بازگشت

آيا نامه هاي كوفيان، امام را به قيام واداشت


از نوشته هاي شريف مرتضي چنين برداشت مي شود كه اگر كوفيان با نوشتن هزاران نامه امام عليه السلام را دعوت به قيام نمي كردند. امام عليه السلام از مدينه به سوي مكه و كوفه خارج نمي شد؛ يا با يزيد بيعت مي كرد و يا نمي كرد. در هر صورت به فكر قيام و خروج نمي افتاد تا با آن وضع فجيع و دلخراش، خود و خاندان و يارانش در كربلا كشته شوند. فشرده سخن اينكه از ديدگاه مرتضي علم الهدي، علت و حكمت قيام عاشورا در دعوت و اصرار اهل كوفه خلاصه مي شود. اين ديدگاه بي گمان نادرست و ناصواب است و نتيجه اي جز تحريف و تحقير حماسه ي حسيني، در بر نخواهد داشت. و هيچ يك از متون معتبر اسلامي و تاريخ و احاديث، حتي اعتقادات شيعه درباره امامت و ولايت،


اين تحريف را برنمي تابد، بلكه آن را به سختي مردود و برخلاف واقعيت و حقيقت نشان مي دهد. از ميان دلايل زيادي كه در رد اين تحريف اقامه شده مي توان به چند دليل زير اشاره كرد:

1- بنا به منابع اوليه و متون معتبر تاريخي نامه هايي كه كوفيان براي امام حسين عليه السلام نوشتند پس از خروج آن حضرت از مدينه بود. به عبارت ديگر تا كوفيان شنيدند امام عليه السلام با يزيد بيعت نكرده و از مدينه خارج شده و به سوي مكه راهسپار گشته است، شروع به نوشتن نامه كردند و دليل مطلب همين است كه امام عليه السلام از مدينه به شهر كوفه نرفت، بلكه به مكه رفت. در حالي كه اگر نوشتن نامه ها پيش از قيام بود بايد حضرتش از همان نخست و بدون اتلاف فرصت به سوي كوفه مي رفت. تقريبا همه ي مدارك شيعه و سني آورده اند كه:

هنگامي كه خبر هلاكت معاويه به اهل كوفه رسيد، بر ضد يزيد دست به كار شدند و چون خبر خروج امام حسين عليه السلام و امتناع او از بيعت با يزيد فهميدند و از رأي ابن زبير نيز در اين باره آگاه شدند و خروج آن دو را [امام حسين عليه السلام و ابن زبير] از مدينه به سوي مكه شنيدند، شيعيان كوفه در خانه ي سليمان بن صرد اجتماع كردند و سخن از مرگ معاويه گفتند و خدا را در اين باره شكر كردند. سليمان گفت: معاويه مرده و حسين از بيعت سر باز زده و به سوي مكه خارج شده است و شما، شيعيان او و شيعيان پدرش، اگر مي دانيد كه مي توانيد يار و ياور او باشيد و با دشمنانش مبارزه كنيد، در اين صورت به او اعلام كنيد كه به سوي شما بيايد... پس نوشتند:... [1] .

يكي از پژوهشگران معاصر پس ازنقل سخن فوق مي نويسد:

از اين گونه جملات بخوبي معلوم مي شود كه قيام حسين عليه السلام پيش از دعوت مردم كوفه بود نه پس از آن. به عبارت ديگر، قيام حسين عليه السلام باعث دعوت مردم كوفه بود، نه دعوت مردم كوفه باعث قيام حسين عليه السلام. [2] .

2- در مدينه و يا در مكه ديده نشد كه امام عليه السلام در پاسخ كساني كه مي گفتند به سوي كوفه نرويد، بفرمايد چون كوفيان دعوتم كرده اند بايد اجابت كنم. هيچ روايت مستندي در اين باره گزارش نشده است. تنها پس از ترك كردن مكه بويژه هنگامي كه در ميان كوفه و كربلا به حر بن يزيد رياحي و سپاهيان و سربازان همراهش كه همگي از مردم كوفه بودند برخورد كرد، سخن از نامه هاي كوفيان به ميان آورد. آن هم نه به صورتي كه حاكي از انگيزه ي قيامش باشد بلكه براي


اينكه اهل كوفه را كه هم اينك صدها تن از آنها مخاطب سخن حضرتش بودند، بيدار سازد تا تكليف خود و موضع اشراف شهر خود را بدانند و جانب حق را بگيرند و بازيچه ي اهل باطل نباشند.

3- اصولا بسيار غير معقول است كه گفته شود: امام معصوم عليه السلام تحت تأثير مردم قرار گرفت و با توجه به احساسات آتشين و زودگذر مردم، اقدام به آن قيام بزرگ كرد. چگونه چنين چيزي مي تواند مورد قبول باشد در حالي كه امام عليه السلام بسيار بيشتر از آنچه ابن عباس ها و ابن عمرها و فرزدق ها از بي وفايي كوفيها مي گفتند، اطلاع داشت و با چشم خود در روزگار پدر و برادرش عليه السلام ديده بود. امام حسين عليه السلام از همه ي آنان كه براي توجيه كناره گيري خود از جهاد در راه خدا، به بهانه ي توصيف اهل كوفه تمسك مي كردند، بسيار بيشتر و بهتر با روحيات مردم كوفه آشنا بود.

اين درست مثل آن اشتباه بزرگي است كه برخي تصور كرده اند معاويه سياستمدارتر و دور انديش تر از حضرت علي عليه السلام بوده است.


پاورقي

[1] الارشاد، ج 2، ص 36: الملهوف [لهوف] ص 102؛ تاريخ طبري، ج 4، ص 268؛ کامل ابن‏اثير؛ ج 3، ص 266.

[2] بررسي و تحقيق پيرامون نهضت حسيني، ص 282.