بازگشت

ظالم، مثل اعلاي عدل مي شود


ما با آنان كه مي خواهند امام حسين عليه السلام را داماد پادشاه كفر و ستمگر ايران، قلمداد كنند و براي اشباع كامل وطن پرستي خود، نه امام معصوم عليه السلام را از طرف مادر ايراني معرفي كنند، حرفي نداريم. چگونه با كساني كه حاضرند براي به كرسي نشاندن حرف خود حتي اصول مسلم اسلامي و مذهبي را ناديده بگيرند مي توان حرف زد؟ آنها براي اثبات چنين مطلب مهمي دست نياز به سوي هر نوشته اي، اگر چه ديروز نوشته شده باشد، دراز مي كنند. [1] .

در اينجا بخشي از زيارتنامه اي را يادآور مي شويم كه در چندين زيارتنامه ديده شده است و ما شيعيان به مضمون آن در حق امامان معصوم عليهم السلام شهادت مي دهيم و مي گوييم:

اشهد انك كنت نورا في الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة لم تنجسك الجاهلية بانجاسها و لم تلبسك من مدلهمات ثيابها. [2] .

اما در اينجا از يك تحريف گران نبايد گذشت كه تحريفگران براي تكميل تحريف خود در خصوص ازدواج امام عليه السلام با شهربانو، دست به آن آلوده اند و نوشته اند:

ببين، به بركت عدالت (كه به زعم نويسنده انوشيروان بود) خداوند متعال، ائمه ي هدي را از نسل حسين، از دختر كسري، قرار داده نه از ساير زنها. [!]

مراد از عدالت انوشيروان كه معروف و مشهور بين الفريقين است، عدالت


اجتماعي است، كه از يك سلطان انتظار برده مي شود از سد حدود و ثغور مملكت دشمن از خارج نتواند نفوذ بنمايد و سرمايه ي مملكت از داخل به بيرون نرود و ايجاد امنيت در داخل كشور براي آسايش ملت و فراهم آوردن ما يحتاج ملت و دفع ظلم ظالم از مظلوم و احقاق حق ذي حق...

و اين معني در انوشيروان بوده، كما اينكه از سير و تواريخ فريقين معلوم مي شود. لذا او را عرب و عجم، شيعه و سني و اقشار مختلف جهان توصيف به عدالت نموده اند. حتي به حدي كه عدالت او ضرب المثل گشته، مثل سخاوت حاتم طايي و غيره [!] [3] .

نويسنده در ادامه ي همين سخن، مطالبي را از كتاب ايران در زمان ساسانيان نوشته ي كريستن سن، پژوهشگر دانماركي، به نقل از دهخدا مي گويد تا سخنش مستند و معتبر باشد! و بيش از سي صفحه در مدح و ستايش انوشيروان قلم فرسايي مي كند و براي اثبات مدعاي خود از هر كتاب و نوشته اي، از نصايح الملوك گرفته تا زهر الربيع و از اشعار كليله و دمنه گرفته تا قصايد انوري، سود مي جويد. [4] غافل از اينكه اين ادعا (عادل بودن انوشيروان) با نص صريح قرآن مجيد، مخالف است؛ چرا كه در كافر و مشرك بودن انوشيروان، همگان اتفاق نظر دارند و حتي كساني كه قلم به مداحي انوشيروان آلوده و او را عادل لقب داده اند. نتوانسته اند به هيچ وجه كفر وي را انكار كنند و در اين مورد مجبور به اعتراف و اقرار شده و نوشته اند:

انوشيروان قبل از اسلام از دنيا رفته، اصولا ايرانيان در آن عصر، گبر و زرتشتي و آتش پرست بودند. [5] .

حال چگونه مي توان پادشاهي را كه در كفر و شرك ورزي او هيچ جاي ترديد نيست، عادل ناميد؟! بر فرض محال هم اگر صدها روايت صحيح و معتبر بگويند كه انوشيروان كافر و مشرك، عادل بود، نبايد گوش كرد. اين گونه روايتها به فرض هم باشند، كه هيچگاه نبود و نيست، نمي توانند در برابر نص صريح قرآن ارزشي داشته باشند؛ چرا كه اصل در شناخت صحت و سقم روايتها، قرآن است. اگر روايتي موافق قرآن بود مورد قبول است و اگر مخالف قرآن بود، گرچه با صد سند درخشان و صحيح روايت شده باشد، مردود و نامقبول است و نبايد به آن اعتنايي كرد. خداوند متعال در قرآن مجيد مي فرمايد:


ان الشرك لظلم عظيم. [6] .

براستي كه شرك، هر آينه ظلم بزرگي است.

