بازگشت

مظلوميت بيش از حد


در اينكه ستمگران در طول تاريخ تا توانسته اند در حق شيعه، ستم هاي گوناگون روا داشته اند، جاي بحث نيست. شيعه در تاريخ تا آنجا مظلوم بود كه گاهي حتي تا ساليان سال، جز با ناله و داد نمي توانست اظهار وجود كند و «بكا» تنها سلاحي بود كه شيعيان داشتند و فقط با گريه بود كه مي توانستند از هستي و فرهنگ خود پاسداري كنند و با سلاح بكا، از عاشورا و مكتب تشيع دفاع كنند.

پيروان اهل بيت اطهار عليهم السلام در بسياري از اعصار چاره اي نداشتند جز اينكه صداي مظلوم عدالت مظلوم و مظلوميت علي و آل علي را با فغان و گريه به گوش مردم برسانند و با گلاب گريه


فضيلتهاي ائمه ي معصوم و مظلوم را در صحيفه ي دلهاي قابل بنويسند.

سلاح بكا در عين حاكي بودن از مظلوميت، گاهي ظالم افكن و بت شكن نيز بود؛ سلاحي بود كه هر شيعه، در همه حال به سهولت مي توانست آن را به كار گيرد و ستمگران گذشته و حال را رسوا سازد. كاربرد اين سلاح آن چنان عمومي و همگاني بود كه بزودي ضرب المثل شد و مردم هر چيزي را در رقت و رواني به گريه ي شيعيان مثل مي زدند و مي گفتند:



ارق من دمعة شيعية

تبكي علي بن ابي طالب [1] .



و دليل اينكه در گذشته، علماي شيعه درباره ي تحريفات عاشورا و جزئيات زندگاني امام حسين عليه السلام كه در محافل عزاداري و عاشورايي گفته مي شد، حساسيت زياد نشان نمي دادند، در همين نكته نهفته است كه در آن شرايط سخت و با آن همه مظلوميت مي ترسيدند اصل عاشورا مانند غديرخم، كه در بعضي از اعصار توسط ايادي بني اميه از خاطر مردم محو شده بود، فراموش شود.

حق با آنان بود و رضاي حضرت حق نيز در اين بود كه هيچ گاه عاشورا از يادها نرود. مگر نه اين است كه مكتب تشيع و اسلام ناب محمدي با عاشورا زنده مانده است. بالاخره هر طوري بود مردم بايد اصل عاشورا را احياء مي كردند و كوشش مردم، آن هم به صورت خود جوش بهتر از اين بود كه براي پاسداري از عاشورا حضور نداشته باشند.



يار خود مي خواهد اين آشفتگي

كوشش بيهوده به از خفتگي



بزرگان شيعه در آن شرايط ياد شده، كه بيشتر اوقات بر تاريخ حاكم بود، نمي توانستند به صورت جدي و مستقيم با تحريفات عاشورا، كه بيشتر در جزئيات قضيه رخ مي داد، مبارزه ي منظم و مستمري داشته باشند. و اما آيا براستي شرايط هميشه چنان سخت بود كه نمي شد كاري كرد و آيا امروز هم چنان است كه در گذشته بود؟


پاورقي

[1] الفرق الاسلامية في الشعر الاموي، ص 373، به نقل از مجمع الامثال، ج 1، ص 179.