بازگشت

بي طرفي نسبت به جريان حق و باطل


تـقـابـل حـق و باطل پيوسته و دائمي است. وظيفه مسلمان متعهّد نيز ايستادن در كنار حق و مبارزه با بـاطـل است. نمي توان نسبت به جريان حق و باطل بي تفاوت بود وبه اسم اينكه دو گروه با هـم بـه نـزاع و جـدال پـرداخـتـه انـد و حق بر ما روشن نيست، خود را كنار كشيد. نتيجه اين سكون وبـي طرفي، تضعيف جبهه حق و تقويت ظلم است. در حادثه جنگ صفين كه درگيري روشن وبي ابـهـام حق وباطل بود، عدّه اي به بهانه اينكه در (فتنه) نبايد وارد شد از جبهه حق عقب نشستند تا دستشان به خوني آلوده نشود! اميرالمؤمنين آنان را نكوهش كرد و فرمود:

(خَذَلُوا الْحَقَّ وَ لَمْ يَنْصُرُوا الْباطِلَ) [1] .

حـق را خـوار كـردنـد و بـاطـل را يـاري نـكـردنـد. يـعـنـي گـرچـه آنان در جبهه معاويه به ياري بـاطـل نپرداختند، ولي با نجنگيدن در ركاب آن حضرت، مايه سستي و ضعف در جبهه حق گشتند. كـسـاني همچون: عبدالله بن عمر، سعد بن ابي وقّاص، سعيد بن زيد، انس بن مالك، محمد بن مـسـلمـه و... [2] در جـنـگ شركت نكردند و براي خود، عذر و بهانه هايي تراشيدند. ابوموسي اشعري نيز از اين گروه بود.

در حـركـت امام حسين (ع) نيز كساني با همين گونه توجيهاتِ عافيت طلبانه با امام همراه نشدند و او را تـنها گذاشتند. حتي برخي علي رغم دعوتِ صريح امام حسين (ع) از آنان نسبت به مشاركت در نهضت و ياري كردن او، راه خود را به سوي ديگر كشيدند تا شاهد آن برخورد نباشند!

احـنـف بـن قـيـس، بـا آنـكه در جنگهاي زمان رسول خدا(ص) و نيز در نبردهايي در ركاب حضرت امـيـر(ع) شـركـت كرده بود، ولي در حادثه عاشورا امام حسين (ع) را ياري نكرد و به تقاضاي كتبي آن حضرت پاسخ منفي داد وحتي امام را از قيام خويش نهي كرد. [3] .

در حـوادث تـلخ صـدر اسـلام، نـمـونـه هـايـي از ايـن عـمـل نـكـردن بـه تـكـليـف در شـرايـط حـسـّاس ‍ بـرمـي خـوريـم. مـجـمـوعـه آن سـهـل انـگاريها سبب شد كه حق، منزوي گردد و باطل چيره و مسلّط شود. امام حسين (ع) در مدينه، پـيـش از حـركـت به سوي مكّه، در گفتگوي تندي كه با مروان داشت، به صورت دردآوري به اين حقيقت اشاره كرد و فرمود:

(مـن از رسـول خـدا شـنـيـدم كـه مـي فـرمـود: (خـلافـت بـر آل ابـي سـفـيـان وبـر مـشـركانِ آزاد شده در فتح مكه و فرزندانشان (طُلقاء و فرزندان طلقاء) حـرام اسـت، پـس هـرگاه معاويه را ديديد كه بر منبر من فراز آمده است، شكمش را بدريد)، به خـدا سـوگـنـد مردم مدينه، معاويه را بر منبر جدّم ديدند ولي كاري نكردند و به فرمان پيامبر عـمـل نـكـردنـد، در نتيجه خداوند آنان را به فرزندش يزيد گرفتار كرد (... فَلَمْ يَفْعَلُوا ما اُمِرُوا بِهِ فَابْتَلاهُمُ اللّهُ بِاِبْنِهِ يزيد). [4] .

در واقـع، تـكـليـف گـريـزي مـردم، سـبـب دوام سـلطه ظالمان گشت واين يك سنّت الهي و عبرت تاريخي از عاشوراست.

امـام حـسـيـن (ع) در جـاي ديـگـري نيز به اين سنّت و عبرت اشاره كرده است. وقتي در آن سخنان بـلنـد خـويـش از عـالمـان دربـاري و ساكتان بي تفاوت و سازشكاران با ظالمان، انتقاد مي كند و حـركت اصلاحي خويش را براي احياي سنّتهاي دين و احكام الهي مي شمارد، آنان را به نصرت خويش فراخوانده، مي فرمايد:

(فـَاِنْ لَمْ تـَنـْصـُروُنـا وَ تـَنـْصـِفـُونـا قـَوِيَ الظَّلَمـَةُ عـَلَيـْكـُمْ وَ عـَمـِلُوا فـي اِطـْفـاءِ نـُورِ نَبِيّكُمْ) [5] .

اگـر مـا را ياري نكنيد و با ما منصفانه رفتار نكنيد، ستمگران نيرومي گيرند و در خاموش كردن فروغ پيامبرتان كار و تلاش مي كنند.

ايـن نـيـز درسـي اسـت بزرگ، كه هواداران حق، اگر از نصرت حق و پيشواي صالح وجبهه دين كـوتـاهـي كـنـنـد، نـتـيـجه اش تقويت ظالمان وموفّقيّت طاغوتها در ريشه كن كردن حق و نابود ساختن پيروان آن خواهد بود.


پاورقي

[1] نهج البلاغه، صبحي صالح، حکمت 18.

[2] شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 18، ص 115.

[3] شاگردان مکتب ائمه، محمد عالمي دامغاني، ج 1، ص 161.

[4] مقتل خوارزمي، ج 1، ص 184، موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 285.

[5] تحف العقول، ص 239.