بازگشت

داستان شهربانو از ديدگاه استاد مطهري


دشمنان مكتب تشيع، چه آنان كه براي سنت سينه مي زنند و خود را اهل سنت و جماعت مي نامند و چه آنان كه براي ايران، سر مي شكنند و در اصطلاح ملي گرا خوانده مي شوند، از


داستان شهربانو براي كوبيدن شيعيان بهره هاي بسياري برده اند. اين داستان، بهانه ي خوبي براي هر دو گروه شده است تا هر دو گروه همسو و همصدا، مكتب شيعه را صورت ديگري از مجوسيت پيش از اسلام بنامند و ريشه ي تشيع را در زرتشتي گري و آتش پرستي نشان دهند! استاد مطهري آراي هر دو گروه را نقل و پس از نقد و بررسي، رد مي كند و در ادامه مي نويسد:

موضوع ازدواج امام حسين عليه السلام با شهربانو، دختر يزدجرد، و تولد امام سجاد عليه السلام از شاهزاده خانمي ايراني و انتساب ائمه ي بعد از ايشان به خاندان سلطنتي ايران، بهانه اي به دست عده اي خيالباف يا مغرض داده است كه گرايش ايرانيان را به خاندان رسالت، نتيجه ي انتساب آنها به دودمان شاهان ساساني معرفي كنند و اعتقاد شيعيان را به حق الهي ائمه ي اطهار: از بقاياي اعتقاد قديمي ايرانيان به «فره ي ايزدي» پادشاهان ساساني بدانند؛ زيرا مسلم است كه پادشاهان ساساني خود را آسماني نژاد مي دانستند و براي خود مقامي نيمه خدايي و فوق بشري قايل بودند؛ آيين زرتشتي آن عصر نيز اين طرز تفكر را تأييد مي كرد...

پس چون پادشاهان ساساني براي خود مقامي آسماني قايل بودند و از طرف ديگر ائمه ي اطهار هم، نژادشان به آنها مي رسد و شيعيان و پيروان آنها هم همه ايراني هستند و براي آنها مقام آسماني قايلند، پس با اين صغرا و كبراي صد در صد صحيح و منطقي! اعتقاد به امامت ائمه ي اطهار: مولود همان اعتقاد قديمي ايراني است. ما ضمن بيان مختصري، پوچي اين ادعا را روشن مي كنيم... [1] .

سپس استاد مطهري (ره) اين مغالطه را نقد و بررسي مي كند و در رد آن، دلايل محكم و متقني را اقامه مي كند و به عنوان دليل پنجم مي نويسد:

اگر از زاويه ي تاريخ بنگريم، اصل داستان شهربانو و ازدواج او با امام حسين عليه السلام و ولادت امام سجاد عليه السلام از شاهزاده اي ايراني مشكوك است. داستان علاقه ي ايرانيان به ائمه ي اطهار به دليل انتساب آنها به خاندان ساساني از طريق شهربانو، از نظر تاريخي، عينا همان داستان كسي است كه گفت: امام زاده يعقوب را در بالاي مناره گرگ دريد. ديگر گفت: امام زاده نبود، پيغمبر زاده بود؛ يعقوب نبود، يوسف بود؛ بالاي مناره نبود، ته چاه بود؛ تازه اصل مطلب دروغ است و گرگ يوسف را ندريد. در اينجا نيز اصل داستان كه يزدگرد دختري به نام شهربانو يا نام ديگر داشته و به افتخار عقد زناشويي حسين بن علي عليه السلام و مادري امام سجاد عليه السلام نايل شده باشد؛ از نظر مدارك تاريخي سخت مشكوك است.


مورخين عصر حاضر عموما در اين قضيه تشكيك مي كنند و آن را بي اساس مي دانند؛ مي گويند: در ميان همه ي مورخين تنها يعقوبي جمله اي دارد به اين مضمون كه گفته است: مادر علي بن الحسين عليه السلام «حرار»، دختر يزدگرد، بود و حسين عليه السلام نام او را غزاله نهاد.

خود ادوارد براون از كساني است كه داستان را مجهول مي داند. كريستن سن نيز قضيه را مشكوك تلقي مي كند. سعيد نفيسي در تاريخ اجتماعي ايران آن را افسانه مي داند و اگر فرض كنيم اين داستان را ايرانيان به همين منظور جعل كرده و ساخته اند، حتما پس از حدود دويست سال از اصل واقعه، بوده است؛ يعني مقارن با استقلال سياسي ايران بوده است و اين پس از آن است كه از پيدايش مذهب شيعه نيز در حدود دويست سال گذشته بوده است. اكنون چگونه ممكن است كه گرايش ايرانيان به تشيع، مولود شايعه ي شاهزادگي ائمه ي اطهار بوده باشد؟ اينكه گفتيم پيوند زناشويي امام حسين عليه السلام با دختر يزدگرد مشكوك است، از نظر تاريخ است؛ ولي در پاره اي از احاديث اين مطلب تأييد شده است. از جمله روايت كافي است كه مي گويد: دختران يزدگرد را در زمان عمر به مدينه آوردند و مردمان مدينه به تماشا آمدند. عمر به توصيه ي اميرالمؤمنين عليه السلام او را آزاد گذاشت كه هر كه را مي خواهد انتخاب كند و او حسين بن علي عليه السلام را انتخاب كرد.

