بازگشت

رضا و تسليم


از مـراحـل بـالاي عـرفـان و تـوحيد، (رضا) است. (رضا) هم نشان دهنده اوج محبّت و دلدادگي به خداوند است و هم نشانه اخلاص كمال و نداشتن هيچ انگيزه اي جز پسند و خواستِ مولي.

اهـل بـيـت (ع) در مـقـابـل خـواسـت خـدا و تـقـديـر او كـامـلاً راضـي بـودنـد و ايـن را بـراي خـود، كـمـال مـي دانـسـتـنـد و بـا پـشـتـوانـه (رضـا)، هـر مـشـكـل و بـلا و مصيبتي را صبورانه و عاشقانه تـحمّل مي كردند. در مسائل اجتماعي نيز هرگز پسند و رضايت مردم را بر رضاي الهي ترجيح نـمـي دادنـد و آنـچـه تكليف بود عمل مي كردند، چه مردم راضي باشند يا نه. مهمّ رضاي الهي بود، هر چند به خشم مردم بيانجامد.

ايـن نكته در تعاليم قرآن و احاديث بسيار مطرح است. امام حسين (ع) كه براي رضاي الهي قدم در ايـن راه گـذاشـتـه بـود، روحـيـّه كـوفـيـان را چـنـيـن تـرسـيـم مـي كـرد كه آنان خواسته هاي دل خـويـش را بر رضاي الهي ترجيح داده اند: (لا اَفْلَحَ قَوْمٌ آثَرُوا مَرضاةَ اَنفُسِهم عَلي مَرضاةِ الخـالق). [1] امام سجاد(ع) نيز در انتقاد از خطيبي كه در كاخ يزيد و پيش اسراي اهـل بيت، از يزيد ستايش مي كرد و از دودمان علي (ع) به زشتي ياد مي كرد، بر سر او فرياد كشيد كه:

واي بـر تـو، رضـاي مـردم را بـه قـيـمـت خشم خدا خريده اي (اِشتريْتَ مَرضاة المخلوقِ بِسَخَطِ الخالقِ) [2] .

امـا آنـچـه كـه در اين بحث و بخش موردنظر است، همان بعد متعالي عرفانيِ (رضا)ست كه ملاك عمل موحّدان راستين است و عاشورا جلوه اي از اين فضيلت به شمار مي رود.



يكي درد و يكي درمان پسندد

يكي وصل و يكي هجران پسندد



من از درمان و درد و وصل و هجران

پسندم آنچه را جانان پسندد



نمونه هاي ديگري از مقام (رضا) را در كربلا با هم مرور مي كنيم:

در مـسـيـر راه كـوفـه، اباعبدالله (ع) پس از برخورد با فرزدق و آگاهي از اوضاع كوفه، فرمود:

(هـمـواره كـار دسـت خـدا بـوده و هـسـت. اگـر قـضـاي الهـي بـر چـيـزي نـازل شـود كـه دوست داريم و مي پسنديم، خدا را بر نعمتهايش سپاس مي گوييم و اگر قضاي الهـي مـيـان مـا و اميدمان فاصله انداخت، باز هم از كسي كه نيّتش حق و شيوه اش تقوا باشد دور نيست (كه آن را بپسندد) [3] .

شـعـار (رِضـَا اللّهِ رِضـانا اهْلَ الْبَيْتِ) از كلمات نوراني امام و خاندان او در اين سفر بود. اين كـلام را هم هنگام خروج از مكّه به سمت كربلا در ضمن خطبه اي بيان فرمود. [4] هم واپـسـيـن كـلمـاتـي بـود كـه در قـتـلگـاه از حنجر خونين آن امام شنيده مي شد كه: (اِلهي رِضيً بـِقـَضـائِكَ). خـواهر خويش را نيز به تسليم و رضا دعوت مي كرد (اِرْضي بِقَضاءِ اللّهِ) تا پـس از شـهـادتـش بـي تـابـي و نارضايي از خود نشان ندهد. وقتي هم كه مي خواست از مدينه خـارج شـود، هـنـگـام وداع بـا قـبـر رسـول خدا از خداوند طلب كرد كه آنچه كه رضاي توست، برايم انتخاب كن: (اَسْئَلُكَ... ما اخْتَرْتَ مِنْ اَمْري هذا ما هُوَ لَكَ رِضيً) [5] .

ايـن روحـيـه مـعـنـوي در سـايـر عـاشـورايـيـان هـم بـود. حـضـرت مـسـلم بـن عقيل در كوفه وقتي گرفتارشد، باز دم از رضاي الهي مي زد و به داوري خدا راضي بود و در هر حال، خدا را حمد مي گفت. [6] .

