بازگشت

افسانه ي سر به محمل كوبيدن


خبري از شخصي به نام «مسلم جصاص» (گچكار) نقل مي كنند كه خلاصه ي آن چنين است:

من از طرف ابن زياد اجير شده بودم كه دار الاماره ي كوفه [و يا به قولي دروازه ي شهر] را تعمير و گچكاري كنم. مشغول كار بودم كه هياهويي در شهر بلند شد. دست از كار شستم و به سوي هياهو و ازدحام مردم رفتم. ديدم سرها را بر سر نيزه ها كرده اند و همراه با اسرا كه در چهل كجاوه بودند، وارد شهر مي كنند. زينب


دختر علي عليه السلام خطبه مي خواند و مردم كوفه را به باد ملامت گرفته بود كه ناگهان سر حسين عليه السلام را بالاي نيزه كرده، جلوي كجاوه ي زينب آوردند. زينب چون چشمش به سر بريده ي برادر افتاد و ديد كه باد موي محاسن برادرش را گاه به سمت راست و گاه به سمت چپ مي برد، از شدت تأثر و ناراحتي سرش را به چوب محمل كوبيد؛ چنانكه خون از زير مقنعه اش جاري شد و با چشمان گريان رو به سر برادرش كرد و اين شعرها را خواند:



يا هلالا! لما استتم كمالا

غاله خسفه فأبدا غروبا



ما توهمت يا شقيق فؤادي

كان هذا مقدرا مكتوبا



يا اخي فاطم الصغيرة كلم

ها فقد كاد قلبها ان يذوبا



يا اخي قلبك الشقيق علينا

ما له قد قسي و صار صليبا... [1] .



محدث متقي، صاحب مفاتيح الجنان، مرحوم حاج شيخ عباس قمي(ره) در مورد اين خبر مي نويسد:

مؤلف مي گويد: كه ذكر محامل و هودج در غير خبر «مسلم جصاص» نيست و اين خبر را گرچه علامه مجلسي نقل فرموده، لكن مأخذ نقل آن منتخب طريحي و كتاب نور العين است كه حال هر دو كتاب براي اهل فن حديث، مخفي نيست، و نسبت شكستن سر به جناب زينب، سلام الله عليها، و اشعار معروفه نيز بعيد است از آن مخدره كه عقيله ي هاشميين و عالمه ي غير معلمه و رضيعه ي ثدي نبوت و صاحب مقام رضا و تسليم است. [2] .

محدث قمي(ره) سپس با استناد به كتابهاي معتبر مي نويسد كه اصلا محامل يا هودجي در كار نبود تا حضرت زينب عليهاالسلام سرش را به آن بكوبد. [3] .

به دلايلي كه گفته مي شود اين خبر ساختگي مي نمايد:

1- سند ندارد و به عبارت ديگر سلسله ي راويان آن در جايي ذكر نشده است.

2- منابع اوليه و كتابهاي معتبر هيچ گاه آن را گزارش نكرده اند.

3- تنها در كتاب نور العين نوشته شده و نويسنده و يا به عبارت صحيحتر جاعل آن كتاب، تا به حال معلوم نشده است؛ تنها به ابراهيم بن محمد نيشابوري اسفرايني نسبت داده مي شود كه شخصي اشعري مذهب و شافعي مسلك بود و حتي اين انتساب هم مورد قبول


كتاب شناسان نيست و ما چون به تفصيل، در فصل پيشين در اين باره سخن گفتيم، ديگر تكرار نمي كنيم و يادآور مي شويم كه شيخ طريحي صاحب منتخب نيز از نورالعين گرفته است.

