بازگشت

شهادت، اصلي برتر از جهاد


در روايتي از امام معصوم رسيده است كه: «فوق كل بر، بر حتي يقتل في سبيل الله فاذا قتل في سبيل الله عز و جل فليس فوقه بر» [1] .

«بالاتر از هر نيكي، نيكي وجود دارد تا مرحله شهادت، كه بالاتر از آن نيكي وجود ندارد».

علي عليه السلام مي فرمايد: «ان أكرم الموت القتل و الذي نفس ابن ابي طالب بيده الف ضربة بالسيف أهون علي من ميتة علي الفراش في غير طاعة الله» [2] .

«گرامي ترين موتها، شهادت و كشته شدن در راه خداست. سوگند به خدائي كه جان پسر ابوطالب در دست اوست، هزار ضربت شمشير بر من آسانتر از آن است كه در بستر بميرم و در مسير انجام فرمان خدا نباشم».

امام حسين از علي عليه السلام آموخته است كه «شهادت» يك حالت نيست، قتل مجاهد به دست دشمن نيست خود يك «حكم» است، يك «حكم مستقل» غير از «جهاد» و پس از جهاد.

امام حسين عليه السلام به هنگام دعوت به بيعت با يزيد، خطاب به فرماندار مدينه فرمود: فرماندار مدينه بدان كه! ما خاندان نبوت، مركز


رسالت، و خانه مان فرودگاه فرشتگان و محل فرود آمدن رحمت الهي است. ولي يزيد فردي است شرابخوار و جنايتكار و فاسق و فردي مثل من، هرگز به امثال او بيعت نمي كند، اكنون در انتظار آن هستم كه چه حوادثي پيش آيد [3] .

در پاسخ «مروان بن حكم» فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون) «و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد...» [4] .

اين جمله استرجاع را در موقع نزول مصيبت و فاجعه مي گويند، يعني بايد فاتحه اسلام خوانده شود زماني كه امت اسلام به زمامداري مثل «يزيد» مبتلا گردد. يعني بايد فاتحه اسلام را گرفت، اگر واقعا كار امت اسلامي به آنجا برسد كه رهبر امت و زمامدار مسلمين مردي مانند «يزيد بن معاويه» باشد با اين كه من از جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم كه مي فرمود: «خلافت بر آل ابي سفيان حرام است...».

و در مدينه پس از گفتگوي طولاني با برادرش محمد حنفيه فرمود:

«يا أخي لو لم يكن الدنيا ملجا و لا مأوي لما بايعت يزيد بن ماوية..»

«برادرم اگر در روي زمين هيچ پناهگاه و اميدگاهي هم نباشد، باز هرگز با



يزيد بيعت نمي كنم. برادرم تو مشمول رحمت و عنايت خداوند هستي كه رسم نصيحت را بجا آوردي ولي من از مدينه عازم مكه هستم در اين سفر سرنوشت ساز خواهران و خواهر زادگان و جمعي از دوستان و شيعيان مرا همراهي مي كنند نظر آنان همانند نظر من است و خواسته آنان همانند خواسته من...» [5] .

امام در پاسخ «قيس بن اشعث» كه يكي از بد خواهان او بود و او را دعوت به بيعت به يزيد مي كرد، فرمود:

«لا والله لا اعطيهم بيدي اعطاء الذليل و لا افر فرار العبيد يا عباد الله اني عذت بربي و ربكم ان ترجمون اعوذ بربي و ربكم من كل متكبر لا يؤمن بيوم الحساب...» [6] .

«نه هرگز، قسم به خداوند متعال دستم را همانند فرد ذليل به دست آنان نخواهم داد و همانند بردگان راه فرار پيش نخواهم گرفت. پناه و ملجأ من تنها خداوند متعال است».

پس هدف اصلي امام حسين عليه السلام اين بود كه با يزيد بيعت نكند و حكومت نامشروع او را به رسميت نشناسد و اين را هم كاملا مي دانست كه لازمه امتناع از بيعت «شهادت» است، امام. به خاطر امتناع از بيعت در حقيقت «شهادت» را بر حيات اختيار كرد و فرمود: «فاني لا؟أري الموت الا سعادة (شهاده) و الحياة مع الظالمين الا برما».


«در اين شرائط مرگ را جز سعادت (شهادت) و زندگي با ستمكاران را جز خستگي و كسالت نمي بينم». بدين ترتيب امام با اراده و اختيار خود «شهادت» را بر تسليم يا بيعت با يزيد برگزيد.

