بازگشت

آيا شهيد پيشتاز، ترسو بود


امام حسين عليه السلام پسر عمويش، مسلم بن عقيل، را پيش از خود به سوي كوفه روانه ساخت و مسلم


در نيمه ي ماه رمضان از شهر مكه خارج شد و پس از بيست روز (پنجم شوال) وارد كوفه شد. [1] اين خبر مورد قبول همه مورخان و پژوهشگران است. اما در ضمن همين بيست روز داستانهايي را نقل كرده اند كه مشكوك مي نمايد و به نظر مي رسد كه پذيرفتن آنها بسيار سخت باشد. مي نويسند:

مسلم از مكه حركت كرد تا به مدينه آمد و در مسجد پيامبر صلي الله عليه و آله نماز خواند. سپس با خويشان و خاندانش خداحافظي كرد. آنگاه دو نفر از مردان مدينه را براي راهنمايي در سفرش اجير كرد. اما آن دو راهنما او را بيراهه بردند و چيزي نگذشت كه در تاريكي شب راه را گم كردند. تشنگي سختي بر آنها غلبه كرد، تا آنجا كه از ادامه راه بازماندند. آن دو راهنما در حالي كه ياراي سخن گفتن هم نداشتند، با اشاره جهت مسير را به مسلم نشان دادند. مسلم راه را در پيش گرفت و آن دو راهنما نيز بر اثر تشنگي جان سپردند.

مسلم بن عقيل پس از آنكه كمي راه پيمود، به جايي كه معروف به مضيق بود، رسيد. از آنجا براي امام حسين عليه السلام نامه اي نوشت و توسط قيس بن مسهر صيداوي به سوي حضرتش فرستاد. قيس نامه را پيش امام عليه السلام آورد. مسلم در آن نامه نوشته بود: «اما بعد، من با دو نفر راهنما به سوي كوفه به راه افتادم، ولي آن دو، راه را گم كردند و بر اثر تشنگي از پاي افتادند و مردند. ما نيز رفتيم تا به آب دست يافتيم، اين در حالي بود، كه جانمان به لب رسيده بود و جز رمق ناچيزي براي ما نمانده بود. من به سبب اين جريانات، ادامه ي اين سفر را به فال بد گرفتم. اگر امكان دارد مرا از رفتن به اين سفر معذور و معاف دار و ديگري را بفرست. والسلام».

در ادامه ي اين داستان مي نويسند:

امام حسين عليه السلام در پاسخ نامه به مسلم چنين نوشت: «من مي ترسم كه چيزي جز ترس تو را به نوشتن اين استعفا و انصراف از ادامه ي سفر وادار نكرده باشد. راهي كه پيش روي تو نهاده ام، همچنان در پيش روي داشته باش و به راهت ادامه بده. والسلام» و آنگاه كه مسلم نامه را خواند، گفت: اما من كه بر جان خود مي ترسم. مسلم همچنان راه خود را به سوي كوفه ادامه داد تا به مردي شكارچي برخورد كرد كه آهويي را از پاي درآورد و آهو در پيش پاي او جان سپرد. مسلم اين بار حادثه را به فال نيك گرفت و گفت: ان شاء الله دشمن خود را خواهيم كشت. [2] .

ريشه ي اين داستان نيز مثل بسياري ديگر از داستانهاي اين چنيني به تاريخ طبري سني


مذهب برمي گردد. شيخ مفيد (ره) و ديگران هم باواسطه يا بي واسطه از طبري گرفته اند. اين داستان علاوه بر اينكه از سند قابل قبول محروم است، مفهوم آن نيز سخت متزلزل و مشكوك است و از نظر بسياري از دانشمندان شيعه و پژوهشگران ژرف نگر، نامعقول و مردود است. دلايل زيادي بر ساختگي بودن آن مي توان آورد كه اهم آن به قرار ذيل است:

1- از همان گام نخست كه مسلم بن عقيل مي خواست به دستور مقتدايش حضرت سيدالشهدا عليه السلام اين سفر پرخطر و حساس را پيش گيرد، در تصميم خود مصمم و راسخ بود و با آگاهي تمام و با اميد و آرزوي شهادت، گام در اين راه نهاد تا بالاخره به آرزويش رسيد. امام عليه السلام هنگامي كه در مكه با مسلم وداع مي كرد به او فرمود:

انا ارجو ان اكون انا و انت في درجة الشهداء؛ فامض ببركة الله، و عونه [3] .

