بازگشت

رها كردن تكليف


آنـچـه از سـوي خـدا و ديـن بـه عـنـوان (تـكـليف) برعهده مسلمانان گذاشته شده، همواره براي رسـيـدن بـه (مـصـالح) و جـلوگـيـري از (مـفـاسـد) اسـت. اگـر افـراد بـه تـكـليـف خـويـش عـمـل كـنـنـد، در ابـعاد مختلف، جامعه رو به پاكي و تكامل معنوي خواهد رفت. اما بي اعتنايي به تكليف و ترك وظيفه، پيامدهايي ناگوار خواهد داشت. تكليف هركس به تناسب موقعيّت اجتماعي اش خـاصّ اوسـت. آنـان كـه جـايـگـاه ويـژه اي دارنـد و مـوضـعـگـيري و عملكردشان مورد توجّه، كارساز، سرنوشت ساز و الگوست، رسالتي مضاعف دارند و ترك تكليف از سوي آنان، عواقب وخـيـمـتـري دارد. عـالمان دين، افراد سرشناس و متنفّذ و موجّه، تكليف سنگين تري دارند واگر در بـرابـر ظـلم وبـدعـت وتـحـريـف وسـلطـه هاي جائر سكوت و سازش كنند، هدر رفتن خون پاكان و تـبـاهـي زحـمـات تـلاشگران و رواج بدعتها و ريشه دارتر شدن سلطه ظالمان را در پي خواهد داشت.

امـام حسين (ع) درباره كوتاهيها و سستي ها و سهل انگاريهاي عالمانِ وابسته به دربار يا ساكت در عـصـر خـويش، بياني توبيخ آميز و تلخ دارد وبه آنان مي فرمايد: شما با ديدن عهد الهي كه شكسته مي شود، فرياد بر نمي آوريد وبا ستمگران با مداهنه و سازشكاري رفتار مي كنيد و جـايگاه خود را از دست مي دهيد. اگر از حق جدا نمي شديد و در سنّت اختلاف نمي كرديد و در راه خـدا رنـجـها و سختيها را تحمل مي كرديد جريان كارها دست شما بود، ولي شما ستمگران را بر خـود چـيـره سـاخـتـيـد و كـارهـا را بـه دسـت آنـان سـپـرديـد كـه بـه شـبـهـات عمل كنند وخواسته هاي خود را پيش برند. آنچه به آنان اين سلطه را بخشيد، فرار شما از مرگ و دل بـستن به اين زندگي ناپايدار بود، در نتيجه مستضعفان را در دست ستمگران سپرديد كه به بردگي كشيده شوند و مقهور شوند و ظالمان به رأي خويش ‍ رفتار كنند و در منبرها وشهرها هم خطيبان به سود آنان زبان گشايند.... [1] .

مقام معظم رهبري در تحليل اين مسأله، ضمن تقسيم بندي افراد جامعه به خواصّ و عوام و اينكه عوام، پيوسته دنباله رو خواصّند و نقش خواص در جامعه بسيار مهمّ است و اگر خواص به خاطر دنـيـاگـرايـي و حـفـظ مـوقـعـيـّت و جـايـگـاه خـود، بـه وظـيـفـه حـسـاس خـويـش عمل نكنند، گاهي جريان تاريخ به گونه اي ديگر پيش مي آيد، مي فرمايد:

(اگـر كـسـانـي كـه بـراي جـانـشـان راه خـدا را تـرك مـي كـنند، آنجا كه بايد حق بگويند نمي گويند، چون جانشان به خطر مي افتد، يا براي مقامشان يا براي پولشان يا براي محبّت به اولادشـان بـراي محبّت به خانواده شان براي محبّت به نزديكان و دوستانشان راه خدا را رها مي كـنـنـد، اگر عدّه اينها زياد بود، آن وقت ديگر واويلاست. آنوقت ديگر حسين بن علي ها به مسلخ كـربـلا خـواهـند رفت، به قتلگاه كشيده خواهند شد، يزيدها مي آيند سركار و بني اميه هزار ماه بـر كـشـوري كـه پـيـغـمـبـر(ص) بـه وجـود آورده بـود، حـكـومـت خـواهـنـد كـرد و امامت به سلطنت تبديل خواهد شد...