امام در يكي از خطبه هاي روز عاشورا فرمود:

«الا و ان الدعي بن الدعي قد ركز بين اثنتين بين السله و الذلة و هيهات منا الذلة يأبي الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون...» [7] .«مردم بدانيد، اين بي پدر (يعني ابن زياد) پسر آن مرد بي پدر (زياد بن ابيه) مرا ميان دو كار ميخكوب كرده است، مرا چنان مستأصل كرده است كه ناچار بايد يكي از اين دو راه را برگزينم، يا شمشيرها از نيام كشيده شود و جنگ آغاز گردد و يا من لباس ذلت بپوشم و با يزيد بيعت كنم اما بدانيد كه من رأي خود را اختيار كرده ام و تصميم من قطعي است و همان راه يعني جنگ و شهادت را انتخاب مي كنم زيرا كه ما اهل خواري نيستيم. و خدا و رسول خدا و مؤمنان و دامنهاي مادراني با شهامت و فضيلت كه ما را پرورش داده اند، و نيز اين رادمرداني كه همراه منند، هرگز به ما اجازه نمي دهند تن به ذلت و خواري بدهيم. بدانيد كه من با وجود اين كه يار و ياورم كم است، با شما پيكار مي كنم».

و اين مطلبي است كه حتي برخي از نويسندگان اهل سنت نيز به آن تصريح كرده اند.


«ابن ابي الحديد» مي گويد:

«سيد أهل الاباء الذي علم الناس الحمية و الموت تحت ظلال السيوف اختيارا له علي الدنية هو أبو عبدالله الحسين بن علي بن ابيطالب الذي عرض عليه الامان و اصحابه فانف من الذل و قال الا و ان الدعي بن الدعي قد ركز بين اثنتين بين السلة و الذلة و هيهات منا الذلة يأبي الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمية و نفوس ابية من ان تؤثر طاعة اللئام علي مسارع الكرام».

«سرور مرداني كه از قبول ستم امتناع ورزيدند، آن كسي كه حميت به مردم آموخت و به آنان فهماند كه زير سايه شمشير مردن از پستي و مذلت بهتر است، حسين بن علي عليه السلام است به او و يارانش پيشنهاد امان شد، نپذيرفت و زير بار ذلت نرفت و گفت: آگاه باشيد كه ناكس فرومايه اي به من اتمام حجت كرده و مرا ميان كشته شدن و تسليم شدن مخير ساخته ليكن ذلت از حضرت من دور است نه خدا راضي است كه من ذليل شوم و نه پيغمبر و نه مردمان با ايمان جهان و نه آن دامن پاك كه مرا پرورش داده و نه آن روح با مناعت كه من دارم من هرگز طاعت لئيمان را بر كشته شدن به شرافت ترجيح نخواهم داد».

نويسنده و دانشمند مصري «توفيق ابوعلم» مي گويد:

«قيام امام عليه يزيد، اقدامي بود كه چاره اي جز آن نبود و امام ناگزير بايد اين قيام را به انجام مي رسانيد زيرا در بيعت يزيد گناهي


بود كه هيچگونه تقيه اي آن را تجويز نمي كرد و هيچ عذري در آن پذيرفته نمي شد» [8] .

«شيخ عبد الباقي» يكي از علماي از هر مي نويسد:

«امام حسين عليه السلام عاقبت بين و دور انديش بود و هر چيز را به حق و از روي صحت و دقت ارزيابي مي كرد. قيام او عليه يزيد كه نصف كره زمين در فرمان حكومت او بود و نيم ميليون ارتش در اختيار داشت، با توجه به قدرت نظامي او و با علم به اين كه خوش سپاه و ياوري ندارد، انجام گرفت و اهل عراق را مي شناخت كه همانها هستند كه پدرش را تنها گذاشتند و خلاصه از همه اوضاع و احوال (سياسي و اجتماعي و نظامي) با اطلاع بود.

قيام او براي حفظ آبرو و شرافت اسلام بود كه حكومت يزيد آن را هدر كرده و كرسي خلافت را با نيروي اسلحه، و خدعه و رشوه غصب كرده بود.

حسين قيام كرد، او اول جوانمرد اسلام در آن عصر، مسؤول حفظ ميراث و احكام اسلام بعد از پدر و برادرش بود. ممكن نبود از عترت پيغمبر صلي الله عليه و آله مرد مجاهد و شخصيت با ايمان و غيرتي باشد و آن همه تجاوز و اهانت به تعاليم اسلام را ببيند و سكوت كند و چشم


بپوشد.

قيام كرد تا ستمگر را ستمگر بگويد، قيام كرد تا به فيض شهادت برسد. قيام كرد تا حق را پيروز و باطل را مغلوب سازد» [9] .