4- شعر معروفي كه در متن اين گزارش آمده است، حاوي مصرعي است كه مي گويد: «يا اخي فاطم الصغيرة كلمها» (اي برادر با من حرف نمي زني، نزن؛ لااقل با دختر صغيره ي خود فاطمه سخن بگو!) چگونه اين سخن مي تواند صحيح باشد، در حالي كه بنا به تصريح همه ي تاريخ نويسان و پژوهشگران اسلامي، فاطمه بنت الحسين عليه السلام، كه فاطمه ي كبري هم خوانده مي شود، آن روز، زن بزرگ و شوهرداري بود كه با شوهرش حسن مثني همراه پدرش از مدينه خارج شده بودند و شوهرش حسن بن حسن عليه السلام معروف به حسن مثني در روز عاشورا پس از آنكه زخمهاي فراوان برداشته بود، از مرگ نجات يافت. [4] و دختر ديگري براي امام حسين عليه السلام كه فاطمه نام داشته باشد و در كاروان اسراي كربلا باشد، نام برده نشده است و آن كه در ميان روضه خوانان به نام فاطمه ي صغري معروف است، به قول خود روضه خوانان به علت بيماري در مدينه مانده بود و در حماسه ي عاشورا شركت نداشت. بانوي بزرگوار ديگري كه فاطمه نام داشت، فاطمه بنت الامام الحسن عليه السلام بود كه همسر امام سجاد عليه السلام و مادر امام باقر عليه السلام است و همراه شوهر و فرزندش، امام محمد باقر عليه السلام، در حماسه ي عاشورا حضور داشت [5] ؛ اما پرواضح است كه صفت «صغيره» كه در متن خبر جصاص و در ضمن شعر منسوب به زينب عليهاالسلام آمده است، هرگز در حق وي صدق نمي كند.

به نظر رسيد كه احتمال دارد براي فرار از اين اشكال بعضي در متن شعر دست ببرند و به جاي كلمه ي «فاطم الصغيرة»، «هذه الصغيرة» بگذارند و شعر را به صورت «يا اخي هذه الصغيرة كلمها» بخوانند، يا بنويسند؛ اما با مراجعه به بحارالانوار، ج 45، ص 115 و ناسخ التواريخ جلد ويژه ي امام حسين عليه السلام، ص 55 و كتابهاي ديگري كه اين خبر ساختگي را آورده اند، معلوم شد كه در هيچ يك، اين كلمه عوض نشده است؛ هر چند گمان نمي رود كه قواعد ادبيات عرب يا وزن شعر اين اجازه را بدهد.

5- در بيت بعدي نيز، جعل كننده ي خبر، امام حسين عليه السلام را به سنگدلي و قساوت قلب متهم كرده است كه با تمسك به صنايع ادبي، مانند تجاهل عارف، هم نمي شود درستش كرد!

6- با توجه به شأن و شخصيت عقيله ي بني هاشم كه در رضا و تسليم به خداوند متعال و در صبر و بردباري و خويشتن داري بي نظير است، با قاطعيت و بدون اندك ترديدي بايد گفت: آن زينب


كبرايي كه متون معتبر اسلامي او را توصيف و تكريم مي كنند، از زمين تا آسمان با اين زينب كه اين خبر ساختگي مي گويد، فاصله دارد.

اين خبر بي مدرك و بي سند مي گويد: زينب از شدت تأثر در ميان مردم و دشمنان از خود بي خود شد و چنان سر بر چوب كجاوه كوبيد كه خون سرش در برابر چشم دشمنان و نامحرمان جاري شد! اما تاريخ مي گويد: امام حسين عليه السلام در واپسين وداعي كه با اهل بيت داشت، به خواهرش فرمود: يا اختاه لا تنسيني في نافلة الليل [6] اي خواهرم، مرا در نماز شب فراموش نكن. و زينب كبري آنگاه كه پيكر پاره پاره ي برادرش را در گودال قتلگاه ديد، دستانش را به سوي آسمان گرفت و گفت: الهي تقبل منا هذا القربان [7] خدايا اين قرباني را از ما بپذير!

مسلم جصاص، مزدور ابن زياد، مي گويد: زينب سرش را با چوب محمل شكافت و خون سرش را جاري ساخت تا شماتت دشمنان را باعث شود! اما پيام آور معصوم عاشورا حضرت زين العابدين عليه السلام مي فرمايد: ما رأيت عمتي تصلي الليل عن جلوس الا ليلة الحادي عشر. [8] هرگز عمه ام را نديدم كه نماز شب را نشسته بخواند، مگر در شب يازدهم. تنها شب يازدهم محرم و شام غريبان عاشوراي بزرگ بود كه شير زن كربلا از شدت درد و مصيبت ناچار شد نماز شب را نشسته بخواند. [9] .