وقـتـي خـواصّ طرفدار حق در يك جامعه آنچنان مي شوند، يا اكثريّت قاطعشان آنچنان مي شوند كه براي دنياي خودشان اهميّت پيدا مي كند، از ترس جان و از ترس از دست دادن مقام وپست، از تـرس مـنـفـور شـدن، از تـرس ‍ تـنـهـا مـانـدن، حـاضـر مـي شـونـد حـاكـمـيـّت بـاطـل را قبول كنند و در مقابل باطل نمي ايستند و از حق طرفداري نمي كنند وجانشان را به خطر نـمـي انـدازنـد. وقـتي كه اينطور شد، اولش با شهادت حسين بن علي (ع) با آن وضع آغاز مي شود، آخرش هم مي رسد به بني اميّه وبعد بني عباس وبعد از بني عباس هم سلسله سلاطين در دنياي اسلام تا امروز...

وضـع آن زمـان ايـن بـوده اسـت، خـواصّ تسليم بودند وحاضر نبودند حركتي بكنند. لذا وقتي يزيد بر سر كار آمد و يزيد كسي بود كه مي شد با او جنگيد و كسي كه در جنگ با يزيد كشته مـي شـد، چـون يـزيـد خـيـلي وضـعـش خـراب بـود، خـونـش پايمال نمي شد. براي همين امام حسين (ع) قيام كرد....

وقتي امام حسين (ع) قيام كرد، با آن عظمتي كه امام حسين (ع) در جامعه اسلامي داشت، همين خواص ‍خيليها نيامدند پيش امام حسين (ع) تا به اوكمك كنند. ببينيد چقدر وضعيّت در يك جامعه خراب مي شـود بوسيله اين خواصّ، خواصّي كه حاضرند دنياي خودشان را براحتي بر سرنوشت دنياي اسلام در قرنهاي آينده ترجيح بدهند...

هـمـه ايـنـهـا وقـتي كه مواجه مي شوند با شدت عمل دستگاه حاكم، مي بينند بناست جانشان به خـطـر بـيـفتد، سلامتي شان، راحتي شان، مقامشان، خودشان، پس مي زنند. اينها كه پس زدند، عـوام مـردم هـم رومـي كـنـنـد بـه آن طـرف. كـساني كه به امام حسين (ع) از كوفه نامه نوشتند ودعـوت كـردنـد، اسـمـهايشان را نگاه كنيد، اينها كه نامه نوشتند، خواصّ هستند، اينها هم جزء آن طبقه خواصّ هستند، طبقه زبدگان و برجستگان اند...

تصميم گيري خواصّ در وقت لازم، تشخيص خواصّ در وقت لازم، گذشت خواصّ از دنيا در لحظه لازم، اقـدام خـواصّ بـراي خـدا در لحـظـه لازم، اينهاست كه تاريخ را نجات مي دهد، ارزشها را نجات مي دهد، ارزشها را حفظ مي كند. در لحظه لازم بايد حركت لازم را انجام داد. اگر گذاشتيد وقت گذشت، ديگر فايده ندارد...

ايـن سـنـت الهـي اسـت. وقـتـي كـه از خـون تـرسـيـدي، از آبـرو تـرسـيـدي، از پـول تـرسـيـدي، بـه خاطر خانواده ترسيدي، به خاطر دوستان ترسيدي، به خاطر راحتي و عـيـش خـودمـان تـرسـيـديم، به خاطر پيدا كردن كاسبي، به خاطر پيدا كردن خانه يك اتاق بـيـشـتـر از خـانـه قـبلي، براي اين چيزها وقتي حركت نكرديم، خوب بله، معلوم است ده تا امام حـسـيـن (ع) هـم بيايند سر راه قرار بگيرند، همه شهيد خواهند شد، همه از بين خواهند رفت، كما ايـنـكـه امـيـرالمـؤمـنـيـن (ع) شـهيد شد، كما اينكه امام حسين (ع) شهيدشد. خواصّ! خواصّ! طبقه خواصّ، عزيزان من، ببينيد كجاييد شما؟...) [2] .


پاورقي

[1] تحف العقول، ص 238(ترجمه با تلخيص).

[2] گزيده هايي از سخنراني مبسوط وتاريخي رهبر معظم انقلاب، آية الله خامنه اي در جـمـع فـرمـانـدهـان وبـسـيـجـيـان لشکر 27 محمد رسول الله (ص)، در20 / 3 / 75. (روزنامه جمهوري اسلامي، 25 / 2 / 76).