بازگشت

جسارت به امام صادق


صد البته در اهميت مجالس حسيني و عزاداريهاي عاشورايي و استحباب مؤكدي كه در روايات بسيار بر اقامه ي شعاير شيعي شده است، هرگز ترديدي نيست؛ اما بسيار شنيده و ديده شده است كه براي مهم نشان دادن مجالس عزاداري، برخي از روضه خوانان اخباري را به مردم مي گويند كه هيچ گاه در عالم واقع انجام نيافته است؛ يكي از آنها خبري است كه خلاصه ي آن چنين است:

روزي يكي از شاگردان امام صادق عليه السلام از درس غايب شده بود، يا دير به درس رسيده بود. امام عليه السلام پرسيد: كجا بودي؟ جواب داد كه رفته بودم به مجلس عزاي امام حسين عليه السلام. امام فرمود: مگر پيرمردي را در آستانه ي در، يا بنا به قول شايعتر، در كفشكن نديدي كه داشت كفشها را جفت مي كرد؟ گفت: چرا ديدم يابن رسول الله. امام عليه السلام فرمود: آن پيرمرد من بودم! من چنين مجالسي را بسيار دوست مي دارم!

ما اين خبر ساختگي را بارها از دهان روضه خوانان شنيده ايم، اما هيچ گاه آن را در كتابي نديده ايم. تنها مرحوم محدث نوري آن را با اندكي تفاوت در كتاب گرانسنگ خود لؤلؤ و مرجان آورده است تا نمونه اي از اخبار ساختگي روضه خوانان را نشان دهد و رد كند. محدث نوري مي نويسد:

خبري از آن سوزناكتر است كه جز استاد فن [فن جعل اخبار] كسي نتواند آن را به اين نحو ترتيب دهد و سند آن را به هشام بن حكم مظلوم رساند و خلاصه ي آن چنين است كه گفت:

ايامي كه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام در بغداد بود، هر روز حسب الامر بايست در محضر عالي حاضر باشم. روزي بعضي از شيعيان او [هشام] را دعوت به مجلس عزاي جد بزرگوارش كرد؛ عذر خواست كه بايد در آن محضر حاضر باشم، گفت: رخصت بگير، گفت: نشود كه اسم اين مطلب را در حضورش برد، كه طاقت ندارد. گفت: بي اذن بيا. گفت: روز بعد كه مشرف شدم جويا


مي شود و نتوانم راست گفت. بالاخره او را برد. بعد از آنكه مشرف شد، حضرت جويا شد. بعد از اصرار عرض كرد [يعني گفت كه كجا رفته بودم.] امام عليه السلام فرمود: گمان داري من در آنجا نبودم؟ (يا در چنين مجالسي حاضر نمي شوم؟) عرض كرد: جناب شما را در آنجا نديدم. فرمود: وقتي كه از حجره بيرون آمدي در محل كفشها چيزي نديدي؟ عرض كرد: جامه اي در آنجا افتاده بود. فرمود: من بودم كه عبا بر سر كشيدم و روي زمين افتادم! [1] .

محدث نوري در ادامه مي نويسد:

و چون درست حفظ نكردم شايد تحريفي در آن كرده باشم. خبر مفصل و بسيار گريه آور [بود]، كاش پايه داشت و احتمال صدق در آن مي رفت! به همين مقدار، بهتر آنكه اكتفا كنيم و اين تنبيه را به ذكر خواب عجيبي كه براي جماعت روضه خوانان، موعظه اي بليغ و پندي نافع است، ختم نماييم. [2] .

سپس محدث نوري داستان بلندي را مي نويسد كه روضه خوانان دروغگو بي گمان در روز قيامت از اين روضه خواني هاي خود پشيمان خواهند شد. پس لازم است كه هر چه زودتر از خواب غفلت بيدار شوند و دست از روضه سازي و دروغ پردازي بردارند. چون داستاني طولاني و دراز بود و محدث نوري هم در لؤلؤ و مرجان و نيز در كتاب دار السلام آن را آورده است، ما از آن چشم پوشيديم. به جاي آن حكايت كوتاهي را كه مي تواند موجب عبرت و آموزنده باشد، در اينجا مي آوريم:


پاورقي

[1] لؤلؤ و مرجان، صص 172 - 171؛ حماسه‏ي حسيني، ج 3، صص 270 - 269.

[2] لؤلؤ و مرجان، ص 172.