بازگشت

دستورالعمل امامان


بر حسب اخبار متواتر برنامه كار و دستور العمل دوران امامت هر يك از امامان قبلا از طرف خداوند تعيين شده و توسط پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به آنها ابلاغ گرديده است و هر كدام در عصر خود مكلف به وظائفي بودند و تعهداتي داشتند كه طبق آن عمل مي كردند.

در كافي بابي است به نام «ان الائمة عليهم السلام لم يفعلوا شيئا و لا يفعلون الا بعهد من الله عز و جل و امر منه لا يتجاوزونه» [1] .

«ائمه عليهم السلام جز به عهد و فرمان خدا كاري را انجام نداده و نمي دهد و از آن تجاوز نمي كنند». كه در آن چندين روايت در اين زمينه نقل شده كه از جمله «حمران» به امام باقر عليه السلام عرض كرد: قربانت گردم به من خبر دهيد كه موضوع نهضت علي و حسن و حسين عليهم السلام و قيام ايشان براي دين خدا و مصيبتهائي كه ديدند، از قبيل كشته شدن به دست طاغيان و پيروزي آنها بر ايشان تا آنجا كه كشته شدند و مغلوب گشتند چگونه بود؟


امام فرمود: «يا حمران ان الله تبارك و تعالي قد كان قدر ذلك عليهم و قضاه و امضاه و حتمه ثم اجراه فبتقدم علم ذلك اليهم من رسول الله قام علي و الحسن و الحسين و بعلم صمت من صمت منا» [2] .

«اي حمران! خداي تبارك و تعالي آن مصيبتها را برايشان مقدر كرد و حكم فرمود و امضاء نمود و حتمي ساخت و سپس اجرا كرد (پس همه آن مصيبتها با علم و اجازه خدا بوده) و علي و حسن و حسين عليهم السلام از روي بصيرت و دانشي كه قبلا از رسول خدا صلي الله عليه و آله دريافته بودند، قيام كردند و هر كس از ما خانواده هم كه خاموشي گزيند، از روي علم است».

امام حسين عليه السلام قهرمان كربلا - به عقيده شيعه اماميه - امام مفترض الطاعة و سومين جانشين از جانشينان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و صاحب ولايت كليه مي باشد و بايد در بررسي ابعاد شخصيت آن حضرت به اين مسأله توجه شود و اگر شخص حادثه شناس از ابعاد شخصيتي قهرمان حادثه با خبر نباشد، نمي تواند حادثه را درست ارزيابي كند و لذا يكي از اصول تحريف شناسي عاشورا توجه به جنبه امامتي و ولايتي حضرت سيد الشهداء است. بنابراين ممكن است مورخ و يا محققي با وجود آگاهي تاريخي به ابعاد حادثه به تبيين چهره واقعي


افراد توفيق پيدا نكند و اين بدان جهت است كه پژوهشگر از نظر احساس و معرفت با آن واقعه هماهنگ نيست. و اين كه عده اي از نويسندگان اهل سنت با وجود آگاهي به ابعاد حادثه، نتوانسته اند چهره واقعي قهرمان حادثه را آن طوري كه بود، ترسيم نمايند. براي اين است كه آنان امام شناس نبوده اند و سخنيتي با آن حضرت نداشته اند و اين يك اصل مسلم است كه بايد ميان شخصيت واقعه شناس و شخصيت قهرمان حادثه سنخيتي باشد.



معاني هرگز اندر حرف نايد

كه بحر قلزم اندر ظرف نايد



و اين كه مولف «شهيد جاويد» سعي مي كند قيام امام را از مجراي عادي و طبيعي و كارهاي عقلائي بررسي نمايد و كاري به امامت و عصمت حسين بن علي عليه السلام ندارد، چندان تفاوتي با نظر مورخان اهل سنت ندارد، زيرا كسي كه قيام امام را بدون عقيده به امامت و عصمت امام بررسي نمايد و كسي كه معتقد به امامت و عصمت امام باشد، ولي در بررسيهاي تاريخي اين عقيده را مداخله ندهد، نتيجه يكسان است. پس بررسي و تحقيق كسي در اين باره ارزش دارد كه مناسب شئون امامت و شامل توجيه و تفسير و تعليل تمام نواحي و اطراف اين واقعه بي نظير باشد.

پس ناگزير بايد ميان شخص تحريف شناس و شخصيت قهرمان عاشورا سنخيتي باشد تا روح و رفتار امام حسين عليه السلام را با جان و دل


لمس كند و در آثار هنري و علمي خود منعكس سازد و شايد مهمترين عامل تحريفات واقعه عاشورا اين باشد كه نوعا انديشمنداني به معرفي اين واقعه همت گماشته اند كه خود شناخت كافي از امام نداشته اند و امام را آن طوري كه بايد بشناسند، نشناخته اند. پس بهترين راه زدودن غبار تحريف از چهره عاشورا معرفي اين نهضت توسط انديشمندان امام شناس است.

