بازگشت

ديدگاه شهيد قاضي طباطبايي


از آنجا كه گويا شهيد قاضي طباطبايي تبريزي نخستين كسي است كه پرده از روي اين تحريف هفتاد ساله برداشته است، جا دارد كه ديدگاه ايشان را يادآور شويم. ايشان مي نويسد:

جاي بسي شگفتي است كه جمعي مانند برخي از اخبارهاي مسلكها خيال مي كنند كه هر چه و هر مطلبي كه در ورق پاره اي نوشته شد و هر جاهل و ناداني در اوراقي به نام تأليف نگارش داد، باعث اعتبار آن مطلب مي شود و موجب اعتماد بر آن مي گردد. و تعجب بيشتر از كساني است كه در عصر حاضر هستند و به امثال آن كتابها اعتماد نموده و كتابي تأليف كرده و آن گونه كتابها مصدر نقلياتش هست.

براي مثال بر اين ادعاي خويشتن، اينك قصه اي را مي خواهم در اينجا براي خوانندگان عزيز نگارش دهم: چندي قبل در اثناي مذاكرات ديني و انتقاداتي كه نسبت به بعضي از امور اجتماعي مي شد، در يكي از منبرهاي شبهاي هفته ي مسجد «شعبان» در تبريز بالاي منبر اظهار كردم، اگر از آقايان اهل اطلاع و تتبع در موضوع «فتوا دادن شريح قاضي بر واجب القتل بودن حضرت سيدالشهدا سلام الله عليه» كه در افواه مشهور است، مدركي به دست آورده اند و در كتابي كه مورد اعتماد و مدرك باشد، ديده اند، اين جانب را مطلع نمايند كه موجبات تشكر مرا فراهم خواهد كرد. ابدا سراغي نشد و تا مدتها اطلاعي از طرف كسي به دست نيامد. تعجب آور آنجاست كه پس از مدتها ديدم شخصي عبارات كتاب ثمرات الانوار، تأليف مرحوم آقا ميرزا محمد خطيبي، را پيش بنده آورده كه: مدرك آنچه را كه سابقا مي خواستيد پيدا كرده ام. مرحوم خطيبي در محله ي كوچه باغ تبريز پيشنمازي مي كرد و در بازار صفي به شغل بزازي مشغول بود و با اينجانب ارتباط و دوستي داشت و شخصي متدين و باتقوا و ثابت در صداقت بود. ولي از روي تحقيق نمي نوشت و در سه جلد كتابي كه اخيرا با نام مذكور منتشر كرده، هر چه ديده و يافته، نقل كرده و آن كتابها را مدرك و مصدر نقل خود


قرار داده است؛ در پاورقي آن كتاب، از كتابي ديگر قضيه ي فتواي شريح را نقل كرده است. بسيار در شگفت شدم و حيرت بر حيرتم افزود. گفتم: اي آقاي بااطلاع، بنده مدرك و مصدر اين موضوع را مي خواهم به دست بياورم نه نوشته ي كتابي كه ديروز كسي آن را تأليف كرده و مؤلف آن را كاملا مي شناسم و اندازه ي معلومات او را مي دانم. مي خواهم كتابي باشد كه از مصادر به شمار آيد نه كتابي كه خودش نمي تواند مدرك واقع شود. در نظر شما چون اوراقي ديده ايد كه چاپ شده و به صورت كتابي درآمده، بايد اعتماد كرد و آن را مصدر و مستند قرار داد. اما در قاموس اهل تحقيق و تتبع و آنها كه بدون بررسي به مطلبي اعتماد نمي كنند، اين نوشته ها به درد نمي خورد و به قدر پشيزي ارزش ندارد. [1] .

مرحوم شهيد قاضي طباطبايي اين انتقاد را به افسانه ي فتواي شريح در حدود سي سال پيش نوشته بود كه در چاپهاي بعدي كتاب پاورقي مفيدي هم افزوده بود كه باز بر ساختگي بودن اين داستان تأكيد مي كند و در ضمن نشان مي دهد كه ريشه ي اين افسانه به كتابي با نام مزامير الاولياء برمي گردد كه همزمان با جواهر الكلام في سوانح الايام (1353 ق) منتشر شده است. اين يكي را هم واعظي به نام سيد محمد باقر موسوي اصفهاني، بدون ذكر سند و مدرك نوشته است و از نظر علمي هرگز نمي تواند مورد استناد قرار گيرد.

ناگفته نماند كه سالها پيش، زماني كه اين تحقيق ژرف شهيد قاضي را ديديم، جرئت اظهار نظر در اين باره را پيدا كردم و با خود گفتم بيش از پانزده سال از انتشار كتاب شهيد قاضي مي گذرد و حتما در اين مدت مردم آن را خوانده اند و تحمل شنيدن اينكه براي قضيه ي فتواي شريح مدرك و سندي پيدا نشده است، نبايد چندان دشوار باشد.

اما دريغا كه ديديم برخي از گويندگان مذهبي هم تحمل شنيدن ندارند و با تعصب تمام بر باورهاي بي بارشان پاي مي فشارند و چنانكه عادتشان است، با سكوت مرگبارشان بر هر گونه تحريف حتي بر تحريفات تازه توليد شده، صحه مي گذارند و راه را بر انتشار و جا افتادن تحريفات باز مي كنند. من قضيه را چنان ديدم كه شاعر بزرگ سده ي اخير، استاد سيد محمد حسين شهريار تبريزي، در اثر ماندگار خود «حيدر بابايه سلام» گفته است:



گوز ياشينا باخان اولسا، قال آخماز

انسان اولان، خنجر بئلينه تاخماز



اما حيف گور توتدوغون بار آخماز

بهشتيمز، جهنم اولمافدادر



ذي حجه ميز، محرم اولماقدادر!




- اگر كسي بود كه اشك چشم را ببيند، ديگر خونريزي و جنگ نمي شد.

- كسي كه انسان باشد، خنجر به كمر نمي بندد.

- اما افسوس كه انسان كور هر چه را گرفت، رها نمي كند.

- بهشتمان دارد جهنم مي شود.

- ذي حجه مان كم كم محرم مي شود.



سخت گيري و تعصب خامي است

تا جنيني كار خون آشامي است




پاورقي

[1] تحقيق درباره‏ي اول اربعين سيدالشهداء، صص 64 - 61.