بازگشت

شرايط اسوه بودن


معصوم در اين نگاه نمي تواند حجت، پيشوا و اسوه قرار گيرد؛ زيرا اين مقام

نشان مي دهد كه طبيعت و سرشت آنها فاصله بسياري با انسانهاي معمولي دارد و به همين علت، اعمال آنها غير قابل تقليد و الگو برداري است، و حجت بودن - به اين معني كه خداوند بوسيله آنها و اعمال و كردارشان در قيامت با مردم محاجه كند و آنها را دليل آورد - نيز به معني است؛ زيرا مقايسه انسانهاي معمولي كه دچار هزاران


كاستي و محدوديتهاي ذاتي هستند با شخصيتهايي كه تالي تلو خداوند قرار مي گيرند،خلاف حكمت و عدالت است. اين مقايسه همانند آن است كه خداوند يك پهلوان قدر قدرت را حجت و الگو قرار دهد براي يك طفل يك روزه كه حتي او را تصور هم نمي تواند بكند اصولا اين دو موجود گر چه انسانند ولي تفاوت و نا همگوني آنها به حدي است كه امكان ارتباط با يكديگر را ندارند؛ و يا اين كه فرشته را براي مردم حجت قرار دهد. فرشته داراي خصوصياتي است كه ذاتا با انسان تفاوت دارد و عقلا نمي تواند الگو و اسوه براي انسان قرار گيرد. درك موجودي اينچنين،از طرف انسانهايي كه ظرفيت و سعه وجودي ناقص دارند، نه ممكن است و نه امكان تقليد و الگو گيري دارد. اين مقام، همانند مقام خدايي است با اين تفاوت كه اينها مخلوق اند وخداوند خالق؛ يا به عبارتي اينها معلول اند و او علت. اين موقعيت، جايگاهي است كه حتي فرشتگان مقرب را نيز امكان همسنگي نيست، چه رسد به انسانهايي كه باكاستي هاي فراوان به دنيامي آيند و هزاران مانع بيروني و دروني درمسير خود دارند، و آنچه از حقايق هستي مي توانند درك كنند به نسبت آنچه قادر به درك آن نيستند، چون قطره به درياست. پس چگونه مي توان با چنين تفاوتي، آنها را «اسوه» دانست و حجت الهي بر مردم؟!