بازگشت

اصول انساني و جنگ


هـر چـنـد كـه جـنـگ، مـعـمولاً همراه با كشتار و خونريزي و مجروح شدن انسانها و خسارتهاي مالي وجـانـي اسـت، امـّا مـقـرّرات ويـژه اي هـم دارد، بـخـصـوص در زمـيـنـه مـسـائل انـسـانـي، كـه رعـايـت آنـهـا هم در گذشته دور، مورد توافق بوده است، و هم اكنون جزو مـقـرّرات بـيـن المـللي و پـذيـرفـتـه شـده مـيـان كـشـورهـاسـت، مثل عدم تعرض به كودكان و زنان و غيرنظاميان، يا پايبندي به قراردادهاي صلح و آتش بس، يا عدم استفاده از سلاحهاي كشتار جمعي و ميكروبي و شيميايي، يا مصونيّت جان اسيران و....

در فـرهـنـگ ديـنـي، بـراي ايـن مسأله، ضوابط متعالي تري ديده مي شود و(انسان) از كرامت وحرمت خاصّي برخوردار است.

در حـادثـه كـربـلا، از سـوي جـبـهـه امـام حـسـيـن (ع) بـه اصـول انساني كاملاً پايبندي و مراعات ديده مي شود، هرچند كه سپاه كوفه و فرماندهي دشمن، هـمـه اصـول انـسـانـي را در جـنـگ، زيـر پـا مي گذراند. مثلاً: حمله عمومي به يك نفر، تعرّض مـسـلّحـانـه بـه زنـان و كـودكـان، اسـيـر گـرفـتن زن مسلمان، غارت خيمه ها، بستن آب به روي اصـحـاب امـام حـسـيـن (ع)، بـريـدنِ سـرهـاي كشتگان و مثله كردن و... همه از جلوه هاي رفتار غيرانساني و نقض مقرّرات جنگي بود كه از سوي دشمن انجام گرفت.

امّا امام حسين (ع) در طول حركت خويش، به اصول انساني و اخلاقي كاملاً پايبند بود.

هنگام حركت به سوي كوفه، وقتي اموال كارواني وابسته به يزيد را مصادره كردند، حضرت بـه افـراد آن كـاروان فـرمـود: هـر كـس مـي خـواهـد هـمـراه مـا بـه عراق بيايد، كرايه اش را مي پردازيم و هم صحبتي و همسفري خوبي با او خواهيم داشت و هر كس هم بخواهد جدا شود، منعي نيست، مي تواند برود. [1] .

در مـسـيـر راه، بـارهـا وضـعيّت و سرنوشت كاروان خود را به همراهان گفت، تا بدانند كجا مي رونـد و از چـه سـرنوشتي استقبال مي كنند. وقتي در ميان راه، به سپاه تشنه و از راه رسيده حرّ بـن يـزيـد بـرخـورد، هـمـه آنـان را سـيـراب كـرد و فـرمـود حـتـّي بـه اسـبـان آنـان نـيـز آب دهند. [2] .

روز عاشورا، وقتي شمر متعرّض خيمه گاه امام شده بود، مسلم بن عوسجه از امام اجازه مي خواست كـه شـمـر را كه از سركشان جبّار بود، با تير هدف قرار دهد. امّا امام نهي كرد و فرمود: دوست ندارم كه آغازگر جنگ باشم (لاتَرْمِهِ، فَإِنّي اَكْرَهُ اَنْ اَبْدَاءَهُمْ) [3] .

امـام حـسـين (ع) بر بالين همه ياران شهيدش، حتّي غلام خود وغلام ابوذر هم آمد و دعايشان كرد. وقـتـي (جـون)، غـلام ابـوذر كه سياهپوست بود بر خون خويش غلطيد، امام به بالين او آمد و دعا كرد كه: خدايا چهره اش را سفيد و بويش را خوش گردان و او را با نيكان محشور كن و ميان او و محمد و آل مـحـمـد، شـنـاسـايـي بـرقـرار سـاز. [4] ايـن احـتـرامـي بـود كه به بردگان و سياهپوستان نيز، به خاطر (انسان) بودنشان مي گذاشت. همين برخورد را با غلام تركي كه به ميدان رفت و بر زمين افتاد انجام داد، به بالين او آمد و گريست و چهره بر چهره اش نهاد. غلام، چشمانش را گشود ولبخندي زد. آنگاه مرغ جانش به سوي خدا پركشيد. [5] .

بـرخـلاف رفـتـار جـبـهـه بـاطـل كـه بـراي انـسـانـهـا هـيـچ حـقـّي قـائل نـبـودنـد، نـهـضـت عـاشـورا مـظـهر ارزشگذاري به حقوق انساني و حرّيت و آزادگي آنان در انتخاب راه و برخورد شايسته از سوي پيشوا با مجموعه زيردستان و يارانش بود.

امام حسين (ع)، حتي كساني همچون (حرّ) را نيز كه كاروان حضرت را در محاصره نگه داشت و او را در سـرزمـيـن خـشـك و دور از آب، فرود آورد، پذيرفت و هنگامي كه حرّ، پشيمان شد و توبه كرد و روز عـاشورا با نااميدي به سوي امام روي آورد، امام حسين (ع) بزرگوارانه او را هم پذيرفت و عذرخواهي او را قبول كرد و پس از شهادتش نيز خود را به بالين او رساند.


پاورقي

[1] وقعة الّطّف، ص 157.

[2] بحارالانوار، ج 44، ص 375، وقعة الطف، ص 168.

[3] موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 415.

[4] اعيان الشيعه، ج 1، ص 605.

[5] همان، ص 607، بحارالانوار، ج 45، ص 30.