بازگشت

شهربانو در عاشورا


پيش از اين زير عنوان «ازدواج با شاهزاده»، در فصل اول اين بخش، به تفصيل از موضوع شهربانو سخن گفتيم و اكنون مي بينيم كه داستان شهربانو در ازدواج خلاصه نمي شود و داستان سازان در نمايشنامه هاي بلند، نقشهاي زيادي را براي اين شاهزاده ساخته اند كه در يكي از آنها آمده است:

امام حسين عليه السلام اين چنين مركبي برانگيخت و به چنان تيغي [1] سر ياغيان چون برگ خزان بر زمين مي ريخت تا سر صف لشكر را بردريد، راه بر خود گشاده ساخت، به لب آب رسيد و همين كه اسب را در جوي فرات رانده و كف آب برگرفته، خواست كه بياشامد، يكي آواز داد كه اي حسين! تو آب مي خوري و لشكر در خيمه ي عورات افتاده، غارت مي كنند. امام حسين عليه السلام را غيرت آمده، آب را بريخت و چون باد به در خيمه راند، كس را نديد، دانست كه اين سخن به مكر و غدر گفته بودند. اما حكم دوست [خدا] چنان بود كه امام حسين عليه السلام آن شب، روزه را به شراب بهشت گشايد. آورده اند كه امام حسين عليه السلام از لب آب تا به خيمه رسيدن، چهار صد كس را افكنده بود... [2] .


در اينجا لازم است يادآوري شود كه اين قسمت داستان هم دروغي بيش نيست و جز اينكه بگويد: امام عليه السلام به سخن كسي به دروغ آواز داد لشكر به خيمه ها ريخت، فريب خورد، حاصلي ندارد و در هيچ كتاب معتبري اين قصه ي توهين آور نوشته نشده است. به هر حال واعظ كاشفي در ادامه مي نويسد:

و چون به خيمه رسيد، فرود آمد و قدم در سراپرده نهاد. مخدرات اهل بيت (زنان) همه به خدمت او حاضر شدند. فرمود كه اي پردگيان چادرها در سر كنيد و ميانها را استوار بربنديد و مصيبت مرا آماده باشيد؛ اما جامه مدريد و فزع ننماييد و يتيمان مرا نيكو داريد...

شهربانو پيش آمد كه اي سيد و سرور، من در اين ملك غريبم؛ غمخواري و غمگساري ندارم. خواهران و دختران تو اولاد حضرت رسالتند. كسي را بر ايشان دستي نباشد و طريقه ي حرمت ايشان نگاه دارند. امام من دختر يزدجرد شهريارم و غير از تو كسي ندارم؛ مبادا كه دشمنان بعد از تو قصد من كنند و حرمت حرم محترم تو نگاه ندارند [!] امام حسين عليه السلام فرمود كه اي شهربانو، غم مخور كه كسي را بر تو دستي نباشد و هميشه مكرم و محترم خواهي بود. و روايت آن است كه امام حسين عليه السلام فرمود كه در آن ساعت كه مرا از پشت مركب دراندازند، مركب من نزد شما خواهد آمد، تو برنشين و عنان به او سپار كه او تو را از ميان قوم بيرون برده، به جايي كه خداوند خواهد برساند. [3] .

در ديگر كتابهاي بافته شده دنباله ي بلندي بر اين داستان ديده مي شود كه نويسنده ي روضة الشهداء از آن چشم پوشيده است تا زمينه را براي افسانه هاي ديگر درباره ي شهربانو فراهم كند. چرا كه كاشفي شهربانو را همراه با اسيران كربلا به هر دشت و دياري خواهد كشانيد و به وجود او در داستان خيالي خود، روضة الشهداء، نياز فراوان دارد. و عجيبتر از همه اينكه از آن قسمت داستان هم كه نياورده به سادگي نمي گذرد؛ بلكه مي نويسد:

اما اصح آن است كه شهربانو همراه اهل بيت به شام رفته بود! [4] .

اينكه صحيح تر آن است كه شهربانو به شام رفت، بخوبي مي تواند كاشف از علم و فضل كاشفي باشد! و مفهوم اين سخن بايد، به اعتقاد كاشفي، چنين باشد كه آن داستان هم كه مي گويد: شهربانو سوار بر ذو الجناح از كربلا تا ايران تاخت و... همه صحيح است؛ اما صحيح تر اين است كه همراه اهل بيت عليهم السلام به شام رفت! براستي كه جاي بسيار شگفتي است آخر چگونه امكان دارد يك زن تنها در يك زمان، هم به ايران رود و كوه دهانش را باز كند و او را در خود فروبلعد و آنگاه در


همان زمان همراه اسيران كربلا شهرها و روستاها را طي كند و در رمان بلند كاشفي همه جا ديده شود؟! چگونه امكان دارد اين هر دو داستان ساختگي درست، و به عبارت كاشفي، يكي صحيح و ديگري صحيح تر باشد؟! خدايا، تو را به عزت و جلالت قسم مي دهيم ما را به حال خودمان وامگذار و لحظه اي از نعمت بزرگ انديشه و عقل محروم مگردان!

حتي آنان كه براي اثبات ازدواج امام حسين عليه السلام با شاهزاده شهربانو با تكلف هاي زياد به اصطلاح اصل داستان را تصحيح كرده اند، هرگز نتوانسته اند اين داستان خيالي و داستانهاي ساختگي را كه كاشفي در عالم خيال خود كشف كرده، قبول كنند و ناچار با مردود دانستن آنها نوشته اند:

در عده اي از روايات، وارد شده كه شهربانو در حال نفاس به حضرت سجاد عليه السلام درگذشته و مشهور در سير و تواريخ هم همين است. پس آنچه كه بعضي نوشته اند كه شهربانو روز عاشورا سوار بر ذو الجناح گرديد و به ري آمد و در جنوب تهران در نزديكي شهر ري در كوهي پنهان شد - كه در دامنه ي آن كوه مقبره اي است منسوب به شهربانو و مردم به ديدن و يا به زيارت آن مي روند - اصلي ندارد. [5] .

