بازگشت

خطر اختلاط


آنچه امروز از زبان برخي از گويندگان ديني شنيده مي شود و گاهي بر قلم برخي

از نويسندگان نيز رفته است، خلط ميان اين دو جايگاه است. اين اختلاط باعث شده اولا: به علت عدم ظرفيت، از آنها موجودي ناقص در ذهن خود بيافرينند. و ثانيا: عملا آنها را از زندگي خويش خارج ساخته و امكان ارتباط عملي ميان آنها و مردم را منتفي سازند. كه ضرر و زيان نتيجه دوم بسيار تاسف برانگيز است؛ يعني درست برخلاف آنچه آنها در طول حيات خويش درصدد تحقق آن بودند. اگر اندكي بينديشيم اين انحراف در مورد قرآن نيز پديد آمده است. قرآني كه به تصريح خود قرآن كتاب هدايت و راهنماي عملي بشر است و بايد مو به مو در زندگي انسان پياده شود و مورد عمل قرار گيرد. امروز بيشتر در رفع گرفتاريها و تحصيل ثواب براي مردگان و زندگان و يا تشريفات عادي و صوري مورد استفاده قرار مي گيرد و يا خواندن آن، بيش از فهميدن و درك كردن آن مورد توجه و تشويق است! در حالي كه مسلم آن است كه عمل به يك آيه قرآن، بيش از حفظ كردن تمامي آن و يا قرائت و تجويد آن محبوب شرع است و امروزه با اين كه قرآن با بهترين


لحن و صوت و با بهترين چاپ و كاغذ و با بيشترين تيراژ در جامعه حضور دارد؛ ولي عملا مهجور و از زندگي عملي و اعتقادي مردم جداست! موارد بهره برداري و استفاده مردم از قرآن، غير از آن است كه قرآن بدان جهت نازل شده است. عينا چنين برخوردي را درباره ائمه معصومين عليهم السلام نيز شاهديم. و بايد گفت به دليل اختلاط ميان مقام ثبوتي و اثباتي آنها، عملا آنها در ميان ما مهجور و غريبند. موارد استفاده و توجه به آنها، غير آن است كه آنها براي آن مامور شده اند! اگر معتقد باشيم كه رسالت پيامبر و ائمه معصومين عليهم السلام اين بوده كه مردم وجود آنها را رازآلود و دست نايافتني تلقي كنند و فقط در مقام دعا و نيايش و توسل و براي رفع گرفتاريها و قضاي حوائج به آنها رجوع كنند، هر آنچه به مقام ثبوتي و يا تواناييهاي غير بشري آنها تاكيد شود، اين حالت فزونتر خواهد شد و گرايش بيشتر مردم را بدنبال خواهد داشت، درست آنچه امروز انجام مي شود و در جامعه ديني ما به عنوان ملاك ارادت به معصومين عليهم السلام ارزيابي مي گردد. ولي اگر معتقد باشيم كه رسالت آنها، تعليم گفتاري و عملي چگونه زيستن است و هدايت و راهنمايي بشر سرلوحه رسالت و وظيفه آنهاست، هر چه در توصيف به مقام ثبوتي آنها تاكيد كنيم، مردم را از اين مرحله دورتر كرده ايم؛ زيرا تامين اين هدف، نيازمند رابطه اي تاثيرپذير ميان مردم و معصوم است به گونه اي كه مردم احساس نمايند، توان همراهي و الگوگيري و تبعيت از آنها را دارند. به عبارتي ديگر نيازمند نگاه بشري و توصيف اثباتي است؛ يعني مردم را بايد با وجود تنزل يافته و مادي آنها آشنا ساخت و رابطه اي الگوپذير ميان آنها برقرار نمود، همانند رابطه يك فرمانده با افراد تحت امر خود و يا يك جلودار و پيشوا و امام با مامومين خود.