حال با اين نص صريح در قرآن مبين و دهها آيه ي ديگر چگونه مي توان انوشيروان كافر و مشرك را عادل ناميد؟

علاوه بر كفر و شرك انوشيروان كه بنا به نص قرآن، ظلم عظيم است، حكومت انوشيروان از نظر اجتماعي و سياسي نيز ظالمانه و بر اصل تبعيض نژادي و طبقاتي بنا شده بود. استاد مطهري بر اين سخن دلايل و شواهد بسياري مي آورد [7] كه ما تنها به نقل يكي از آنها بسنده مي كنيم. استاد شهيد مي نويسد:

در شاهنامه ي فردوسي كه منابعش همه ايراني و زرتشتي است، داستان معروفي آمده است كه به طور واضح نظام طبقاتي عجيب، و طبقات بسته و مقفل آن دوره را نشان مي دهد؛ نشان مي دهد كه تحصيل دانش نيز از مختصات طبقات ممتاز بوده است. مي گويد: در جريان جنگهاي قيصر روم و انوشيروان، قيصر به طرف شامات، كه در آن وقت در تصرف انوشيروان بود، قشون كشيد و سپاه ايران به مقابله پرداخت. در اثر طول كشيدن مدت، خزانه ي ايراني خالي شد. انوشيروان با بوزرجمهر مشورت كرد. قرار بر اين شد كه از بازرگانان قرضه بخواهند. گروهي از بازرگانان دعوت شدند. در آن ميان يك نفر «موزه فروش» بود كه از نظر طبقاتي، چون كفشگر بود، از طبقات پست به شمار مي آمد. گفت: من حاضرم تمام قرضه را يكجا بدهم، به شرط اينكه اجازه داده شود يگانه كودكم كه خيلي مايل است درس بياموزد به معلم سپرده شود و... [8] .

استاد مطهري دنباله ي داستان را، كه حاكي از استنكاف و استكبار انوشيروان است و اصرار وي را در ستمگري و تبعيض به خوبي نشان مي دهد، به صورت شعر و از شاهنامه ي فردوسي نقل مي كند:



بدو كفشگر گفت كاين من دهم

سپاسي ز گنجور بر سر نهم



بدو كفشگر گفت كاي خوب چهر

نرنجي بگويي به بوزرجمهر



كه اندر زمانه مرا كودكي است

كه بازار او بر دلم خوار نيست






بگويي مگر شهريار جهان

مرا شاد گرداند اندر نهان



كه او را سپارم به فرهنگيان

كه دارد سر مايه و هنگ آن



فرستاده گفت اين ندارم به رنج

كه كوتاه كردي مرا راه گنج



بيامد بر شاه بوزرجمهر

كه اي شاه نيك اختر و خوب چهر



يكي آرزو كرد موزه فروش

اگر شاه دارد به گفتار گوش



فرستاده گفتا كه اين مرد گفت

كه شاه جهان با خرد باد جفت



يكي پور دارم رسيده به جاي

به فرهنگ جويد همي رهنماي



اگر شاه باشد بدين دستگير

كه اين پاك فرزند گردد دبير



به يزدان بخواهم همي جان شاه

كه جاويد بادا سزاوار گاه



بدو گفت شاه اي خردمند مرد

چرا ديو چشم تو راخيره كرد؟!



برو همچنان بازگردان شتر

مبادا كزو سيم خواهيم و زر



چو بازارگان بچه گردد دبير

هنرمند و با دانش و يادگير



چو فرزند ما برنشيند به تخت

دبيري ببايدش پيروز بخت



هنر يابد از مرد موزه فروش

سپارد بدو چشم بينا و گوش



به دست خردمند مرد نژاد

نماند جز از حسرت و سرد باد



به ما بر پس از مرگ نفرين بود

چو آيين اين روزگار اين بود



هم اكنون شتر بازگردان به راه

درم خواه و از موزه دوزان مخواه



فرستاد برگشت و شد با درم

دل كفشگر زان درم پر ز غم [9] .



با اين همه باز مي بينيم كه تحريفگران براي تكميل تحريفي كه درباره ي ازدواج امام حسين عليه السلام و شهربانو ساخته اند دست به تحريف ديگري مي زنند و انوشيروان، نياي بزرگ شهربانو، را عادل قلمداد مي كنند! حال كه سخن به اينجا كشيد جا دارد ديدگاه استاد شهيد مطهري را درباره ي مطلب مورد بحث نقل كنيم:


پاورقي

[1] خلاصة البيان، ص 166، 164.

[2] مصباح الزائر، سيد بن طاووس، ص 330، 289 و مضمون همين معنا در حق ائمه‏ي مدفون در بقيع هم آمده است. ر ک: مصباح الزائر، ص 375.

[3] خلاصة البيان في احوال شاه زنان، صص 16 - 14.

[4] همان، ص 40 - 12.

[5] همان، ص 15 و در صفحات 18 و 19 و 20 و.... نيز با صراحت سخن از کفر انوشيروان گفته است.

[6] سوره‏ي لقمان، آيه‏ي 13، آيات شريفه‏اي که کفر و شرک را ظلم، و کافر و مشرک را ظالم و ستمگر معرفي مي‏کند در قرآن زياد است؛ مثل سوره‏ي انعام آيه‏ي 21؛ سوره‏ي توبه، آيه‏ي 23؛ سوره‏ي يونس، آيه‏ي 17؛ سوره‏ي هود، آيه‏ي 18 و...

[7] خدمات متقابل اسلام و ايران، مجموعه آثار استاد شهيد مطهري، ج 14، صص 272 - 249.

[8] مجموعه آثار استاد شهيد مطهري، ج 14، صص 253 - 252.

[9] شاهنامه‏ي فردوسي، چاپ سازمان کتابهاي جيبي، جلد ششم، صفحات 260 - 258؛ بنا به نقل از استاد مطهري در مجموعه آثار، ج 14، ص 254 - 153.