دريغا و دردا كه اين داستان بي اساس با روايتهاي جعلي و گوناگوني منتشر شده است كه يكي از ديگري شگفت تر و زننده تر است؛ مانند آنچه مي نويسند:

آنچه مورد اطمينان و مظنون قوي است [!] آن است كه: شهربانويي كه در كربلا حاضر بوده، زوجه ي محمد بن ابي بكر است كه بعد از وفات محمد بن ابي بكر، امام حسين عليه السلام او را تزويج كرده است و بعد از شهادت امام عليه السلام آن بانوي معظمه، خودش را به فرات انداخته و گفته شده كه امام سجاد عليه السلام به وي فرمود كه بر شتري سوار شود و به هر جا كه آن شتر رفت برود! [6] .

اينجاست كه به قول محدث نوري و شهيد مطهري بايد گريست و بيشتر از آن زخمهايي كه شمر و سنان و... بر امام حسين عليه السلام وارد كردند، بايد بر اين فجايع و مصايبي كه با عنوان اخبار مورد اطمينان نوشته شده است، گريه سر داد و ناله كرد و به قول استاد محمد رضا حكيمي عاشورايي ديگر بر عاشورا گرفت و بر اين تحريفات گريه كرد. گويي قرار بر اين بوده كه عاشورا از هيچ گونه فاجعه و مصيبتي خالي نباشد. هر تحريف و جعلي را براي همين منظور مرتكب شده بودند؛ تنها همين مانده بود كه بگويند: «همسر امام حسين عليه السلام [؟!] خود را به رود فرات انداخت


و خودكشي كرد!» عجب كشكول عجيب غريبي كرده اند تاريخ عاشورا را كه هر چيزي حتي انتحار و خودكشي هم از آن بيرون مي آيد!

اين داستان كاملا ساختگي تا آنجا تكان دهنده و نامعقول است كه حتي نويسندگان آن هم، نتوانسته اند به سادگي از كنار آن بگذرند. يكي از آن بزرگواران پس از آنكه قصه را نخست با عبارت «مورد اطمينان و مظنون قوي» مي آورد، بلافاصله در صفحه ي بعد براي تصحيح آن توجيه و تفسيري تدارك مي بيند كه در سستي و موهون بودن، كمتر از خود داستان نيست؛ آن بزرگوار مي نويسد:

و هر گاه قصه ي انداختن خود به فرات صحت داشته باشد، براي اين بوده كه آن بانوي معظمه از ترس اسارت و طمع يزيد پليد به تزويج وي، از روي عناد و عداوت با سيدالشهداء عليه السلام، بوده است كه نابودي خود را با غرق كردن خود در فرات به تزويج يزيد بعد از شهادت امام عليه السلام ترجيح داده است. [7] .

اما صاحب اين توجيه و تفسير بالاخره نمي تواند خود را راضي كند و بي درنگ در ادامه مي نويسد:

ولي اين مطلب از جهت ديگر، محل اشكال است. [8] .

اما از آنجا كه از داستان خودكشي هم نمي تواند دل بكند، بلافاصله و بدون اينكه اين «جهت ديگر» و «محل اشكال» را توضيح دهد يا لااقل اشاره اي به آن كرده باشد، به سر قول اول خود برمي گردد و مي نويسد:

و مؤيد اين نقل است اينكه در تاريخ، اسمي و نقل حالاتي از آن بانوي معظمه بعد از فاجعه ي كربلا ديده و شنيده نشده است.

يعني اگر خودكشي نكرده بود، حتما اسمي و اخباري از او بعد از فاجعه ي كربلا شنيده مي شد. اما گويي باز وجدان و عقلش از درون بر او نهيب زده باشد كه بالاخره وادار به ترديد شده در نهايت مي نويسد:

با اين حال باز نتوان به اين نقل اعتماد كرد و الله العالم.

يكي ديگر از آن بزرگواران كه كتاب مستقلي در اثبات اصل داستان شهربانو تأليف كرده است، به قضيه ي خودكشي كه مي رسد، مي نويسد:

و بعضي نوشته اند كه شهربانو در كربلا حاضر بوده و اوضاع را مشاهده كرده و كشته ها و شهدا را با آن وضع عجيب ديده، طاقت نياورده، تا خود را به شط


فرات انداخت و هلاك شد؛ لكن اين هم اصلي و مدركي ندارد. [9] .

درباره ي افسانه ي شهربانو داستانهاي زيادي ساخته اند كه هيچ يك ارزش نقد و بررسي ندارد. [10] .


پاورقي

[1] نويسنده‏ي اين داستان، پيش از اين از افسانه‏ي زعفر جني به درازا سخن گفته و سپس از ذو الجناح و شمشير امام (ع) سخن رانده، تا به اين داستان موهوم رسيده است.

[2] روضة الشهداء، صص 348 - 347.

[3] روضة الشهداء، صص 349 - 348.

[4] همان، ص 349.

[5] خلاصة البيان في احوال شاه زنان، ص 9.

[6] تحقيق درباره‏ي اول اربعين، ص 700، چاپ سوم، قم، 1368 ش.

[7] تحقيق درباره‏ي اول اربعين، ص 701.

[8] همان.

[9] خلاصة البيان في احوال شاه زنان، ص 9.

[10] ر ک: به جواهر الکلام في سوانح الايام، ج 1، ص 400 و کتاب قطور بحر المصائب (بحر الاکاذيب).