بازگشت

مروري بر موضع شيعه ستيزي ابن خلدون


بسياري از مردم چنان تصور مي كنند كه ابن خلدون دانشمندي بسيار بزرگ و پاك، و نابغه اي بي نظير و بي آلايش بود. اما با مطالعه ي آثارش بويژه مقدمه اي كه بر تاريخش نوشته است، خلاف اين تصور ثابت مي شود. وي همچنان كه بيش از نيمي از عمر خود را در خدمت حاكمان مختلف به سر برده بود [1] و در مدح و ستايش زمامداران و زورمداران گوناگون قصيده ها گفته بود، [2] در آثارش كمر به تبرئه و تجليل خلفاي خون آشام نيز بسته است، و همين است كه ابن خلدون را بسياري از دانشمندان، شخصي «جاه طلب و فرصت طلب» [3] معرفي كرده اند و چنين نوشته اند:

در مرتبه ي والاي علمي او ترديد كرده و گفته اند كه «ابن خطيب» [4] با همه ي محاسني كه براي او برشمرده، او را به صفت علم متصف نكرده است. همچنين گفته اند كه از علوم شرعي چيز زيادي نمي دانسته و از علوم عقلي نيز تنها سر رشته اي داشته و در آن ممتاز نبوده است؛ حفظ زي مغربيش را معلول خوي مخالفت او با هر چيز دانسته اند. بعضي نيز او را به فسق و نيز سوء عقيده متهم كرده و گفته اند: وي در تاريخش نوشته است كه حسين بن علي عليه السلام به شمشير جدش مقتول شد، و لذا او [ابن خلدون] را سب و لعن مي كردند... مقريزي او را به اين سبب كه نسب علوي فاطميان را تصديق و تأييد كرده است، بسيار بزرگ مي داشت، اما سخاوي خود معتقد است كه مقريزي نكته ي پوشيده ي انديشه ي ابن خلدون را در اين مورد درنيافته است: ابن خلدون به علت ناسازگاري با آل علي و شهرت سوء عقيده ي


فاطميان، آن دو را به يكديگر متصل دانسته است. [5] .

در مورد جاه طلبي و فرصت طلبي وي نيز كه مهمترين شاخصه ي شخصيت ابن خلدون شمرده مي شود، اين چنين نوشته اند:

انتقاد بزرگي كه بر ابن خلدون كرده اند، اين است كه وي در دوره ي دوم زندگانيش مكررا موضع سياسي خويش را تغيير داده است. زندگي نامه اي كه او از خود به جا نهاده، حاكي است كه چه سان با دگرگوني اوضاع، او هم به آساني مخدوم خود را عوض مي كرد، يا از همپيمان ديروز مي بريد و با رقيبي نيرومندتر همدست مي شد تا بر او بتازد. يا در توطئه هاي پنهاني دربارهاي مغرب شركت مي جست، يا اگر وضع موطن يا محل خدمت خود را مساعد نمي ديد، به جايي ديگر رخت برمي بست. اين گونه حركتها موجب شده است كه ابن خلدون را فردي فرصت طلب، جاه طلبي بي اعتقاد به اصول اخلاقي و سياستمدار متلوني كه ميهن پرستي را سخني بيهوده مي دانست، بدانند. شايد اين همه ناشي از خصلت خود پسندي وي باشد كه برخي آن را در نگارش التعريف [6] جلوه گر يافته اند. نصار بر آن است كه ابن خلدون تحت تأثير محيط زندگيش هيچ پرواي آرمان گرايي نداشته و محرك او در همه ي مراحل حيات، فقط عامل شخصي بوده است. [7] .

بعضي از دانشمندان ابن خلدون را فردي ماديگرا شناسانده و گفته اند:

ابن خلدون در تحليل عقلي پديده ها گاه به مرحله اي نزديك مي شود كه امروزه از آن به ماديگري تاريخي تعبير مي شود. ابن خلدون را به اين سبب كه تفاوت عادات و رسوم و شئون زندگاني ملتها را نتيجه ي نوع معيشت آنان يعني اقتصاد مي داند، و استنتا جهايي نظير آن در موارد ديگر، پيشگام ماديگري تاريخي شمرده اند. [8] .

و اي كاش ابن خلدون به همين مقدار بسنده مي كرد و پا را فراتر از اين نمي نهاد و در اين افراط به آنجا نمي كشيد كه نوشته اند:

اين واقع گرايي در انديشه ابن خلدون گاه به جايي كشيده است كه در داوري او


ميان حق و واقع، كفه ي واقع سنگيني كرده و «الحق لمن غلب» مصداق يافته است. گرچه ابن خلدون چنين ذهنيتي را به بدويان عرب دوره ي ظهور اسلام نسبت داده، اما خود نيز در توجيه اختلاف ميان علي عليه السلام و معاويه از آن بركنار نمانده است. داستان زندگي او در دوره ي اشتغال سياسيش نيز عملا گوياي چنين برخورداري است. [9] .

