بازگشت

عصر تاسوعا


6 / 18 - اني رايت رسول الله صلي الله عليه و آله فقال لي: انك تروح الينا. [1] .

«اينك جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله را در خواب ديدم كه به من فرمود: به نزد ما خواهي آمد».

امام، اين جمله را در عصر تاسوعا فرمود، آنگاه كه در كنار خيمه به شمشيرش تكيه نموده و خواب خفيفي بر چشمان آن حضرت غالب گرديد و همان وقت لشكر كوفه به سوي خيمه ها حركت نمود و چون زينب كبري عليهاالسلام هلهله دشمن را شنيد، شتابزده برادرش را بيدار كرده و از وضعي كه پيش آمده بود كه را مطلع نمود، در اين موقع آن حضرت فرمود: اني رايت رسول الله صلي الله عليه و آله في المنام....

7 / 18 -...و قد اخبرني جدي رسول الله صلي الله عليه و آله باني ساساق الي العراق، فانزل ارضا يقال لها عمورا و كربلا، و فيها استشهد و قد قرب الموعد، الا و اني اظن يومنا من هولاء يومنا من هولاء الاعداء غدا....

«...جدم رسول خدا به من چنين چيزي خبر داده بود كه من به عراق فرا خوانده مي شوم و در محلي كه به آن عمورا و كربلا مي گويند فرود آمده و در همانجا به شهادت مي رسم و اينك وقت آن رسيده است و به گمان من فردا دشمن جنگ را با ما آغاز خواهد نمود».

8 / 18 - اني غدا اقتل، و تقتلون كلكم معي ء، و لا يبقي منكم واحد. [2] .

«من فردا كشته مي شوم و همه شما حتي قاسم و عبدالله شيرخوار كشته خواهد شد و كسي از شما زنده نخواهد ماند».

حسين بن علي عليه السلام عصر تاسوعا يا شب عاشورا يا شب عاشورا در ميان يارانش سخنراني و با جملاتي كه از رسول خدا نقل نمود و شهادت خود و هركس را كه همراه اوست، صريحا اعلان كرد، آنگاه به همه آنان اجازه مرخصي داد و هر يك از آنان با بياني استقامت و پايداري خود را ابراز نمود و در اينجا بود كه براي آخرين بار با يك جمله ديگر، آينده را براي آنان ترسيم نمود و چنين فرمود:»

9/18 -...رايت كان كلابا قد شدت علي لتنهشني، و فيها كلب ابقع رايته اشدها علي، اظن ان الذي يتولي قتلي رجل ابرص ‍ من بين هولاء القوم، ثم اني رايت بعد ذلك جدي رسول الله صلي الله عليه و آله و معه جماعة من اصحابه و هو يقول لي: يا بني انت شهيد آل محمد و قد استبشر بك اهل السموات و اهل الصفيح الاعلي، فليكن افطارك عندي الليلة، عجل و لا تؤخر، فهذا ملك قد نزل من السماء ليأخذ دمك في قارورة خضراء، فهذا ما رايت و قد انف الامر و اقترب الرحيل من هذه الدنيا لا شك في ذلك. [3] .

سحرگاهان شب عاشورا خواب سبكي چشم امام عليه السلام را فرا گرفت و چون بيدار گرديد خطاب به ياران و اصحابش چنين فرمود:

«من در خواب ديدم گويا كه چندين سگ بر من حمله مي كنند و درنده ترين آنها سگي بود به رنگ سياه و سفيد و چنين گمان مي كنم قاتل من از ميان اين مردم كسي است كه به مرض برص مبتلاست. پس از آن رسول خدا را با گروهي از يارانش ‍ در خواب ديدم كه به من فرمود پسركم تو شهيد آل محمد هستي و ساكنان آسمانها و عرش برين، آمدن تو را به همديگر مژده و بشارت مي دهند. تو امشب افطار را نزد من خواهي بود، بشتاب و تاخير روامدار. و اينك فرشته اي از آسمان فرود آمده است تا خون تو را در شيشه سبز رنگي جمع آوري و حفظ كند اين بود خوابي كه من ديدم، اينك وقت آن فرا رسيده و زمان كوچ كردن از اين دنيا، نزديك شده است و شكي در آن نيست».


پاورقي

[1] تاريخ طبري 5 / 416. ارشاد مفيد / 20 و کامل ابن اثير 4 / 56.

[2] نفس المهموم / 230.

[3] نفس المهموم / 234 و مقتل خوارزمي 1 / 252.