آري حادثه عاشورا از حوادث بي نظير تاريخ است و نمي توان به مقياس ساير حوادث و دعوتها و نهضتهاي سياسي يا ديني روي آن اظهار نظر كرد زيرا با دعوتهاي سياسي و قيام براي طلب حكومت و استثمار و استبعاد مردم فرق جوهري دارد و همين تفاوت آن را نافذتر و شور انگيزتر ساخته است. بنابراين نمي توان روي اين حادثه بدون در نظر گرفتن اين ويژگيها اظهار نظر نمود و اين قيام را مانند يك قيام عادي تشريح و توصيف كرد زيرا اگر آن را يك قيام عادي بشماريم، تمام جزئيات آن را نيز بايد عادي بدانيم در حالي كه به طور قطع نمي توان قسمت مهمي از اين قيام مقدس را به طور قطع نمي توان قسمت مهمي از اين قيام مقدس را به طور عادي تفسير و تعبير كرد.

چون آغاز قيام و شكل حركت امام از مدينه به مكه و از مكه به سوي كوفه به هيچ وجه شبيه قيامها و نهضتهاي سياسي و نظامي نيست و با موازين عادي تطبيق نمي كند، معلوم مي شود كه اين قيام يك مأموريت الهي و داراي رمز و سر ملكوتي بوده كه امام آن را از روي


دستور محرمانه غيبي پذيرفته است.

امام حسين عليه السلام نظر به امامت و رهبري واقعي كه داشت، نمي توانست با يزيد بيعت كند زيرا بيعت با يزيد امضاي نابودي اسلام بود و او تكليفي جز امتناع از بيعت نداشت، و خواست خدا هم از وي همين بود.

از آن طرف امتناع از بيعت اثري تلخ و ناگوار داشت زيرا رژيم هولناك اموي با تمام نيرو از امام بيعت مي خواست و به كمتر از بيعت قانع نبود و از اين روي شهادت امام عليه السلام در صورت امتناع از بيعت، قطعي بود.

امام حسين عليه السلام نظر به رعايت مصلحت اسلام و مسلمين تصميم قطعي بر امتناع از بيعت و شهادت گرفت و بي محابا مرگ را بر زندگي ترجيح داد و تكليف خدائي هم همين بود.

مرحومه «علامه طباطبائي» در اين باره مي نويسد:

«آري سيد الشهدا عليه السلام تصميم بر امتناع از بيعت و (در نتيجه) كشته شدن گرفت و مرگ را بر زندگي ترجيح داد و جريان حوادث نيز اصابت نظر او را به ثبوت رسانيد زيرا شهادت وي با آن وضع دلخراش مظلوميت و حقانيت اهل بيت را مسجل ساخت و پس از شهادت تا دوازده سال نهضتها و خونريزيها ادامه يافت و پس از آن همان خانه اي


كه در زمان حيات آن حضرت كسي درب آن را نمي شناخت، با مختصر آرامشي كه در زمان امام پنجم به وجود آمد، شيعه از اطراف و اكناف مانند سيل به در همان خانه مي ريختند و پس از آن روز به روز به آمار شيعيان اهل بيت عليهم السلام افزود و حقانيت و نورانيتشان در هر گوشه و كنار جهان به تابش و تلألؤ پرداخت و پايه استوار آن حقانيت توأم با مظلوميت اهل بيت عليهم السلام مي باشد و پيشتاز اين ميدان سيد الشهداء بود حالا مقايسه وضع خاندان رسالت و اقبال مردم به آنان در زمان حيات آن حضرت با وضعي كه پس از شهادت وي در مدت 14 قرن پيش آمد، و سال به سال تازه تر و عميق تر مي شود، اصابت نظر آن حضرت را آفتابي مي كند و بيتي كه آن حضرت (بنا به بعضي از روايات) انشاد فرمود، اشاره به همين معني است:



و ما ان طبنا جبن و لكن

منايانا و دولت آخرينا



سپس مرحوم علامه مي افزايد:

«و به همين نظر بود كه معاويه به يزيد اكيدا وصيت كرده بود كه اگر حسين بن علي عليه السلام از بيعت با وي خودداري كند، او را به حال خود رها كند و به هيچ وجه متعرض وي نشود. معاويه نه از راه اخلاص و محبت اين وصيت را مي كرد، بلكه مي دانست كه حسين بن علي بيعت كننده نيست و اگر به دست يزيد كشته شود، اهل بيت حالت مظلوميت به خود مي گيرند و اين براي سلطنت اموي خطرناك و براي اهل بيت


بهترين وسيله تبليغ و پيشرفت است» [3] .


پاورقي

[1] اصول کافي، ج 1، ص 279.

[2] همان مدرک: ص 281.

[3] علامه طباطبائي: بحث کوتاهي درباره علم امام، قم، چاپ حکمت، ص 25-26.