بازگشت

بينش مسيحانه


نظريه مسيحيت در فلسفه شهادت مسيح اين است كه حضرت مسيح، خود را فداي بشريت كرد. [1] يعني خونش را «فديه» داد و قرباني كرد تا خدا فرزندان آدم را كه پس از گناه اوليه آدم از بهشت طرد


شده اند، ببخشد و وارد بهشت سازد و در صفحه ي 280 انجيل گفته است:

«همانا خداوند سبانه و تعالي رحمت و محبت خود را به وسيله ي تجسد كلمه آشكار ساخت پس لباس اين جسد را پوشيد و لازم بود كه فدا دهنده ي پاك و منزه از نقص باشد تا به حق عدل خدا وافي باشد و خطاكاران را نجات دهد، پس مسيح (يسوع) قيام به اين امر فرمود و خود را به جاي ما فدا ساخت، پس عدل الهي موجب عقاب و مرگ ما (يعني در جهنم آتش الي الأبد) بود فدائي كريم عوض ما مرد و حق عدل الهي را ادا كرد».

بعضيها تحت تأثير همين بينش مسيحيت (شهادت عيسي مسيح) قرار گرفته مي گويند: حسين عليه السلام براي كشته شدن قيام كرد نه براي مبارزه با حكومت تا خود را فداي امت كند و دوستان اهل بيت را كه اهل كبائرند، در قيامت شفاعت نمايد و حتي «سيئاتشان» را در روز قيامت تبديل به «حسنات» كند زيرا در عالم ذر و صبح ازل، با خدا عهد كرده است كه لب تشنه شهيد شود و اين همان نظريه ي مسيحيت است. آنان مي گويند: امام خود فرموده: «أنا قتيل العبره..» من مرده ي اشگ چشمم.

امام شهادت را انتخاب كرد تا شيعيانش به مصائب او اشگ


بريزند و آمرزيده شوند. او كشته شد براي آن كه بار گناه امت را به دوش بگيرد براي اين كه محبان او هر گناهي كه مي كنند، خيالشان از اين بابت راحت باشد، طبق اين نگرش چاره اي نيست جز اين كه فقط بايد صفحه ي سياه و تاريك اين حادثه خوانده شود و فقط موضوع رثاء و مرثيه مورد توجه باشد. نقل كرده اند كه دوستداران اهل بيت عليهم السلام، بايد بر مصيبتهاي امام گريه كنند تا مشمول شفاعت امام حسين عليه السلام شوند زيرا روح آن حضرت از كجاوه قدسي ناظر شماست و بر حاضران مجلس عزاداري خود به ديده ي شفقت مي نگرد (روضة الشهداء، ص 338).

به قول بعضيها: اين نظريه ماهرانه ترين حيله اي است كه با حفظ عظمت و جلالت حسين، شهادت او را پوچ، و خالي از معني و محتوي مي كند و در عين حال جلادان كشنده ي حسين عليه السلام را هم تبرئه مي كند چون آنها هم نه به اراده و انتخاب خود، كه به مشيت الهي، براي اين كار از همان روز الست انتخاب شده اند و آلت اجراي اراده ي خداوند بوده اند ونيز همه ي جباران يزيدي وبيعت گيرهاي معاويه اي را براي هميشه از خطر عاشورا و خاطره ي حسين عليه السلام مصون مي سازد تا جهت شهادت را از مقابله با قدرتهاي جور و غصب، به سوي هيچ، عليه هيچ كس و هيچ چيز منحرف كنند [2] .


استاد شهيد مطهري در اين زمينه مي گويد:

«چند سال پيش در كتابي كه نويسنده مقايسه اي ميان حسين بن علي عليه السلام و عيسي مسيح كرده بود كه عمل مسيحيها بر عمل مسلمين (شيعيان)، ترجيح دارد زيرا آنها روز شهادت عيسي مسيح را جشن مي گيرند و شادماني مي كنند. ولي اينها در روز شهادت حسين بن علي عليه السلام مرثيه خواني و گريه مي كنند، عمل آنها بر عمل اينها ترجيح دارد زيرا شهادت را براي عيسي مسيح موفقيت مي دانند نه شكست، و چون موفقيت مي دانند شادماني مي كنند، اما مسلمين شهادت را شكست مي دانند و گريه مي كنند. خوشا به حال ملتي كه شهادت را موفقيت بشمارد و جشن بگيرد و بدا به حال ملتي كه شهادت را شكست بداند و به خاطر آن مرثيه خواني بكند» [3] .

