة الامام المهدي (عج)، طبع اول، 1409 ه-.

[8] مناقب آل ابي‏طالب، ابن شهر آشوب، تصحيح دانش آشتياني - رسولي محلاتي، ص 97، قم، موسسه انتشارات علامه، بي‏تا.

[9] شرح المعة الدمشقيه، شهيد ثاني، تصحيح و تعليق کلانتر، ج 3، ص 286، بيروت. افست دارالعالم الاسلامي.

[10] البته اين سخن مربوط به رسوم زمان مولف است ولي امروزه براي خروج از معامله مجهول، برخي از مداحان و گويندگان عوض معامله را تعيين و بانيان نيز مقدار زمان خواندن را مشخص مي‏کنند؛ و ديگر خوفي از مجهول بودن معامله وجود ندارد!! و گاهي به علت اتقان و استحکام معامله مبلغ تعيين شده و يا چکي معادل آن را قبلا دريافت مي‏دارند تا همه چيز به آسودگي بگذرد. و بيچاره مردمي که به اميد ثواب، پاي سخن و يا مداحي چنين انسان آلوده‏اي مي‏نشينند!!.