سيدالشهدا(ع) وقتي به كربلا مي رفت، به سرانجام و سرنوشت ماجرا راضي بود، هرچه كه خدا مقدّر كرده باشد براي خود (خير) مي ديد و مي فرمود:(

چـه كـشـتـه شـويـم، چه پيروز گرديم، آنچه را خدا برايمان مقدّر كرده باشد، آن را خير مي بينيم.) [7] .

رضـاي عـبـد از خدا و رضاي خدا از عبد، اوج اين كمال است، پسند دوجانبه و رضاي از هر دو سو، در متون زيارتنامه هم به اين مقام و مرتبه شهداي كربلا اشاره و ارج نهاده شده است.

در زيارتنامه حضرت مسلم است: شهادت مي دهم كه تو اقامه نماز و زكات كردي و جهاد كرده به شـهـادت رسـيـدي در حـالي كـه خـداونـدت از تـو راضـي بـود (لَقـَيْتَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ عَنْكَ راضٍ) [8] در زيارتنامه هاني مي خوانيم كه جان خويش را در راه رضاي الهي فدا كردي (بَذَلْتَ نَفْسَكَ في ذاتِ اللّهِ وَ مَرضاتِه) [9] در همين متن، به رضايت خدا از او هم اشاره شده است.

اينكه يك انسان به مقامي برسد كه خشم و رضاي او خشم و رضاي خدا باشد، مقام والاتري است. سيدالشهدا(ع)، با اين وصف در زيارت مطرح شده است:

(يا مَنْ رِضاهُ مِنْ رِضَي الرّحْمانِ وسَخُطُه مِنْ سَخَطِ الرّحْمانِ) [10] .

خـانـدان او نـيـز چـنـين بودند و پيشامدهاي ناگوار كربلا را به حساب خدا گذاشته و به اميد اجر او تحـمـّل مـي كـردند و همه آن را (زيبا) مي ديدند. اين كلام حضرت زينب است كه وقتي در مجلس ابـن زيـاد در كـوفـه، والي مـغـرور با طعنه خطاب به آن بانوي قهرمان گفت: كار خدا را با برادر و خاندانت چگونه ديدي؟ زينب كبري (س) پاسخ داد: جز زيبايي چيزي نديدم: (ما رَاءَيْتُ اِلاّ جَميلاً) [11] و اين سخن به شدّت والي كوفه را عصباني ساخت.

كار براي رضاي خدا و داشتن مرتبه (رضا)، سرمايه عظيمي است كه هم وجدان انسانها را همواره آرام و خـرسـند مي سازد، هم اميدآفرين و حركت زاست و هم ايجاد انگيزه قوي مي كند. ملّت ايران در سـالهـاي انـقـلاب و جـنـگ، بـه خـاطـر رضـاي الهـي بـه مـيـدان رفـتـنـد و از شـهـادتـهـا اسـتـقـبـال كـردنـد. بـسـتـگـان و خـانـواده هـاي شـهـدا و جـانـبـازان هـم بـا روحـيـه رضـامـنـدي، تحمّل مشكلات كردند. امام خميني (قدّس سره) فرمود:

(كـسـي كـه دنـبـال حـق مي رود و براي رضاي خدا كار مي كند، نبايد به فكر اين باشد كه به او چه گفته اند، يا چه مي گويند؛ بايد خدا را در نظر بگيرد و براي خدا كار كند، هركس هرچي مي خواهد بگويد.) [12] .

در زمينه افزايش قدرت روحي براي تحمل سختيها و شهادتها هم فرمود:

مـلّتـي كـه براي رضاي حق تعالي انقلاب كرد و براي ارزشهاي معنوي و انساني به پاخاسته اسـت، چـه بـاك دارد از شـهـادتِ عـزيـزان و آسـيـب ديـدن نـور چـشـمـان و تحمّل سختيها؟) [13] .


پاورقي

[1] مـقـتـل الحـسـيـن، خـوارزمـي، ج 1، ص 239 (در بـحـارالانـوار، بجاي (انفسهم) کلمه (المخلوق) است. (ج 44، ص 383).

[2] بحارالانوار، ج 45، ص 137.

[3] موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 336.

[4] موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 328.

[5] همان، ص 287.

[6] وقعة الطّف، ص 139.

[7] اِنـّي لأرْجـوُ اَنْ يـکونَ خيرا ما ارادَ اللّهُ بنا، قُتِلْنا أمْ ظَفرنا(اعيان الشيعه، ج 1، ص 597).

[8] مفاتيح الجنان، زيارت حضرت مسلم، ص 402.

[9] همان، ص 403.

[10] مفاتيح الجنان، زيارت مطلقه امام حسين (ع)، ص 426 (زيارت ششم).

[11] بحارالانوار، ج 45، ص 116.

[12] صحيفه نور، ج 19، ص 142.

[13] همان، ص 276.