بازگشت

در مجلس يزيد


بعد از واقعه ي عاشورا، دو مجلس برپا شده، يكي را در دار الاماره ي كوفه ابن زياد و ديگري را در شام يزيد برپا كرده است. اين دو مجلس از جهات چندي بسيار شبيه و مانند هستند؛ در هر دو مجلس از دست هر دو جنايتكار (يزيد و ابن زياد) ستمها و جسارتهايي گزارش شده كه از يزيد و ابن زياد بعيد نيست. اما در اين ميان به نظر مي رسد كه هواداران اسلام خلافتي، كه گاهي يزيد و معاويه را به عنوان خليفه نام مي برند، سعي در تبرئه ي يزيد داشته و برخي جنايتهاي وي را به نام ابن زياد نگاشته اند. در اين مورد بتازگي تحقيقات سودمندي انتشار يافته كه ما را از پژوهش بيشتر در اين باره بي نياز مي كند:

ابي مخنف از حميد بن مسلم نقل مي كند: پس از آنكه سر امام حسين عليه السلام را در مقابل ابن زياد (در كوفه) نهادند، شروع كرد با چوبدستي خود به دندانهاي حضرت زدن. در اين ميان زيد بن ارقم برخاست و ضمن اعتراض گفت: به خدا، پيامبر صلي الله عليه و آله را مي ديدم كه بر اين دو لب بوسه مي زد و ابن زياد گفت: اگر پير و خرف نشده بودي، گردنت را مي زدم.

طبري درباره ي مجلس يزيد و برخورد او با سر مطهر امام عليه السلام روايتي را با آب و تاب كمتري ذكر مي كند كه يزيد با چوبدستي به سر مبارك حضرت مي زد و از آن ميان ابوبرزه اسلمي فرياد زد كه چوبت را به يكسو بر؛ به خدا، بارها ديدم كه پيامبر صلي الله عليه و آله بر دهان وي بوسه زد. آنچه در مورد روايات مزبور به نظر مي آيد اين است كه:

1- طبري جريان مجلس ابن زياد و چوب زدن به سر مطهر امام عليه السلام را با آب و تاب بسيار ذكر كرده است، اما در مورد مجلس يزيد فقط به ذكر يك روايت اكتفا مي كند و بيشتر به مناقب و برخوردهاي مثبت يزيد با اهل بيت عليهم السلام مي پردازد...

2- تذكر اين نكته ضروري است كه اولا: انتساب برخوردهاي اهانت آميز، به ابن زياد و يزيد با توجه به سيره ي عملي آن دو، دور از ذهن نيست. ثانيا: گرچه شيخ مفيد (ره) نيز جريان اهانت به سر مقدس را به ابن زياد در كوفه نسبت مي دهد و ذكري از اهانت يزيد به ميان نمي آورد، ولي در عوض يعقوبي، مورخ شيعي، اين جريان را به مجلس يزيد نسبت مي دهد. [1] با اين حال قابل تأمل است كه بيشتر منابع غير شيعي، تحت تأثير افكار دوره هايي كه به سود امويان بوده اند، اين


جريان را در كوفه به ابن زياد نسبت مي دهند و به نوعي سعي در تطهير دامان يزيد دارند. [2] .

يكي ديگر از نويسندگان در اين باره مي نويسد:

يكي ديگر از ترفندهاي زيركانه ي مورخان شامي از جمله ذهبي و ابن كثير، مبرا ساختن يزيد از قتل امام حسين عليه السلام است كه عمدتا كوشيده اند بار اين گناه عظيم و نابخشودني را از دوش وي برداشته، به گردن عبيدالله بن زياد بگذارند.