مرحوم علامه شيخ «محمد جواد بلاغي» (متوفي 1352 ه) درباره «فدا» از نظر مسلمانان مي نويسد:

«اگر بگوئي آيا نزد مسلمانان معناي معقولي براي «فدا» وجود دارد و آيا ممكن نيست كه بعضي از اولياي خدا خود را «فدا» سازند؟! در پاسخ مي گوئيم:

اما «فدا» به معنايي كه متكلف مي گويد، وجود ندارد و به خدا


پناه مي بريم. بلي هر كس دعوت حق را آشكار سازد و در مقابل باطل مقاومت نمايد و سينه خود را هدف تير بلا و ايذا و آزار قرار دهد و در راهنمائي مردم به حق از نكوهنده اي باك نداشته باشد، او فدايي كسي است كه به نور هدايت وي هدايت مي پذيرد و از جمله فدائيان كسي است كه در جهاد راه خدا انواع آزارها و ستمها را تحمل مي كند و جان خود و عزيزانش را در راه حق نثار مي نمايد. به اين منظور كه اگر كلمه حق با پيروزي ظاهري اعلام نشود، با تحمل ظلم و آزار جلوه خواهد كرد و آزار دشمنان و بدرفتاري آنان با وي وسيله اي براي اعلاي كلمه دين و روشن ساختن راه حق خواهد شد و مردم را به گمراهي كشندگان و ستمكاران وي آگاه مي سازد. لكن براي ما امكان ندارد كه «مسيح» را به اين معني فدائي بناميم زيرا كتاب خدا تصريح مي كند كه او كشته نشده و به دار زده نشده است، بلكه او فدايي به معني اول است». [4] .غرض اين يك نوع طرز تلقي مسيحي است كه بگوئيم: امام حسين عليه السلام فداي گناهان امت شد، يعني كشته شد تا گناهان امت بخشيده شود، اين نوع نگرش، نهضت امام حسين عليه السلام را به كلي مسخ مي كند و او را به صورت سنگر گنهكاران در مي آورد و قيام او را كفاره


عمل بد ديگران قرار مي دهد. امام حسين كشته شد كه گنهكاران از عذاب الهي بيمه شوند. تنها فرق دارندگان اين باور با مسيحيان اين است كه صاحبان اين عقيده مي گويند يك بهانه اي لازم است تا به قدر بال مگسي اشك بريزد و يا بگرياند و يا لااقل تباكي كند، يعني اداي گريه كنندگان را در بياورد، كافي است كه آمرزيده شود و لو در عمر خود يك ركعت نماز نخواند باشد!

و به قول شاعر اصفهاني مردي را در قيامت مي آورند و ملائكه غلاظ و شداد او را در محكمه عدل الهي حاضر مي سازند و به گناهان او شهادت مي دهند ولي مورد توجه و قبول فرشته مأمور رسيدگي واقع نمي شود زيرا آن مرد قطره اشكي براي امام حسين عليه السلام هديه كرده است:



اگر اين مرد اشكي هديه كرده

ولش كن گريه كرده



عيان گر معصيت يا خفيه كرده

ولش كن گريه كرده



نماز، اين بنده عاصي نكرده

مه حق روزه خورده



ولي يك ناله در يك تكيه كرده

ولش كن گريه كرده



اگر پستان زنها را بريده

شكمهاشان دريده



هزاران مرد را بي خصيه كرده

ولش كن گريه كرده






اگر از كودكان شير خواره

شكمها كرده پاره



به دسته، گريه هاي نسيه كرده

ولش كن گريه كرده



خوراك او همه مال يتيم است

گناه او عظيم است



خطا در شهر و هم در قريه كرده

ولش كن گريه كرده



براي خود جهان را فديه كرده

ولش كن گريه كرده



به دست خود زده قداره بر فرق

به خون خود شده غرق



تن خود زين ستم بي بنيه كرده

ولش كن گريه كرده



نمي ارزد دو صد تضييع ناموس

به يك سبوح و قدوس



اگر اشكي روان بر لحيه كرده

ولش كن گريه كرده [5] .