مزدور ابن زياد، مسلم جصاص، بنا به اين خبر جعلي مي گويد: «زينب از شدت ناراحتي نتوانست خويشتن داري كند تا سرش را شكافت.» اما امام زين العابدين عليه السلام مي فرمايد:

انت بحمد الله عالمة غير معلمة و فهمة غير مفهمة. [10] .

عمه جان، شكر و سپاس خاص خداست كه تو آبشار الهام و مشرق اشراقي؛ تو بزرگتر از آني كه نياز به معلم يا مربي داشته باشي.

و ابن عباس، شاگرد ممتاز علي عليه السلام و مفسر بزرگ قرآن، معروف به «حبر الامه» (دانشمند امت) هر گاه كه مي خواست حديثي را از زينب كبري روايت كند، مي گفت: «حدثتني عقيلتنا زينب بنت علي عليه السلام» [11] (فرزانه ي ما، زينب دختر علي عليه السلام براي ما چنين روايت كرد.) و دانشمندان بزرگ شيعه


مثل محمد تقي برغاني معروف به شهيد ثالث در حق زينب عليهاالسلام مي گويند: «حالات و مقامات ويژه اي كه زينب در عالم عرفان داشت، نزديك به مقامات امامت بود.» [12] .

و تاريخ مي گويد: عقيله ي عاشورا چنان در كوفه و شام، رسا و باصلابت سخن گفت كه يزيد و يزيديان را رسواي تاريخ ساخت و چنان با تيغ كلام و سنان سخن به مردان بي وفا و عهد شكن كوفه و عراق تاخت كه آنان را وادار به گريه ساخت.



كلامش سنگها را نرم مي كرد

دل افسردگان را گرم مي كرد



زني در پيش مردم خطبه مي خواند

كه مرد از مردي خود شرم مي كرد



محدث قمي مي نويسد: حضرت زينب سلام الله عليها آن چنان يزيد و ابن زياد را به باد توبيخ و ملامت گرفت كه بدون واهمه و ترس ابن زياد را با نام مادر بدكاره اش (يا ابن مرجانه) و يزيد را به اسم مادر خونخوار و معروفه اش (يا ابن آكلة الاكباد) خواند [13] و هر دو را كه در اوج قدرت و غرور به تخت تكبر و استكبار تكيه زده بودند و بر قدرت پوشالي خود مي باليدند، خوار و ذليل ساخت.



زن مگو، مرد آفرين روزگار

زن مگو، بيت الجلال، اخت الوقار



زن مگو، خاك درش نقش جبين

زن مگو، دست خدا در آستين




پاورقي

[1] ناسخ التواريخ، ج 6، جزوه سوم، صص 55 - 54 و...

[2] منتهي الآمال، ج 1، ص 753، قم، انتشارات هجرت، چاپ اول، 1365 ش.

[3] همان، ج 1، صص 754 - 753؛ زندگاني امام حسين (ع)، شيخ عباس قمي، ص 164.

[4] اعلام النساء المؤمنات، محمد حسون، ام علي مشکور، ص 510، به نقل از چندين منبع اوليه و معتبر.

[5] همان، ص 498 به نقل از کافي و....

[6] همان، ص 381.

[7] مقتل الحسين (ع) للمقرم، ص 307 به نقل از کبريت احمر و الطراز المذهب، حياة الامام الحسين عليه‏السلام، ج 3، ص 304؛ الحسين و بطلة کربلا، محمد جواد مغنيه، ص 227.

[8] اعلام النساء المؤمنات، صص 381 - 380.

[9] حياة الامام الحسين عليه‏السلام،ج 3، ص 309.

[10] اعلام النساء المؤمنات، صص 381؛ سيماي دمشق، از همين قلم، ص 51، به نقل از خصائص زينبيه، سفينة البحار، محدث قمي، ج 1، ص 558.

[11] مقاتل الطالبيين، ص 89.

[12] مجله‏ي الهادي، سال اول، شماره سوم، ص 49 مقاله‏ي «عقيلة الاسلام» به قلم استاد مهدي پور، به نقل از مجالس المتقين.

[13] سفينة البحار، ج 1، ص 558.