من اميد دارم كه هم من، هم تو در درجه ي شهدا باشيم؛ پس به بركت و ياري خدا به راهت برو.

با اين حال چگونه مي توان به او نسبت ترس و هراس داد؟

2- كلمه هايي چون جبن (ترس) و تطير (فال بد زدن) كه در متن خبر ديده مي شود و اين دو صفت و كار مذموم را به مسلم بن عقيل، با صراحت نسبت مي دهد و يا «تفأل» (فال زدن) را هنگام ديدن شكار آهو به مسلم نسبت مي دهد، همگي حاكي از ساختگي بودن خبر، و جدا از اشكالات ديگر براي انسان خبير كافي است تا حكم به جعلي بودن آن دهد.

3- موضوع تطير و فال زدن، از كارهاي خرافي است و صدها فرسنگ از مكتب اهل بيت دور است؛ حتي بنا به برخي از روايتها در متن همين خبر مورد بحث از امام حسين عليه السلام نقل شده كه به مسلم نوشت: ما منا من يتطير [4] ؛ يعني از ما نيست كسي كه فال زند.

4- «مضيق خبت» كه در اين داستان نام برده شده، به گفته ي ياقوت حموي [5] ، جايي ميان مكه و مدينه است؛ در صورتي كه در اين روايت است كه پس از اينكه مسلم از مدينه به سوي عراق حركت كرد و دو راهنماي او از تشنگي هلاك شدند، وي از «مضيق خبت» اين نامه را به امام عليه السلام نوشت و اين برخلاف گفته ي ياقوت حموي است.

5- اگر فرض كنيم كه مضيق خبت در ميان مدينه و كوفه باشد، جمع كردن اين روايت با روايتهاي ديگر كه حركت مسلم را از مكه در نيمه ي رمضان و ورود او را به كوفه در پنجم شوال يادآور


شده اند، مشكل و بسيار بعيد به نظر مي رسد؛ زيرا با در نظر گرفتن فاصله ي ميان مكه و كوفه كه بيش از يك هزار و ششصد كيلومتر است، چگونه ممكن است مسلم در نيمه ي رمضان از مكه حركت كرده باشد و حداقل يك روز يا بيشتر هم در مدينه براي زيارت حرم و مسجد النبي و ديدار نزديكان و يافتن دو نفر راهنما توقف كرده و سپس به سمت كوفه حركت كرده و چند روزي هم در «مضيق خبت» صبر كرده باشد تا فرستاده اش نامه ي او را در مكه به امام عليه السلام بدهد و بازگردد، سپس از آنجا به كوفه برود و مجموع اين همه كار و رفت و آمدها بيشتر از بيست روز طول نكشيده باشد؟! [6] .

6- در متن اين داستان آمده است كه مسلم بن عقيل دو راهنما و همسفر خود را، در حالي كه بسختي خسته و تشنه بودند، در وسط بيابان رها كرد و آنها با لب تشنه جان به جان آفرين تسليم كردند! آيا اگر اين كار را يك انسان عادي با همسفران خود انجام دهد، او را متهم به بي وفايي و ناجوانمردي نمي كنند؟ اين رفتار حتي از يك عرب بيابانگرد و صحرانشين هم بعيد است، چه رسد به حضرت مسلم بن عقيل، جوانمرد هاشمي و شهيد پيشتاز حسيني، كه حتي كشتن ابن زياد را در خانه ي هاني به صورت ناگهاني ناجوانمردانه ديد و اقدام به اين كار نكرد.

7- چگونه است كه آن دو راهنماي بيچاره از تشنگي هلاك شدند، اما مسلم بن عقيل نشد؟ آيا وي آب را تنهايي مي خورد و از همسفران و راهنمايان خود پنهان مي كرد؟!

حاشا و كلا كه چنين باشد؛ شخصيتي كه منابع موثق و معتبر از مسلم بن عقيل معرفي مي كنند، به هيچ وجه ناجوانمرد نبود.