نويسنده ي مقاله ي فوق، پس از آنكه در رابطه با اين ترفندها و تحريفات به تفصيل سخن مي گويد، در جايي مي نويسد:

از همه ي اين مسائل مهمتر اينكه نبايد از گرايش مورخان شامي و اهل سنت به حاكمان اموي و احترامي كه نسبت به معاويه و فرزندش، يزيد قايل بودند، غافل شد و ديگر اينكه دروه هايي كه اين مورخان شامي در آن مي زيستند و ما قبلا به آن اشاره كرديم، جريان تاريخ نگاري را به آن سو كشاندند كه از آن سخن گفتيم. [3] .

ناگفته نماند كه با مطالعه ي گزارش شيخ مفيد از مجلس يزيد، يكي از سه احتمال زير، تقويت و تأييد مي شود:

1- به قول محدث نوري، مرحوم شيخ مفيد با تمسك به قاعده ي تسامح در ادله ي سنن، در قسمتهاي مربوط به فاجعه ي عاشورا هيچ گونه سندي ارائه نكرده و قسمت مقتل را از اول تا آخر از دو نفر، يكي حتما سني مذهب و ديگري مجهول الحال، روايت كرده است [4] و بويژه قسمت مربوط به برخوردهاي يزيد با اهل بيت در مدت اقامت آنان در شام، بي گمان بايد به روايت سني ها باشد و با گزارشهاي مستندي كه علماي شيعه، مانند سيد بن طاووس [5] و يعقوبي [6] و مسعودي [7] و ابن شهر آشوب [8] مي دهند، مطابقت ندارد.

2- احتمال دارد كه شيخ مفيد با تقيه در اين باره سخن گفته باشد.

3- احتمال ضعيفي هم هست كه در نسخه هاي خطي ارشاد دست برده باشند.

در هر حال جسارت يزيد نسبت به سر مقدس امام حسين عليه السلام و برخورد خصمانه ي وي با اهل


بيت عليهم السلام درمدت اقامتشان در شام و حتي اشعار كفر آميزي كه خواند:



لعبت هاشم بالملك فلا

خبر جاء و لا وحي نزل



از مسلمات تاريخ است و ندامتي كه از او نقل مي شود، مانند اشكهاي تمساح وي، اگر هم واقعيت داشته باشد، بي گمان از سر تزوير و فريب مردم بوده است. ابوالحسن مسعودي سخني در تاريخش دارد كه مي تواند تا حدي چهره ي يزيد بن معاويه را نشان دهد. مسعودي مي نويسد:

و كان يزيد صاحب طرب و جوارح و كلاب و قرود و فهود و منادمة علي الشراب، و جلس ذات يوم علي شرابه، و عن يمينه ابن زياد، و ذلك بعد قتل الحسين، فاقبل علي ساقيه فقال:



اسقني شربة تروي مشاشي

ثم ما فاسق مثلها ابن زياد



صاحب السر و الامانة عندي

و لتسديد مغنمي و جهادي



ثم امر المغنين فغنوا به [9] .

ترجمه ي سخن مسعودي به صورت فشرده چنين است:

يزيد اهل فسق و فساد، عيش و نوش، سگ باز و زن باره و ميمون باز، و معتاد به شرب خمر بود. روزي، در حالي كه ابن زياد را در طرف راست خود نشانده بود، داشت شراب مي خورد - و اين بعد از كشتن حسين عليه السلام بود - رو به ساقي خود كرد و شعري به اين مفهوم خواند كه:

براي من شراب بريز تا دلم را خنك كنم و مثل آن، پياله اي نيز براي ابن زياد بريز كه وي رازدار و امانتدار من است....


پاورقي

[1] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 182؛ مسعودي در مروج الذهب، ج 3، ص 61.

[2] خورشيد شهادت، دفتر اول، صص 121 - 119.

[3] همان، دفتر اول، صص 88 - 86.

[4] لؤلؤ و مرجان، ص 178. ما پيش از اين در اين باره توضيح بيشتري داديم.

[5] الملهوف، صص 222 - 213.

[6] تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 182.

[7] مروج الذهب، ج 3، ص 61.

[8] المناقب، ج 4، ص 114.

[9] مروج الذهب، ج 3، ص 67.