البته قبول «شهادت» يك امر شرعي و مطابق با موازين است و عقل و شرع آن را براي مصالح مهم تجويز مي نمايد و چه اشكالي دارد كه شارع مقدس كسي را به كسب فيض شهادت مأمور نمايد؟ با مراجعه به آيات و اخبار و كتب تاريخ معلوم مي شود تحصيل شهادت به وسيله جهاد في سبيل الله امر راجح و مهمي است كه هر كس به قصد كسب فيض شهادت و كشته شدن به جهاد برود، عملش مشكور است و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله خود شخصا مردم را به اين كار تشويق مي كرد. درخواست شهادت و اشتياق به آن از فضائل بزرگ است در دعاهاي مأثور وارد شده است و مسلمانان با ايمان طالب آن بوده اند در تاريخ مي خوانيم در زمان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله «عمرو بن جموح انصاري» چهار پسر داشت كه در ركاب پيامبر جهاد مي كردند و خودش با اين كه سخت لنگ بود، آرزوي شهادت مي كرد و در غزوه احد پسرهايش خواستند او را از شركت در جهاد منع كنند، گفتند: خداوند تو را معذور داشته است. «عمرو» نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد و عرض كرد: پسرهايم


مرا از بيرون آمدن مانع مي شوند به خدا من مي خواهم با همين پاي لنگ وارد بهشت شوم. رسول خدا صلي الله عليه و آله به پسرهايش فرمود: «ما عليكم أن تمنعوه لعل الله أن يرزقه الشهادة» «بر شما لازم نيست كه او را مانع شويد بسا كه شهادت روزي او شود». عمرو اسلحه خود را بگرفت و گفت: «اللهم ارزقني الشهادة و لا تردني الي أهلي خائنا» [10] . «خدايا شهادت را روزي من كن و مرا به سوي خانواده ام نااميد بر مگردان».

اگر شهادت في حد نفسه مطلوب نبود، پيامبر به عمرو چنين اجازه اي نمي داد.

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله خطاب به امام حسين عليه السلام فرمود: «ان لك درجة عند الله لن تنالها الا بالشهادة» [11] «در نزد خداوند براي تو مقام و درجه اي است كه بر آن نايل نمي شوي مگر به وسيله شهادت».

مرحوم «سيد ابن طاوس» در «لهوف» مي نويسد:

«شايد بعضي از كوته نظران كه نمي دانند شهادت چه سعادت بزرگي است، گمان كنند كه خداي متعال چنين حالي را كه شخص خود را به خطر اندازد، دوست ندارد، آيا اين اشخاص كوتاه فكر در قرآن مجيد نخوانده اند كه خداوند جمعي را امر مي كند كه خود را بكشند در


آنجا كه مي فرمايد: (فتوبوا الي بارئكم فاقتلوا أنفسكم ذلكم خير لكم خير لكم عند بارئكم) «توبه و بازگشت كنيد به سوي خداي خويش و خود را بكشيد زيرا اين عمل نزد خداوند براي شما بهتر است».

شايد اين افراد گمان مي كنند كه آيه شريفه (و لا تلقوا بايديكم الي التهلكة) «خود را با دست خود به هلاكت نيندازيد» اشاره به شهادت و كشته شدن در راه خداست، در صورتي كه اين اشتباه است و «انما التعبد به من أبلغ درجات السعادة» «و اگر انسان به دستور خدا، خود را به كشتن بدهد، به يكي از بالاترين درجات سعادت رسيده است». و شهادت از بزرگترين سعادتها براي انسان است [12] .

امام وظيفه داشت عليه بني اميه قيام كند و اين را هم مي دانست كه بني اميه او را مي كشتند و مي دانست كه اگر حكومت يزيدي در جامعه اسلام برقرار شود، و شخصيتي چون امام و ديگران با سكوت يا بيعت آن را امضاء نمايند، بزرگترين ضربت به قلب اسلام و به نظام اسلام فرو خواهد آمد. امام از روي آگاهي و اختيار بذل جان كرد و از شهادت استقبال نمود.

پس قيام امام براي شهادت بود، براي نجات اسلام، براي بيداري جامعه و براي معرفي بني اميه و براي تمام مقاصد عالي انساني


ثمر بخش بود. آن حضرت با وجود اين كه به شكست نظامي و سياسي خود يقين داشت، ولي مطمئن بود كه در اين قيام پيروزي با اوست، و به نتيجه خواهد رسيد و سعي و كوشش او و يارانش و فداكاري هاي همراهانش بي نتيجه نخواهد ماند.

امام عليه السلام در يكي از خطبه هاي خود اشعار «فروة بن مسيك مرادي» صحابي را كه يكي از بزرگان صحابه پيامبر است، انشاد كرد و سند قطعي داد كه من پيروزم و در اين قيام مقدس به نتيجه مي رسم:



فان نهزم فهزامون قدما

و ان نهزم فغير مغلبينا



مردم، ما اگر امروز شما را در هم شكستيم اين عادت ماست و هميشه دشمنان خود را سركوب كرده ايم و اگر ما شكست خورديم و بالاخره كشته شديم و شما به ظاهر بر ما پيروز شديد، باز ما مغلوب نيستيم. و به عبارت ديگر اگر بكشيم پيروزي از آن ماست، و اگر كشته شديم، باز پيروزي از آن ماست.



