بازگشت

افسانه ي سنگ بازي


روايتي به اين مضمون از ابورافع نقل شده است كه گفت:

زماني كه امام حسين عليه السلام كودك بود با هم سنگ بازي مي كرديم. قرار بود كه هر كس برد به پشت كسي كه باخته است سوار شود. هر گاه من مي بردم و مي خواستم كه به پشت وي سوار شوم، حسين عليه السلام مي گفت: آيا مي خواهي به پشت كسي سوار شوي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله او را به پشت خود سوار كرده؟ و من به احترام رسول خدا صلي الله عليه و آله از خواسته ي خود دست كشيده، او را رها مي كردم. و هر گاه او مي برد، من هم مي گفتم: به تو سواري نمي دهم همان طور كه تو ندادي و حسين مي گفت:

آيا خوشنود نمي شوي، بدني را كه رسول خدا صلي الله عليه و آله به پشت خود كشيده است، به پشت خودت سوار كني؟ و من باز به احترام رسول خدا صلي الله عليه و آله تسليم مي شدم و به او سواري مي دادم. [1] .

اين روايت بنا به نقل ديگري، از مردي به نام سليمان بن ابي شداد، نه ابورافع، روايت شده است. [2] و چنان كه پيداست هر دو روايت از كتابهاي اهل سنت گرفته شده است. اما هيچ يك از اين دو روايت نمي تواند صحيح باشد؛ براي اينكه:

1- ابورافع مولي رسول الله، در حدود چهل سال با امام حسين عليه السلام فاصله ي سني داشت و با عباس بن عبدالمطلب عموي پيامبر و عموي پدر امام حسين عليه السلام تقريبا هم دوره و رفيق بود. و روزي كه آفتاب اسلام در مكه طلوع كرد و پيامبر صلي الله عليه و آله به رسالت مبعوث شد، 24 سال از عمر ابورافع گذشته بود و در خدمت عباس بن عبدالمطلب روزگار مي گذرانيد. [3] حال با توجه به اينكه پيامبر صلي الله عليه و اله، 23 سال در مكه و مدينه مشغول تبليغ رسالتش بود، بايد گفت: هنگام رحلت رسول


الله صلي الله عليه و آله ابورافع در حدود 47 سال داشت و اين در حالي است كه امام حسين عليه السلام در آن هنگام (هنگام وفات رسول خدا صلي الله عليه و آله) هفت يا هشت ساله بود. رجالي بزرگ شيعه، مرحوم ابوالعباس احمد بن علي نجاشي (ره)، خبري را از عون بن عبيدالله بن ابي رافع (نوه ي ابورافع) نقل مي كند كه گفت:

زماني كه مردم با علي عليه السلام بيعت كردند، طلحه و زبير از حضرتش رو برتافته، به سوي بصره رفتند، تا جنگ جمل را به پا كنند. از شام نيز معاويه علم مخالفت با امام عليه السلام را برافراشت. ابورافع گفت: اين همان سخن رسول خدا صلي الله عليه و آله است كه دارد تحقق پيدا مي كند. رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: علي [عليه السلام] با گروهي خواهد جنگيد كه جهاد با آنها حق و در راه خدا خواهد بود. پس ابورافع، زميني را كه در خيبر داشت و نير خانه اش را فروخت و خود را به علي عليه السلام رسانيد و با آن حضرت به سوي شهر بصره شتافت؛ در حالي كه وي پيرمردي بزرگ بود و 85 سال از عمرش گذشته بود... [4] .

حال با توجه به اينكه جنگ جمل در سال 36 [5] . و شهادت امام حسين عليه السلام پس از 57 سال زندگاني در سال 61 هجري بود، بايد در آن هنگام (سال 36 هجري در حالي كه ابورافع 85 سال داشت) امام حسين عليه السلام 32 سال داشته باشد؛ يعني دقيقا 53 سال كمتر از ابورافع 85 ساله بايد داشته باشد. حال پرسش اين است كه چگونه امكان دارد دو نفر با 53 سال اختلاف سن با هم بازي كنند؛ آن هم بازي با شرط و قرار آن چناني كه ياد شده است؟!