غافل از اين كه امام حسين عليه السلام براي اين شهيد شد تا دين زنده بماند و به احكام الهي عمل شود در نظر امام دين آنقدر ارزش دارد كه به خاطر حمايت از آن از هستي خود گذشت و عزيزانش را فدا كرد. و اين كه از طرف پيشوايان دين توصيه شده است كه اين جريان به عنوان يك مصيبت ياد آوري شود، و مردم بر آن بگريند، فلسفه اين تذكر و


گريستن و گرياندن، احياء اين خاطره است و فلسفه احياء آن اين است كه هدف كلي اين نهضت براي هميشه زنده بماند و امام حسين عليه السلام هر وقت در ميان مردم به اين صورت ظهور كند و مردم پيام او را از زبان او بشنوند كه: «الا ترون أن الحق لا يعمل به و أن الباطل لا يتناهي عنه» در اين شرائط مردن از زندگي بهتر است «لا أري الموت الا سعادة و الحياة مع الظالمين الا برما».

ولي مع الأسف اين مطلب بدون توجه به هدف گريستنها و گرياندنها، خود هدف نهضت تكان دهنده عاشورا قلمداد شده است و مردم براي اينكه بهتر و بيشتر گريه كنند و. گناهان خود را شستشو دهند، روضه خواني به سبك خاص باب گرديد. روضه هاي دروغين جعل شد و...

با اين بينش حادثه كربلا، يك جنايت و يك مصيبت است، واضح است وقتي كه حادثه از جنبه جنائي مورد توجه قرار بگيرد، در آن صورت امام، قهرمان حادثه جاويدان نمي شود، بلكه بيچاره و مظلومي بيش نيست تنها بايد بر مظلوميت او گريست و بايد بر او مرثيه خواند و لذا اشعاري كه صاحبان اين نوع بينش سروده اند، فقط رثاء و مصيبت است و برداشتشان از نهضت عاشورا جنبه هاي تأثير آور و رقت انگيز و گريه آور آن است.


دوازده بند معروف «محتشم كاشاني» از نمونه هاي درخشاني است كه براي برانگيختن عاطفه ها و سوختن دلها سروده شده است:



باز اين چه شورش است كه در خلق عالم است

باز اين چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است



در بند دوم، آدمي را به وادي شور و هيجان و احساس مي كشاند و دلها را مي سوزاند:



كشتي شكست خورده طوفان كربلا

در خاك و خون طپيده به ميدان كربلا



گر چشم روزگار بر او زار مي گريست

خون مي گذشت از سر ايوان كربلا



نگرفت دست دهر گلابي بغير اشك

ز آن گل كه شد شكفته به بوستان كربلا



از آب هم مضايقه كردند كوفيان

خوش داشتند حرمت مهمان كربلا



بودند ديو و دد همه سيراب و مي مكيد

خاتم زقحط آب سليمان كربلا






زان تشنگان هنوز به عيوق مي رسد

فرياد «العطش» زبيابان كربلا [6] .



در بند هفتم در اوج احساس و عاطفه سروده است:



روزي كه شد به نيزه سر آن بزرگوار

خورشيد سر برهنه برآمد زكوهسار



موجي به جنبش آمد و برخاست كوه كوه

ابري به بارش آمد و بگريست زار زار



در بند يازدهم خطاب به خود گفته:



خاموش محتشم كه دل سنگ آب شد

بنياد صبر و خانه طاقت خراب شد



خاموش محتشم كه از اين درد سوزناك

مرغ هوا و ماهي دريا كباب شد



خاموش محتشم كه از اين شعر خونچكان

در ديده اشك مستمعان خون ناب شد






خاموش محتشم كه از اين نظم گريه خيز

روي زمين به اشك جگرگون كباب شد



خاموش محتشم كه فلك بسكه خون گريست

دريا هزار مرتبه گلگون حباب شد



خاموش محتشم كه زذكر غم حسين عليه السلام

جبريل را ز روي پيغمبر حجاب شد [7] .



اشعار ديگري از جمله چهارده بند «وصال شيرازي» دوازده بند «مدرس اصفهاني» و دوازده بند «غروي كمپاني» و چهارده بند «بيدگلي» و بسياري ديگر از غزل مصيبتها، رباعيها و مثنوي ها از شعراي بزرگ به همين سبك سروده شده است.

صاحبان اين بينش اعتمادشان بر گريه و مرثيه و حسرت و اندوه و اظهار تألم و ناله است و طريق آنها جز تحريك عواطف چيز ديگري نمي باشد و هدفشان اين است كه مردم بر مصائب و مظلوميت امام حسين عليه السلام گريه كنند تا آمرزيده شوند، همان حرفي كه مسيحيان در مورد حضرت مسيح مي گويند جان كلام اينها هم آن است كه حسين عليه السلام كشته شد تا بار گناه امت را به دوش بگيرد.


