بازگشت

اسقوني شربة من الماء


بيشتر، هر گاه كه اين سخن را از زبان روضه خواناني كه براي گرياندن مردم حاضرند هر روضه ي بي اساس را بخوانند، مي شنيديم بسيار ناراحت مي شديم و با خود مي گفتيم، آخر چگونه امكان دارد كه امام حسين عليه السلام، ابوالاحرار و سرور آزدگان، با خواري و ذلت، زبان به التماس گشايد و از مردمان پستي كه كمر به قتل او بسته بودند، خواهش كند كه بياييد به خاطر جدم رسول خدا صلي الله عليه و اله جرعه اي آب به من دهيد! اسقوني شربة من الماء جدي رسول الله!

شهيد عزيزي كه شعارش هيهات منا الذله و سخنش موت في عز خير من حياة في ذل بود، چگونه مي تواند از دشمنان جاني خود آب بخواهد؟ سيدالشهدا عليه السلام در وصف مرگ مي فرمود:



الموت اولي من ركوب العار

و العار اولي من دخول النار [1] .



مرا عار آيد از اين زندگي

كه سالار باشم كنم بندگي



تن مرده و گريه ي دوستان

به از زنده و خنده ي دشمنان



شگفت آورتر از همه اينكه عده اي ساده لوح در توجيه اين روايت جعلي مي گويند: در اين كار امام حسين عليه السلام دليل يا حجت و برهاني نهفته است؟


اصولا جاي تأويل و توجيه زماني است كه روايتي سند داشته باشد. اما هنگامي كه سخني از هر گونه سند و مدركي محروم باشد و محتوا و مفهومي كاملا توهين آميز و ذلت بار داشته باشد، ديگر جاي هيچ گونه تأويل و توجيهي نيست.

سخن مورد بحث در كتابهاي شايسته ي اعتماد، حتي در كتابهاي نيمه معتبر نيامده است. فقط در كتابهاي انگشت شماري، آكنده از تحريفات عاشورا و اكاذيب، ديده شده است. كه همان متن ساختگي آنها خود بهترين گواه بر جعلي بودن اين سخن است. جعل كنندگان اين سخن آن را چنين ساخته اند:

... سپس حسين عليه السلام رو به عمر سعد كرد و گفت: يكي از سه چيز را از من بپذيريد!

عمر سعد گفت: آن سه چيز چيست؟

امام عليه السلام فرمود: بگذاريد به حرم جدم رسول خدا، مدينه برگردم!

عمر سعد گفت: من نمي توانم اين اجازه را به تو بدهم.

امام عليه السلام فرمود: جرعه اي آب به من بنوشانيد كه جگرم از تشنگي سوخت!عمر سعد گفت: اين دومي هم شدني نيست.

امام عليه السلام فرمود: اگر چاره اي جز جنگيدن با من را نداريد پس لااقل تن به تن به جنگ من آييد!

عمر سعد گفت: اشكال ندارد اين سومي را به تو اجازه مي دهيم [2] !

انصاف را كه بهترين دليل بر ساختگي بودن اين خبر، همين متن است كه خوانديد. و پيداست كه اين خبر از روي خبر مشابهي كه مزدوران بني اميه ساخته اند، طراحي و ساخته شده است كه ما در فصل دوم همين بخش درباره ي آن، تحت عنوان «پيشنهادهاي ذلت بار» بحث كرديم. خلاصه ي سخن اينكه اين تحريف، از روي تحريف ديگري عكس برداري شده و تحريف اندر تحريف است.

علاوه بر اين، انگيزه اي ديگر نيز در ساختن اين خبر مي تواند دخيل باشد و آن همانا تدارك مقدمات براي هر چه بيشتر گرياندن مردم است. چرا كه بيشتر روضه خوانان و مداحان هميشه در به در دنبال اخباري از اين دست هستند تا به هر قيمتي، اگر چه به قيمت ذليل نشان دادن و توهين به ساحت مقدس سيدالشهدا عليه السلام اشك مردم را درآورند. همين است كه مي بينيم اين خبر فقط از كتابهايي سر برآورده كه در تأليف آنها تنها گريه اصل بوده و همه ي اصول مسلم


عقيدتي و مذهب در آنها مرعوب و مغلوب گريه بوده است.

يكي ديگراز آنها كه بر همين اصل عطش و گريه مي گردد، خبري است كه مي گويند:

در آن هنگام كه حسين عليه السلام روز عاشورا در ميدان جنگ ايستاده بود و از دشمنانش جرعه اي آب مي خواست و فرياد مي كشيد: هل من راحم يرحم آل الرسول المختار، هل من... هل من... هل من...، شمر جلو آمد و داد زد: تو كجايي يا حسين! امام عليه السلام فرمود: همين جا هستم.

شمر گفت: آيا تو از ما جرعه اي آب طلب مي كني؟ نه اين مطلب محال است كه برآورده شود و... [3] .

دنباله ي خبر سخناني دارد كه ما از ترجمه اش معذوريم. همين قدر هست كه بايد گفت قلم اينجا كه رسيد، سر بشكست. به هر حال استاد مرتضي مطهري در اين باره سخني دارد كه بسيار مفيد است. استاد مي گويد:

اين قدر تشنگي اباعبدالله عليه السلام زياد بود كه وقتي به آسمان نگاه مي كرد، بالاي سرش را در دست نمي ديد. اينها شوخي نيست. ولي من هر چه در مقاتل گشتم (آن مقداري كه مي توانستم بگردم) تا اين جمله ي معروفي را كه مي گويند اباعبدالله به مردم گفت: «اسقوني شربة من الماء» يك جرعه آب به من بدهيد، ببينم، نديدم. حسين عليه السلام كسي نبود كه از آن مردم چنين چيزي طلب بكند. فقط يك جا دارد كه حضرت در حالي كه داشت حمله مي كرد، «و هو يطلب الماء.» قراين نشان مي دهد كه مقصود اين است: در حالي كه داشت به طرف شريعه ي فرات مي رفت؛ (در جستجوي آب بود كه از شريعه بردارد) نه اينكه از مردم طلب آب مي كرد. [4] .


پاورقي

[1] اسناد و مدارک اين احاديث که در همه‏ي کتابهاي معتبر آمده است، پيش از اين در فصول پيشين اين دفتر گذشت.

[2] المنتخب للطريحي، ص 439؛ اسرار الشهادة، ص 409؛ جواهر الکلام في سوانح الايام، ج 1، ص 382.

[3] المنتخب للطريحي، ص 379.

[4] حماسه‏ي حسيني، ج 2، ص 218.