يكي از پژوهشگران معاصر با اشاره به تحريفهاي بسياري كه ابن خلدون در آثار خود مرتكب شده است، مي نويسد:

ابن خلدون كه خود پايه گذار به كارگيري جامعه شناسي در سند شناسي حوادث تاريخي است در تحليل وقايع اشتباهاتي مرتكب مي شود كه وقايع نگاران پيشين آن را مرتكب نشده اند. او عشرت طلبي و ميخوارگي هارون الرشيد و مأمون عباسي را كه مورخان ديگر بر آن تصريح كرده اند، خلاف طبيعت خلفاي عباسي قلمداد مي كند و مي گويد: «چنانكه گويند مأمون شبي در ضمن گردش در كوچه هاي بغداد به زنبيلي برخورد كه به وسيله ي ريسمانهاي تاب داده ي ابريشمي و چنگكها فروآويخته بود و... فرشهاي مزين و ظروف مرتب... در چنين بزمي مجلل ناگاه زني زيبا و فتنه انگيز از پشت پرده ها جلوه گر مي شود و او را درود مي گويد و به همدمي خويش مي خواند و تا بامداد با او به ميخوارگي سرگرم مي شود و آنگاه در حالي كه اصحاب خليفه همچنان منتظر او بودند، نزد آنان باز مي گردد...». ابن خلدون پس از نقل اين ماجرا مي گويد: «اين افسانه ها كجا با صفات مأمون سازش مي دهد كه در دينداري و دانش و پيروي از سنن پدرانش، خلفاي راشدين و تمسك به سيرتهاي خلفاي چهارگانه و اركان مذهب، مشهور بود و مناظراتش با علما و توجهش به حفظ حدود خداي تعالي در نماز و احكام دين نقل هر محفلي بود؟ با اين وصف چگونه مي توان حالات فاسقان بي باك را كه با خوي ولگردي و هوسبازي شبها از اين سوي بدان سو مي روند... به خليفه مسلمانان نسبت داد و اين گونه افسانه ها را درباره ي او صحيح دانست؟» درباره ي ميگساري هارون الرشيد نيز مي نويسد: «چگونه سزاست كه رشيد با نزديكي به زمان چنين خليفه اي و با مقام پدري كه نسبت به وي داشت و با آنكه در سايه ي عنايت چنين خانداني تربيت يافته و به فضايل دينداري آراسته بود، به شرابخوارگي خو گيرد يا بدان تجاهر كند؟» تا آنجا كه اختلاف علي عليه السلام با معاويه و جنايت هولناك يزيد را براساس اجتهاد آنان توجيه مي كند و آنان را نيز كه امام


حسين عليه السلام را تنها گذاشتند و حتي به سپاه يزيد پيوستند بحق مي داند... [10] .

نويسنده ي مقاله در ادامه پس از آنكه كوتاه و گذرا به تحريفات فاحشي كه ابن خلدون، درباره ي حماسه ي عاشورا بافته است، اشاره اي مي كند، در نتيجه گيري مي نويسد:

ملاحظه مي كنيد كه چگونه مورخي كه خود بنيانگذار استخدام جامعه شناسي و تعقل براي تحريف شناسي در تاريخ است، خود فاحشترين تحريفات را مرتكب مي شود! [11] .

ابن خلدون در توهين و تهمت به اهل بيت عليه السلام هيچ كوتاه نيامده، گاهي آنان را بدعت گذار و گاهي مذهب تراش ناميده و گاهي افتراهاي ديگري زده است كه انسان از ترجمه ي آن شرم مي كند. مصلح بيدار و آگاه، علامه سيد عبدالحسين شرف الدين عاملي مي نويسد:

ابن خلدون در فصلي كه در مقدمه ي مشهور خود براي علم فقه و توابع آن باز كرده است، بعد از ذكر مذاهب اهل سنت مي نويسد: اهل بيت برخلاف روش معمول مسلمين، مذاهبي را اختراع كردند و فقه مخصوص به خود را پديد آوردند كه براساس بدگويي از صحابه و عصمت ائمه و رفع خلاف از آراي خود، استوار ساخته اند. سپس مي گويد: همه ي اينها از پايه سست است.

علامه شرف الدين عاملي پس از نقل سخن فوق از ابن خلدون، با تأسف و اندوه بسياري كه از عبارتهاي ايشان پيداست، مي نويسد:

ما نمي دانيم چگونه روش فقهي بر پايه ي بد گويي از صحابه استوار است و نمي دانيم چطور استنباط احكام فرعي با نكوهش از فردي از مردم انجام مي گيرد! ابن خلدون از فلاسفه به شمار مي رود. اي خردمندان، پس اين هذيان گويي چيست؟! [12] .