اگر هدف از مرثيه خواني اين باشد كه مسلم چنين نيست، كسي با آن مخالفت نمي كند و حتي اگر «يزيد بن معاويه» و «عبيد الله بن زياد» قاتلان امام زنده بودند، نه تنها با اين نوع تعزيه داري و مرثيه خواني مخالفت نمي كردند، بلكه خود باني آن هم مي شدند و لذا مي بينيم سلاطيني كه در ظلم و قساوت دست كمي از آنان ندارند، خود شخصا مراسم و مجالس عزاداري بر پا مي كنند و در ايام محرم با حضور در تكاياي شاهانه به عزاداري مي پردازند و حتي اشعار جانسوزي هم در اين باب مي سرايند. و همچنين ديده مي شود افرادي كه هيچ نوع سنخيتي با امام و صاحب نهضت عاشورا ندارند، در مراسم عزاداري سر و كله مي شكنند و خود را عزادار نشان مي دهند و...

بدين ترتيب، شور و حركتي كه در اين حادثه وجود دارد، به خمودي و سكوت مي گرايد نهضتي كه مي بايست براي جباران تاريخ خطر سازي باشد، عاملي براي تخدير جوامع مي شود و همه جباران يزيدي در طول تاريخ از خطر عاشورا و خاطره امام حسين عليه السلام مصون مي مانند.

مسلما حادثه عاشورا تنها رثاء و مرثيه و ذكر مصيبت نيست و مرثيه خواني و نوحه سرائي و عزاداري تنها يك بعد آن است و البته بايد عزاداري و گريه بر مظلوميت اباعبدالله عليه السلام با توجه به اهداف حركت عظيم آن حضرت باشد و شاعري كه در رثاي امام حسين عليه السلام شعر


مي سرايد بايد اول امام و مرام او را بشناسد و بداند كه چرا امام عليه السلام قيام كرد و انگيزه او چه بود، و بعد شعر بگويد آنگونه كه با مقام و شئون امام سازگار باشد و شعرش هدفدار و حماسي و عزت بخش و حركت آفرين باشد. درست همانند مرثيه خوانهائي كه در زمان ائمه اطهار عليهم السلام بودند و در حضور آنان مرثيه خوانده اند. و از طرف امام مورد تشويق قرار گرفته اند، اشعارشان داراي اين خصوصيات بوده است شما اشعار «كميت اسدي» و «دعبل خزائي» را كه از مرثيه خوانان عصر ائمه عليهم السلام بوده اند، با اشعار مرثيه خوانان كنوني مقايسه كنيد، آن وقت به تفاوت ديدگاه ها در اين مورد به خوبي پي مي بريد.

تفكر شهيد استاد مطهري:

«دلم مي خواهد شما اشعار كميت اسدي را با همين اشعار محتشم - كه هزار تا خواب برايش نقل مي كنند - مقايسه كنيد و ببينيد آن كجا و اين كجا، كميت اسدي دارد با اشعارش مكتب حسين عليه السلام را نشان مي دهد، كميت اسدي با همان اشعارش از يك سپاه بيشتر براي بني اميه ضرر داشت، اين مرد يك روضه خواني بود اما چه روضه خواني؟ شعري مي گفت كه تكان مي داد دنيا را، تكان مي داد دستگاه خلافت را... اين مرد به خاطر همين اشعار و همين نوع مرثيه خواني چه سختيها كشيد و چه روزگارها ديد و به چه وضع او را


كشتند؟...» [8] .

آري كميت اسدي پيام سرخ شهادت امام حسين عليه السلام را در قالب قصائد و غزلياتي عرضه داشت و از بيت بيت شعرش انفجاري مهيب پديد آورد كه كاخ يزيديان را به لرزه انداخت و خواب از چشمانشان گرفت.

او با صراحت از حماسه جاويدان عاشورا سخن مي گفت و شعر او به گوش هر كس كه مي رسيد، صحنه عاشورا در نظرش مجسم مي گرديد و نسبت به حق و حقيقت غيرت پيدا مي كرد او در ضمن قصيده بلندي از سالار شهيدان و حماسه هميشه جاويدش اين چنين ياد كرده است:



كان حسينا و البهاليل حوله

لأسيافهم ما يختلي المتبتل



فلم أرمخذولا لا حبل مصيبة

و اوجب منه نصرة حين يخذل



يصيب به الرامون عن قوس غيرهم

فيا آخرا أسدي له الغي اول... [9] .




