بازگشت

در مدينه ي طيبه


تحريفگران پا به پاي تاريخ عاشورا پيش رفته اند و در هر مقطعي از آن، حتي پس از ورود اهل بيت امام حسين عليه السلام به مدينه ي طيبه، دست به تحريفات گوناگوني زده اند. برخي را مانند گريه كردن مروان، كه پس از اين نقل خواهد شد، دشمنان اهل بيت ساخته اند و بعضي را دوستان ساده لوح و تنها به انگيزه ي گرياندن مردم جعل كرده اند. اينها براي اينكه اخبار تأثر انگير و گريه آور بيشتري در دست داشته باشند و هر روز با روضه هاي تازه و تكان دهنده مردم را بگريانند، بدون توجه و انديشه هر خبر خفت بار و ذلت آوري را با آب و تاب فراوان نقل مي كنند و با همان انگيزه، اشعاري نيز مي سازند كه در آن حضرت امام زين العابدين عليه السلام را «امام بيمار» و حضرت زينب عليهاالسلام را «زينب زار» معرفي مي كنند! در اين ميان بيش از همه در حق سيد ساجدان و زينب عابدان، امام سجاد عليه السلام ستم روا داشته اند و خبرهاي ساختگي بسياري را درباره ي ايشان ساخته اند كه نمونه ي زير از آنهاست كه محدث نوري ضمن نقل فشرده اي آن را نقد و رد مي كند:

خبري لطيف و مبكي [گريه آور] است، كه با مقدماتي كه احتمال دروغ را از ذهن سامعين [شنوندگان] محو كند [مي گويند]، و سندش را به ابوحمزه ي ثمالي بيچاره منتهي مي كنند كه روزي آمد در خانه ي حضرت امام زين العابدين عليه السلام و در را كوبيد. كنيزكي آمد و چون فهميد ابوحمزه است، خداي را حمد كرد كه او را رساند كه حضرت را تسلي دهد؛ چون امروز دو مرتبه بيهوش شده است. پس داخل شد و تسلي داد به اينكه شهادت در اين خانواده عادت و موروثي است. جد و پدر و عم پدر، همه شهيد شدند. در جواب، او را تصديق نمودند و فرمودند: ولكن اسيري در اين خانواده نبود! آنگاه شمه اي از حالت اسيري عمه ها و خواهران بيان كردند. و اگر خبر، اصل مي داشت براي مجالس مصيبت بار بافايده بود! [1] .


پيشتر خبري را در گزارش خروج اهل بيت از كربلا و هنگام عبور از قتلگاه ساخته بودند، حاكي از اينكه حضرت زينب عليهاالسلام از بيتابي امام سجاد عليه السلام ناراحت مي شود و ضمن دلداري دادن به سيد ساجدان در مقام نصيحت آن حضرت برمي آيد و مي گويد كه اي يادگار رفته گان و پناه بازماندگانم، اين چه وضعي است؟ چرا چنين مي كني؟! تا آخر قصه كه گاهي در بعضي روضه ها و نوحه ها بوي سرزنش هم مي دهد! اما اي كاش به همين نصايح حضرت زينب بسنده مي كردند و ديگر ابوحمزه ثمالي را در مقام و جايگاهي فراتر از امام عليه السلام نمي نشاندند و از زبان ابوحمزه، جسورانه به امام سجاد عليه السلام پند و اندرز نمي دادند و به عنوان دلداري و تسليت، نادانسته امام معصوم عليه السلام را سرزنش نمي كردند. به خدا كه اين ديگر تنها تحريف حقايق نيست، جسارت و گستاخي است.

اصولا دو تحريف بزرگ در ميان تحريفگران عاشورا و روضه خوانان و نوحه خوانان عوام و جسور ديده مي شود كه بسيار دل آزار و زننده است؛ يكي اينكه از روي بي خبري و بدون اندك انديشه اي هر گاه كه از شجاعت و دلير مردي و پايداري حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام سخن مي گويند، آن بزرگوار كه فاني در وجود سيدالشهدا و فدايي از جان گذشته ي مولا اباعبدالله الحسين عليه السلام بود، در مقامي فراتر و بالاتر از مقام ولايت و عصمت و امامت امام حسين عليه السلام مي نشانند. مثل آن سخنان كه از زبان امام حسين عليه السلام مي بافند كه به ابوالفضل گفت: اگر تو بروي و شهيد شوي اهل بيت من به چه كسي پناه ببرند؟ ديگر آنها بي پناه و بي حامي خواهند ماند! حتي گاهي جسارت را به آنجا مي رسانند كه مي گويند كه امام حسين عليه السلام در روز عاشورا به ابوالفضل پناه آورد و براي اينكه اين سخن ناسنجيده ي خود را به كرسي بنشانند و جلو اعتراض مردم را از پيش بگيرند، خوابي نامعلوم را نقل مي كنند كه آري امام حسين عليه السلام در خواب به فلان شاعر گفت كه راست گفته اي كه: حسين عليه السلام در عاشورا به عباس پناه آورد؛ نترس شعرت را منتشر كن و مطمئن باش كه من و اهل بيتم در عاشورا به برادرم پناه آورديم [2] ! اينها كار را به جايي رساندند كه آن داستان معروف، درميان مردم ضرب المثل شد. معلوم نيست واقعيت دارد يا ساخته اند؛ هر چه باشد حاكي از همين جسارت برخي روضه خوانان است؛ مي گويند:

روزي از يك دهاتي ساده لوح و عوام پرسيدند كه چند امام معصوم داريم، مي تواني اسمشان را بشماري؟

جواب داد: اول علي، دوم عباس، سوم حسين، چهارم ابوالفضل، پنجم قمر منير بني هاشم،


ششم علمدار، هفتم سقاي كربلا! و يكي بر سرش داد كشيد كه اي بيچاره، اين چه عقيده اي است كه تو داري؟ آخر عباس و ابوالفضل و... همه نام يك نفر است!

و ديگر جسارتي است كه هنگام گزارش احوالات حضرت زينب و امام سجاد عليه السلام مرتكب مي شوند و با روايت اخباري ساختگي حضرت زينب را بالا دست و حضرت زين العابدين عليه السلام را زير دست نشان مي دهند؛ كه خبر مورد بحث نمونه اي است از آن خبرها كه همه را از روي غفلت و بي خبري ساخته اند.


پاورقي

[1] لؤلؤ و مرجان، ص 171.

[2] معالي السبطين، ج 1، ص 270 - 269 به نقل از منتخب التواريخ!