8- چگونه شد كه آن دو راهنما هر دو در يك زمان از راه رفتن بازماندند و با هم نيز هلاك شدند، ولي علاوه بر مسلم هيچ كدام از همراهان نزديك او چنين نشدند؟

9- متن نامه اي كه در اين روايت به امام عليه السلام نسبت داده شده است، با شأن امام حسين عليه السلام نمي سازد و باور اينكه امام عليه السلام مسلم را متهم به جبن و ترس كرده باشد، همان قدر دشوار و دور از عقل و اعتقاد است كه مجبور كردن مسلم به سفر. اين نامه ي تحكم آميز بيشتر به نامه هاي زمامداران زورمدار اين جهاني مي ماند و با سيره و رفتار پيامبرانه و الهي امام حسين عليه السلام در تعارض و تضاد آشكار است.

10- مردد بودن در اجراي فرمان امام عليه السلام، تطير و تفأل زدن، دو راهنما را در حال سختي و تشنگي رها كردن و... همه اتهاماتي بي اساس و واهي است كه در اين روايت به حضرت مسلم بن


عقيل بسته شده است. و ترديدي نيست كه هيچ تناسبي با شخصيت بزرگ او ندارد. امام حسين عليه السلام در نامه اي كه همراه مسلم به شيعيان كوفه فرستاد، در حق مسلم چنين نوشت:

و اني باعث اليكم أخي و ابن عمي و ثقتي من اهل بيتي. [7] .

برادر و پسر عمويم را كه از اهل بيتم و مورد وثوق من است، به سوي شما فرستادم.

اصولا بدگويي و بدنويسي در حق عقيل ابن ابي طالب و فرزندان او در تاريخ بسيار ديده مي شود. گويا تبليغاتچي هاي بني اميه برنامه ي دامنه داري را در اين باره تدارك ديده اند. چرا كه عقيل برادر علي عليه السلام بود و زباني مانند شمشير علي عليه السلام، تيز و برنده داشت و با تبحر و تخصصي كه در شناخت انساب داشت، هميشه خاندان اموي را از اين راه رسوا مي ساخت؛ گذشته از اين شايد تبليغات مسموم براي اين بوده است كه فرزندان عقيل تأثير چشم گيري در حماسه ي عاشورا داشته اند؛ تا آنجا كه لااقل شش نفر از آنان جان خود را فداي امام حسين عليه السلام كردند. [8] .

و ناگفته نماند كه ما به كتابهاي زير مراجعه كرديم و ديديم كه هيچ يك، روايت مورد بحث را نياورده اند:

1- لهوف، سيد ابن طاووس.

2- تاريخ يعقوبي.

3- مروج الذهب، مسعودي.

4- مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهاني.

5- كشف الغمه في معرفة الأئمة، علامه ي اربلي.

و كتابهايي را ديديم كه نويسندگان آنها بشدت اين موضوع را انكار كرده اند؛ برخي را نام مي بريم:

1- مبعوث الحسين عليه السلام، محمد علي عابدين، صص 94 - 87، دراين باره به تفصيل بحث كرده است.

2- حياة الامام الحسين عليه السلام، باقر شريف قرشي، ج 2، صص 344 - 342، مي نويسد:

و اكبر الظن ان رسالة مسلم مع جواب الامام من الموضوعات، و لا نصيب لها من الصحة.

و بزرگترين گمان درباره ي نامه ي مسلم، با جواب امام، اين است كه هر دو از موضوعات (اخبار


ساختگي) است و بهره اي از صحت و درستي ندارد.

3- الشهيد مسلم بن عقيل، عبدالرزاق المقرم، ص 97 - 80.


پاورقي

[1] مروج الذهب، ابوالحسن مسعودي، ج 3، ص 54.

[2] تاريخ الطبري، ج 5، ص 355؛ الارشاد، ج 2، صص 41 - 39؛ تاريخ ابن‏خلدون، ج 3، ص 28.

[3] مقتل الحسين (ع) للخوارزمي، ج 1، ص 196.

[4] مبعوث الحسين (ع)، محمد علي عابدين، ص 90، به نقل از سفير الحسين (ع)، ص 57.

[5] معجم البلدان، ياقوت حموي، ج 2، ص 343.

[6] زندگاني امام حسين عليه‏السلام، سيدهاشم رسولي محلاتي، ص 248؛ مبعوث الحسين (ع) ص 90.

[7] مبعوث الحسين، ص 85، به نقل از تاريخ طبري، ج 4، ص 262؛ الارشاد، ج 2، ص 39؛ المناقب، ج 4، ص 90.

[8] ابصار العين، صص 51 - 40.