ولي گذشته از انطباق نداشتن مضمون اين روايت با تاريخ، در سند اين روايت دو نفر قرار دارند كه اين روايت را غير قابل اعتماد مي كند: يكي ابراهيم بن اسحاق احمري نهاوندي است كه علماي رجال او را از نظر ديني متهم مي دانند و روايات او را غير قابل اعتماد مي شمارند، و ديگري عمرو بن شمر است كه او نيز كذاب و جعال خوانده شده است. [2] .

استاد مطهري در ادامه، سخن كوتاهي دارد كه ابتدا نمي خواستيم نقل كنيم، مبادا كه اهل تعصب همه ي سخنان صريح و روشن استاد را در انكار داستان شهربانو، ناديده بگيرند و تنها به اين سخن كوتاه بچسبند. اما براي اينكه رأي استاد را در اين باره كاملا آورده باشيم [3] ، لازم ديديم آن دو سطر را نيز نقل بكنيم. استاد مطهري (ره) براي اينكه بحث را به روي پژوهشگران باز گذاشته باشد، همان طور كه شيوه ي اهل تحقيق و پژوهشگران و متفكران بزرگ است، مي نويسد:

من نمي دانم ساير رواياتي كه در اين مورد است از اين قبيل است يا نه. بررسي مجموع احاديثي كه در اين زمينه وارد شده است، احتياج به مطالعه و تحقيق


بيشتري دارد. [4] .

مطالب استاد مطهري به صورت سخنراني در سال 1388 ق بوده و پس از بازبيني ايشان در سال 1349 ش چاپ اول آن منتشر شده است و در اين مدت سي سال كسي نتوانسته است داستان مورد بحث را اثبات كند؛ با اينكه بسياري به اين كار متمايل بوده اند، اما هيچ گاه نتوانسته اند كار قانع كننده اي در اين باره عرضه كنند و از آن طرف در ميان دانشمندان كارهاي چشم گيري شده است [5] كه همگي ساختگي بودن داستان شهربانو را نشان مي دهد و مي توان گفت كه ديگر امروزه اين مطلب، در ميان متخصصان در تاريخ و فرهنگ اسلامي اجماعي است. همان طور كه ابن عنبه (م 828 ق)، نسابه ي معروف، مي نويسد:

و قد منع من هذا كثير من النسابين و المورخين و قالوا ان بنتي يزدجرد كانتا معه حين ذهب الي خراسان. [6] .

اما هنوز هم بعضي از نويسندگان و گويندگان، بدون تحقيق و توجه كافي، تنها با عنايت به شهرتي كه داستان دارد آن را همچنان با آب و تاب مي نويسند و مي گويند!

گفتني است كه داستان شهربانو، در ازدواج با امام حسين عليه السلام يا در تولد امام سجاد عليه السلام و يا در عدالت انوشيروان! خلاصه نمي شود و اين رشته سر دراز دارد كه ما به برخي از آنها به ترتيب تاريخي و با توجه به سلسله حوادث تاريخي در جاي خود اشاره خواهيم كرد.


پاورقي

[1] مجموعه‏ي آثار استاد شهيد مطهري، ج 14، ص 116 - 115.

[2] مجموعه‏ي آثار، ج 14، صص 123 - 122.

[3] حماسه‏ي حسيني ج 3، ص 272، در آنجا نيز استاد به ساختگي بودن داستان شهربانو تصريح کرده است.

[4] مجموعه آثار، ج 14، ص 123.

[5] علاوه بر کتابهايي که پيش از اين نام برده شد، مراجعه شود به مجله‏ي رسالة الحسين، شماره دوم، صفر 1412، صص 31 - 14.

[6] عمدة الطالب في انساب آل ابي‏طالب، ابن‏عنبه، ص 172، ابن‏عنبه در ادامه‏ي سخنش مي‏نويسد: و قد أغني الله تعالي علي بن الحسين عليه‏السلام بما حصل له من ولادة رسول الله صلي الله عليه و آله عن ولادة يزدجرد بن شهريار المجوسي المولود من غير عقد علي ما جاءت به التواريخ،... و قد لهج بعض العوام و... بذکر هذه النسبة و قالوا: جمع علي بن الحسين عليه‏السلام بين النبوة و الملک. و ليس ذلک بشي‏ء. ر. ک: همان، ص 173.