اما درباره ي راوي ديگر اين داستان، سليمان بن ابي شداد، كه ابن عساكر افسانه ي سنگ بازي را از او نقل كرده است، هر چه سعي كرديم نتوانستيم اطلاعي پيدا كنيم و مردي را به نام ياد شده در كتب رجال نيافتيم. يكي از دوستان ما در مورد اين دو روايت سخني دارد كه بخش اندكي از آن را در اينجا نقل مي كنيم:

اين دو روايت با اصول شيعه سازگار نيست، چون امام عليه السلام حتي در كودكي هم، كار بيهوده اي انجام نمي داد. در روايتي به نقل از اميرالمؤمنين عليه السلام درباره ي ويژگيهاي امام عليه السلام آمده است: لا يلهو بشي ء من امر الدنيا. يعني در هيچ يك از امور دنيوي به لهو مشغول نمي شود. اطلاق اين روايت شامل دوران كودكي امام هم مي شود. در حديث ديگري معاوية بن وهب گويد: از امام صادق عليه السلام علامات و نشانه هاي امام عليه السلام را پرسيدم، حضرت پاسخ داد: طهارة الولادة و حسن المنشأ، و لا يلهو و لا يلعب؛ يعني امام عليه السلام پاكيزه ولادت و نيكو منشأ


است و به كارهاي بيهوده مشغول نمي شود... [6] .

دوست ما سپس آرا و نظرهاي برخي از دانشمندان شيعي را در مورد كودكي امام عليه السلام و لهو و لعب و... نقل مي كند و در جايي مي نويسد:

در موسوعه [يعني كتاب موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام كه اين دو روايت مورد بحث را از كتب اهل سنت آورده است] سخني از رسول خدا عليه السلام، نقل شده كه فرمود: كشتي گيري، در شأن امام حسن و امام حسين عليه السلام نيست و اين حديث با دو حديث مورد بحث منافات دارد. در موسوعه، ص 49، روايتي به نقل از يك نصراني آمده است كه گويد: نزد پيامبر صلي الله عليه و آله، در مسجدش بودم كه حسن و حسين عليهاالسلام تشريف آوردند. حسن عليه السلام گفت: پدر بزرگ! با حسين كشتي گرفتم، ولي هيچ كدام بر ديگري غلبه نكرديم، مي خواهيم بدانيم كه كدام يك قويتر هستيم؟ پيامبر صلي الله عليه و اله فرمود: عزيزم كشتي در شأن شما نيست. برويد، مسابقه ي خط [خطاطي] بدهيد. هر كس خطش بهتر باشد تواناتر است. وقتي كشتي گيري در شأن امام عليه السلام نباشد، چگونه سنگ بازي در شأن او خواهد بود؟ [7] .

بزرگ مفسر شيعي و معاصر، علامه سيد محمد حسين طباطبايي، در تفسير آيه ي شريفه ي و آتيناه الحكم صبيا [8] روايتي آورده است كه هم به طريق شيعه از امام رضا عليه السلام و هم به طريق اهل سنت از پيامبر صلي الله عليه و اله نقل شده است و خود مي تواند دليل ديگري بر ساختگي بودن اين دو روايت مورد بحث باشد. امام رضا عليه السلام فرمود:

كودكان، حضرت يحيي بن زكريا عليه السلام را به بازي فراخواندند و گفتند: بيا با هم بازي كنيم! حضرت يحيي عليه السلام جواب داد: براي بازي كردن آفريده نشده ايم. [9] .


پاورقي

[1] المناقب لابن شهر آشوب، ج 4، ص 72 به نقل از امالي حاکم.

[2] موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 37 به نقل از تاريخ ابن‏عساکر.

[3] ابورافع مولي رسول الله (ص)، سيد ناصر طبيبي، ص 15، چاپ اول، 1412 ق، آستان قدس رضوي، مشهد مقدس.

[4] رجال النجاشي، ص 5.

[5] مروج الذهب، ج 2، ص 351

[6] مجله‏ي بصائر، محمد اصغري نژاد، سال سوم، شماره 24 ص 75.

[7] همان، ص 76؛ درباره‏ي سند حديث نيز مراجعه شود به بحارالانوار، ج 45، ص 189.

[8] سوره‏ي مريم، آيه‏ي 12.

[9] الميزان في تفسير القرآن، ج 14، ص 25 به نقل از مجمع البيان و....