بازگشت

درباره ي شهادت طفلان مسلم


برخي در مورد داستان شهادت طفلان مسلم بن عقيل نيز ترديد روا داشته و آن را از تحريفات عاشورا به حساب آورده اند؛ تنها به اين دليل كه گفته اند: روضه طفلان مسلم آموزنده نيست و پيام يا حكمتي را در برندارد و تنها حاكي از دنيا طلبي و شقاوت تكان دهنده ي قاتل است!

اما با كمي تأمل و دقت معلوم مي شود كه چندان هم خالي از عبرت و آموزش يا درس و پيام نيست و مطالب مفيدي را مي توان از آن فهميد. از اقدام زندانبان براي آزادي آن دو، پس از آن كه آنها را مي شناسد؛ از پناه دادن و ياري كردن پيرزن (مادر زن قاتل)؛ امتناع كردن غلام و پسر قاتل از كشتن آنها كه همگي پس از شناختن دو طفل مسلم بن عقيل در برابر داماد و مولا و پدر و بزرگ خانواده ي خويش، موضع مخالف مي گيرند؛ از همه اينها به خوبي مي توان فهميد كه هميشه حتي در آن جو اختناق هم كه ابن زياد پس از فاجعه ي عاشورا به مسلمانان تحميل كرده بود، دلها با آل علي بود. همچنان كه فرزدق، شاعر نامدار عرب، در توصيف اهل كوفه به امام حسين عليه السلام گفت: قلوبهم معك سيوفهم عليك. و اما پيام مهم شهادت طفلان مسلم، هر آينه اهميت نماز است و به خوبي نشان مي دهد كه آن دو طفل معصوم چگونه با ياد و نام خدا و عبادت تربيت شده بودند كه حتي آنگاه كه در يك قدمي مرگ بودند از نماز و نيايش به درگاه خدا غافل نبودند و با نماز به پيشواز شهادت مي رفتند و...

از همه اينها هم كه بگذريم روايت طفلان مسلم در منابع اوليه و كتابهاي مستند و معتبر نيز آمده است. دانشمند بزرگ شيعه، شيخ صدوق در امالي خود، مجلس نوزدهم، كه در تاريخ 21 رمضان، سال 367، آن را براي شاگردان و مخاطبانش املا كرده است، اين روايت را درباره ي دو طفل مسلم بن عقيل آورده است و تقريبا يك مجلس از مجالس خود را به آن اختصاص داده و روايت را از وضع رقت بار ايشان در زندان ابن زياد آغاز كرده و تا مكافات فوري قاتل، كه مشهور است، ادامه داده و به اسناد خويش روايت كرده است. [1] .

ناگفته نماند كه مطلب مورد بحث در منابع متقدم تر از امالي شيخ صدوق هم نقل شده است. محمد بن سعد (230 - 168 ق) نيز همين فاجعه ي دلخراش را در طبقات كبيرش به صورت مختصر روايت كرده است؛ با اين تفاوت كه وي به جاي طفلان مسلم بن عقيل، آن دو طفل صغير را پسران


عبدالله بن جعفر (شوهر حضرت زينب عليهاالسلام) دانسته است و در آخر واقعه نوشته است كه عبيدالله بن زياد به آن مرد سنگدلي كه اين جنايت را به طمع مال دنيا و براي جايزه مرتكب شده بود، چيزي نداد و گفت: دوست داشتم آن دو را زنده به پيشم مي آورد تا با آنها بر عبيدالله بن جعفر منت مي گذاشتم و اين سخن كه به عبدالله بن جعفر رسيد، گفت:اي كاش آن دو را پيش من مي آورد تا دو ميليون سكه، جايزه اش مي دادم. [2] بلاذري نيز خلاصه ي آن را در حق فرزندان عبدالله بن جعفر در انساب الاشراف، ص 266 روايت كرده است؛ موفق به احمد مكي خوارزمي (م 568 ق) نيز اين حادثه دل گداز را به تفصيل بيشتري در مقتلي كه نوشته، روايت كرده و مانند ابن سعد، وي نيز آن دو طفل را از نسل جعفر طيار دانسته است. روايت خوارزمي علاوه بر اصل قضيه، تنها در اين مورد موافق نقل ابن سعد است. اما در تفصيل و جزئيات حادثه، كاملا مثل روايت شيخ صدوق است. خوارزمي از آن دو طفل با نام «ابراهيم» و «محمد» ياد كرده و در آخر گزارشش نوشته است كه پيكر قاتل را پس از قتل با آتش سوزانيدند. [3] .


پاورقي

[1] امالي، شيخ صدوق، مجلس 11، ص 88 - 83.

[2] ترجمة الامام الحسين عليه‏السلام و مقتله من القسم غير المطبوع من کتاب الطبقات الکبير لابن سعد تحقيق علامه سيد عبد العزيز طباطبايي، ص 77؛ چاپ اول، 1415 ق، قم، مؤسسه آل البيت.

[3] مقتل الحسين عليه‏السلام، للخوارزمي، ج 2، ص 52 - 49.