ترجمه: «گويا حسين عليه السلام و شيفتگان كويش براي شمشير دشمنان خوشه هاي سبزي بودند كه مي بايست درو مي شدند! من بي ياوري را، سزاوارتر از او به ياري نمي شناسم، تيراندازان بر او كمان ديگري تير مي انداختند يعني آلت دست دژخيمان بودند و چه بسا آخري كه اولي زمينه ظلم را براي او فراهم آورده است».

«كميت» در اين بيت اخير، حادثه عاشورا را ريشه يابي كرده و گفته است كه زمينه اين ظلم بزرگ را اوليا فراهم كردند و يزيد آن را عملي ساخت.

كميت اين اشعار را در كوه مني در حضور امام صادق عليه السلام خواند و از عاشورا سخن مي گفت صداي گريه و ناله فضاي مني را پر كرد. امام صادق عليه السلام با چشم گريان دستهاي خود را به سوي آسمان بلند كرد و گفت: خداوندا! گناهان كميت را بيامرز و به آن آنقدر عطا كن كه راضي شود [10] . سپس مورد تشويق و تقدير امام قرار گرفت.

كميت در اشعار خود زورمداران اموي را مسئول شهادت امام حسين عليه السلام و جنايات ديگر دانسته و خطاب به آنها گفته است:



قتلك ملوك السوء قد طال ملكهم

فحتي م حتي م العناء المطول






و ما ضرب الامثال في الجور قبلنا

لا جور من حكامنا المتمثل



ترجمه: «اينها خليفه رسول خدا نيستند، بلكه پادشاهان ستمگري هستند كه مدت حكومتشان به درازا كشيد، پس تا كي و تا كجا اين ستم سياه و جانكاه ادامه خواهد داشت. ستمگراني كه قبل از ما در ظلم و جور ضرب المثل بودند، هيچ وقت از حكام ما و ستمگران عصر ما، ستمكارتر نبودند اين بني اميه روي همه آنها را سفيد كردند».

ولي آنهائي كه حادثه كربلا را فقط از بعد عاطفي و جنبه رثا مي نگريستند، چرخ فلك را مسئول شهادت امام حسين عليه السلام دانسته اند، چنانكه محتشم كاشاني در «بند يازدهم» از تركيب بند دوازده گانه معروف خود مي گويد:



تا چرخ سفله بود خطائي چنين نكرد

بر هيچ آفريده جفايش چنين نكرد



در بند دوازدهم مي گويد:



اي چرخ غافلي كه چه بيداد كرده اي

وزكين چها درين ستم آباد كرده اي



بر طعنت اين بس است كه بر عترت رسول

بيداد كرده خصم و تو امداد كرده اي






اي زاده زياد نكرد است هيچگه

نمرود اين عمل كه تو شداد كرده اي



كام يزيد داده اي، از كشتن حسين عليه السلام

بنگر كه را به قتل كه دلشاد كرده اي



بهر خسي كه بار درخت شقاوتست

در باغ دين چه با گل و شمشاد كرده اي



با دشمنان دين نتوان كرد آنچه تو

با مصطفي و حيدر و اولاد كرده اي



حلقي كه سوده لعل لب خود نبي بر آن

آزرده اش به خنجر فولاد كرده اي



ترسم ترا دمي كه به محشر در آورند

از آتش تو دود به محشر در آورند [11] .



و شاعر ديگري خطاب به فلك مي گويد:



فلك آندم زدي آتش تو خرگاه ولايت را

دو كودك از ميان گم شد برو اي چرخ پيدا كن






اگر پيدا نكردند آن دو طفل بي پدر امشب

مهياي عقوبت خويشتن را بهر فردا كن




پاورقي

[1] المنجد مي‏گويد: «الفادي» لقب سيدنا يسوع المسيح الذي افتدانا بدمه الکريم.

[2] حسين وارث آدم، مجموعه آثار، ص 19، ص 189.

[3] حماسه حسيني، ج 1، ص 128.

[4] ترجمه الهدي الي دين المصطفي، (اسلام آئين برگزيده) به ترجمه سيد احمد صفائي، ص 580-581.

[5] ديوان مکرم، ص 133.

[6] ديوان محتشم ص 280-281.

[7] ديوان محتشم، چاپ مهر علي گرگاني، ص 284-285.

[8] ده گفتار، ص 215-216 انتشارات حکمت، چاپ اول، 1356 ش.

[9] ادب الطف، ج 1، ص 181.

[10] الغدير: ج 2، ص 192.

[11] ديوان مولانا محتشم کاشاني، به کوشش مهر علي گرگاني از انتشارات کتابفروشي محمودي، ص 285.