بازگشت

صحنه سازي براي شب عاشورا


از زبان حضرت زينب خبري ساخته اند كه با اين سند شروع مي شود: كما في بعض الكتب عن فخر المخدرات زينب عليهاالسلام قالت:... و به دنبالش روايتي دنباله دار و طولاني نقل مي كنند كه خلاصه اش چنين است:

چنانكه در بعضي كتابها از فخر زنان، زينب عليهاالسلام، روايت شده است كه گفت: شب عاشورا از خيمه خارج شدم تا ببينم اوضاع از چه قرار است. آمدم ديدم كه برادرم در خيمه اش تنهاست و دارد با خدا راز و نياز مي كند؛ قرآن مي خواند. با خودم گفتم: مي روم پيش برادران و پسر عموهايم و آنها را ملامت مي كنم كه چرا برادرم را در چنين شبي تنها گذاشته اند. به كنار خيمه ي عباس كه رسيدم از درون، صداهايي شنيدم. خودم را به پشت خيمه كشيدم. ديدم كه جوانان بني هاشم مثل


نگين انگشتر عباس را حلقه زده و در ميان خود گرفته اند و او در وسط آنها نشسته بود؛ گويي كه شير بود كه بر زانويش تكيه زده بود و سخنراني مي كرد. پس از حمد و ثناي الهي به آنان گفت: اگر فردا شود، چه كار خواهيد كرد؟ و آنها جواب دادند: امر، امر توست هر آنچه تو فرمايي. عباس گفت: اين اصحاب كه مي بينيد هر كه باشند غريب و بيگانه اند و بار سنگين جز با اهلش به منزل نمي رسد. فردا بايد پيش از همه، شما براي جنگ بتازيد. من نيز پيشاپيش شما به پيشواز مرگ خواهم رفت... سخن عباس كه به اينجا رسيد، بني هاشم به پا خاستند و شمشيرهايشان را از نيام بركشيدند و گفتند: ما نيز چنين خواهيم كرد.

زينب گفت: اجتماع و اتحاد بني هاشم را ديدم. دلم آرام گرفت و از شوق و شادي اشك چشمم بي اختيار جاري شد. خواستم پيش برادرم برگردم و آنچه را كه ديده بودم به او گزارش دهم. از كنار خيمه ي حبيب بن مظاهر مي گذشتم كه از درون، صداي همهمه شنيدم. آنها را نيز چنان ديدم كه بني هاشم را ديده بودم. گرد حبيب حلقه زده بودند و او از آنها مي پرسيد: ياران من بگوييد، براي چه به اينجا آمده ايد؟ و آنها جواب دادند: آمده ايم تا غريب فاطمه را ياري كنيم... [1] .

اين قصه ي طولاني، با اينكه هيچ گونه سندي ندارد، در ميان مردم بسيار معروف و مشهور است. حتي بارها شنيده شده است كه آن گروه مخصوص از عزاداران كه در شبهاي دهه ي محرم با طبل و دهل و... در كوچه ها و خيابانها تا پاسي از شب گذشته، به اصطلاح خودشان، «شاخسي و اخسي» [2] مي كنند و امنيت و آسايش مردم را به هم مي زنند، به اين خبر استناد مي كنند! و مي گويند: اولين كسي كه «شاخسي و اخسي» به راه انداخت، حبيب بن مظاهر بود كه شب عاشورا اصحاب امام حسين عليه السلام را به اين كار فراخواند!

اگر هم، فرض كنيم كه اين خبر صحيح باشد، كه نيست، بايد گفت: اين مردم آزاري، كه اينها نام آن را عزاداري و «شاخسي و اخسي» گذاشته اند، هيچ شباهتي به مضمون اين خبر بسيار ضعيف و بي اعتبار هم ندارد. به هر حال محدث نوري در اين باره سخني دارد كه مفيد است:

خبري طولاني در مسناي [3] اين جماعت است كه خلاصه ي آن، آنكه جناب زينب، سلام الله عليها، در شب عاشورا...

محدث نوري سپس فشرده اي از خبر مورد بحث را مي آورد و در آخر مي نويسد:


واضعش [سازنده اش] را در اين فن مهارتي تمام بوده است. [4] .


پاورقي

[1] معالي السبطين، ج اول، صص 210 - 209.

[2] فرهنگ عاشورا، جواد محدثي، ص 239.

[3] همان ميشناه (مشناه) است که لغتي عبري و به معناي بازخواني شفاهي و آموزشي است. و اسم يکي از کتابهاي ساختگي يهوديان است؛ محدث نوري خود در اين باره توضيح مفصلي داده است که مي‏توان در لؤلؤ و مرجان، صص 164 - 162، ديد.

[4] لؤلؤ و مرجان، صص 170 - 169.