باز اين خلدون مي نويسد:

خوارج هم مانند اهل بيت از مسلمانان فاصله گرفتند؛ ولي اكثر مسلمين اعتنايي به روشهاي مذهبي آنها ننموده اند. بلكه مسلمانان، مذاهب اهل بيت و خوارج را سخت مورد انكار و نكوهش قرار داده اند و ما نيز چيزي از مذاهب آنها را نمي شناسيم و از كتابهاي آنها روايت نمي كنيم و جز در مناطق شيعه نشين اثري


از آنها نيست. [13] .

مرحوم علامه شرف الدين عاملي در زير اين سخن ناحق و ناسزاي ابن خلدون مي نويسد: [14] .

ببينيد چگونه اهل بيت را كه خداوند هر گونه پليدي را از آنان برطرف ساخته و پاك و پاكيزه نموده است، مانند مرتدان خوارج دانسته است، پناه بر خدا. [15] .

علامه شرف الدين در ادامه مي نويسد:

ابن خلدون و امثال او عقيده دارند كه آنها بر حقند و به سنت پيغمبر عمل مي كنند ولي اهل بيت، منحرف و بدعت گذار و گمراه و رافضي يعني دور از جامعه ي اسلامي هستند.



فيا موت زر ان الحياة ذميمة

و يا نفس جدي ان سبقك هازل



اگر فرد مسلماني از شنيدن اين سخن تكان بخورد تعجب ندارد؛ بلكه اگر از تأسف بر اسلام و مسلمانان بميرد هم جاي تعجب نيست. زيرا كار حق كشي و حق ناشناسي به اينجاها رسيده است. و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم. آيا ابن خلدون عقيده دارد كه اهل بيت پيغمبر منحرف و گمراه و بدعت گذارند؟!... چگونه ابن خلدون با صراحت هر چه تمامتر و وقاحت هر چه پيشتر و بدون اينكه شرم كند يا بترسد، آنها را بدعت گذار مي داند؟!

آيا آيه ي ذي القربي، و آيه ي تطهير و آيه ي اولي الامر، و آيه ي اعتصام به حبل الله اين طور به ابن خلدون مسلمان امر كرده است؟ آيا خدا كه فرموده است: كونوا مع الصادقين، با راستگويان باشيد، چنين دستوري به او داده است؟! [16] .

اگر قرار باشد حق كشيها و تحريفات بسيار زيادي كه ابن خلدون با گستاخي در حق اهل بيت اطهار عليهم السلام و در توهين به پيروان آل محمد صلي الله عليه و اله مرتكب شده است، شمارش و بررسي شود، سخن به درازا خواهد كشيد. ما همين مقدار اندك را در ضميمه ي مباحث مربوط به تحريفات عاشورا آورده ايم تا كسي ما را متهم به تعصب و تنگ نظري نكند. ان الله علي كل شي ء شهيد. [17] .



پاورقي

[1] دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 3، صص 446 - 445.

[2] همان، ج 3، صص 447 - 446.

[3] همان، ج 3، صص 450 - 445.

[4] از دوستان باوفاي ابن‏خلدون که در جانبداري از وي افراط مي‏کرد.

[5] دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 3، ص 449 به نقل از الضوء اللامع، ج 4، ص 148 - 147، نوشته شمس الدين محمد سخاوي، چاپ قاهره، 1354 ق.

[6] التعريف کتابي است که ابن‏خلدون در معرفي خود و زندگاني خود نوشته است.

[7] دايرة المعارف برزگ اسلامي، ج 3، ص 450 به نقل از منابع مختلف و معتبر، از جمله از «انديشه‏هاي واقع‏گراي ابن‏خلدون» نوشته‏ي نصار ناصيف.

[8] همان، ج 3، ص 454.

[9] دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 3، ص 454.

[10] کيهان فرهنگي، شماره‏ي پياپي 126 (فروردين 1375)، ص 44، مقاله «تحريف شناسي عاشورا در پرتو انسان شناسي» به قلم عباس ايزد پناه. گفتني است که موارد استشهاد به سخنان ابن‏خلدون به ترتيب در ترجمه‏ي مقدمه‏ي ابن‏خلدون توسط گنابادي، ج 1، ص 417 - 416  35، 31 آمده است.

[11] همان، شماره‏ي 126، ص 44.

[12] اجتهاد در مقابل نص، سيد عبدالحسين شرف الدين، ص 499، ترجمه‏ي علي دواني، چاپ دوم.

[13] همان، ص 499.

[14] مقدمه‏ي ابن‏خلدون، ص 446.

[15] اجتهاد در مقابل نص، ص 500، پاورقي.

[16] همان، صص 503 - 500.

[17] سوره‏ي حج، آيه‏ي. 17