و ما ان طبنا جبن و لكن

منايانا و دولة آخرينا



ما مردمي ترسو نيستيم و اگر كشته شديم، نه براي آن است كه ما مردمي ترسو بوده ايم، بلكه براي اين است كه اجل ما رسيده است و روز شهادت و فداكاري ماست.



اذا ما الموت رفع عن اناس

كلا كله اتاخ بآخرينا




روزگار چنين است وقتي سطوت خود و حمله خود را از مردمي برداشت به مردم ديگر باز حمله مي كند، و حاصل امروز روزي است كه روزگار به ما فشار آورده است



فافني ذلكم سروات قومي

كما افني القرون الاولينا



چنان كه گذشتگان جهان گذشته اند، امروز هم روز گذشتن ما و ياران ماست.

در پايان فرمود:



فلو خلد الملوك اذا اخلدنا

و لو بقي الكرام اذا بقينا



اگر پادشاهان جهان زنده مي ماندند، ما هم به حكم اينكه پادشاه ملك و ملكوتيم، زنده مي مانديم و اگر راد مردان جهان راه به حيات و ابديت داشتند، راه ابديت به حكم رادمردي و جوانمردي پيش از همه كس به روي ما باز بود [13] .

غرض امام عليه السلام در تمام مراحل، اطمينان به نتيجه داشت و پيداست كه اين پيروزي جز «شهادت» و اثر اجتماعي و نقش و رسالت ويژه آن نبود و اين ضربه اي بود محكوم كننده و رسواگر و رسوا كننده كه نه تنها يزيد را در چشم شيعيان وفادار به خاندان رسالت كه اساسا قدرت را در طول تاريخ اسلام، حتي در چشم مردم معتقد به


خلافت و منكر امامت، براي هميشه رسوا و محكوم ساخت. برخي درباره آثار شهادت امام حسين عليه السلام ترديد كرده و آن را قيامي شكست خورده، خوانده اند!.

و اين جاي بسيار شگفتي است كدام «جهاد» و كدام «جنگ» و پيروزي بوده است كه دامنه «فتوحاتش» در سطح جامعه، در عمق انديشه ها و احساس ها و در طول زمان و ادوار تاريخ، اين همه گسترده و عميق و پر ثمر باشد؟

امام حسين عليه السلام بعد از شهادتش زنده تر شد، دژخيمان اموي خيال مي كردند كه حسين عليه السلام را كشتند كار تمام شد ولي بعد فهميدند كه مرده حسين عليه السلام از زنده حسين براي آنها خطرناكتر است. «زينب كبري عليهاالسلام» هم به يزيد همين را گفت: فرمود: اشتباه كردي، «كد كيدك؛ واسع سعيك؛ ناصب جهدك فو الله لا تمحوا ذكرنا و لا تميت وحينا». [14] «هر نقشه اي كه داري به كار ببر ولي مطمئن باش تو نمي تواني نام ما را محو كني و وحي ما را خاموش گرداني و بميراني و به منتهاي كار ما برسي و اين ننگ و عار را از دامان خود بشوئي، زيرا عقل تو عليل است و ايام زندگي تو قليل و جمع تو پراكنده است روزي كه منادي فرياد زند كه لعنت خدا بر ستمكاران است».

پس از هر نظر حساب كنيم، شهادت امام حسين عليه السلام موفقيت


بود نه شكست.


پاورقي

[1] ميزان الحکمة: ج 5، ص 187، حديث 2105.

[2] نهج البلاغه: خطبه 123.

[3] لهوف، ص 57.

[4] لهوف، ص 57.

[5] مقتل خوارزمي: ج 1، ص 188.

[6] انساب الأشراف، ج 3، ص 188.

[7] لهوف: ص 63.

[8] اهل البيت: ص 513.

[9] الثائر الاول في الاسلام الحسين سيد الشهدا عليه‏السلام ص 12.

[10] سيره ابن هشام، ج 3، ص 40-41 - شرح نهج البلاغه، طبع مصر، ج 3، ص 375 - 376.

[11] نفايس الأخبار: ص 21 به نقل از ابن شهراشوب.

[12] لهوف: ص 23 ترجمه لهوف: ص 17-18.

[13] ترجمه اشعار از مرحوم دکتر محمد ابراهيم آيتي است، گفتار عاشورا.

[14] اللهوف: ص 77 - بحارالأنوار: ج 45، ص 135.