بازگشت

مخالفت از موضع عرفان


گروهي گريه و اقامه مجلس عزا را براي مرده - هر قدر كه بزرگ باشد - انحراف در عقيده مي دانند و استدلال مي كنند كه چنانچه انساني از بند تن رست و به جوار حق پيوست، جا دارد كه براي او شادماني برپا كرد و وصال او را جشن گرفت؛ زيرا مرگ يا شهادت، او را به آرزوي ديرينه اش، كه همانا اتّصال به عالم معنا و آرميدن در جوار حق است، رسانده است؛ چنان كه مسيحيان روز شهادت عيسي عليه السلام را جشن مي گيرند و شادماني مي كنند. اين عمل مسيحيان، نشان مي دهد كه شهادت را براي عيسي عليه السلام خير و موفقيت مي دانند، نه شكست و نا فرجامي.

سخنگوي اين ديدگاه، در ميان علمايِ اسلامي، مولوي است. وي در دفتر ششم مثنوي، حكايت شاعري را نقل مي كند كه روز عاشورا وارد شهر حلب شد و چون از آداب و رسوم مردم آن شهر بي خبر بود، از نوحه و عزاي آنان در ماتم امام حسين عليه السلام در شگفت ماند. تا اين كه از مردم پرسيد و خواست كه اين بزرگي را كه براي او چنين ماتم گرفته اند، به او بشناسانند. قصد شاعر، آن بود كه براي آن عزيز از دست رفته، مرثيه اي بسازد. مردم به شاعر غريب گفتند كه امروز، سال روز شهادت حسين بن علي عليهما السلام است. مرد شاعر گفت: او كه قرن ها است مرده است؛ گذشته از آن، اگر ماتم مي گيريد و عزاداري مي كنيد، براي خود كنيد كه او در چنين روزي، شادمانه ترين واقعه زندگي خود را تجربه كرده است:



پس عزا بر خود كنيد اي خفتگان

ز آن كه بد مرگي است اين خواب گران



روح سلطاني ز زنداني بجَست

جامه چه دْرانيم و چون خاييم دست



چون كه ايشان خسرو دين بوده اند

وقت شادي شد چو بشكستند بند



سوي شادُروانِ دولت تاختند

كُنده و زنجير را انداختند [1] .



به اقتضاي اين عقيده شگفت و شاذ، بايد براي همه كساني كه دنيا را پشت سر گذاشته اند، شادماني كرد.

در برابر اين عقيده بايد گفت كه اوّلاً «دنياي مسيحي كه اين شهادت را جشن مي گيرد، روي همان اعتقاد خرافي است كه مي گويد عيسي كشته شد تا بار گناه ما را بر دوش كشد؛ بنابر اين، مرگ او موجب سعادت و متضمّنِ خوشبختي ما در آخرت است؛ ثانياً اين همان فرق اسلام و مسيحيتِ تحريف شده است. اسلام دينِ اجتماعي است و مسيحيت، ديني است كه همه آن چيزي كه دارد، اندرز اخلاقي است. از طرف ديگر، گاه به يك حادثه اي از نظر فردي نگاه مي كنيم و گاه از نظر اجتماعي. از نظر اسلام، شهادت حسين بن علي عليه السلام از ديدگاه فردي، براي شخص امام عليه السلام يك موفقيت بود و خود حضرت مي فرمود: "خُطّ الموت علي وُلد آدم، مخطّ القلادةِ علي جيد الفتاة وما أولهني إلي أسلافي اشتياق يعقوبَ إلي يوسف". [2] از نظر شهيد، شهادت، موفقيت است. امام علي عليه السلام آن گاه كه تيغ خوارج بر فرق مباركش فرود آمد، فرمود: "واللَّه ما فجأني من الموت واردٌ كرهْته أو طالعٌ أنكرتُه وما كنتُ إلّا كقاربِ وردٍ وطالب وجدٍ". [3] امّا اسلام، طرف ديگر را هم لحاظ مي كند و قضايا را هميشه از منظر شخصي نمي نگرد. آيا جنبه اجتماعي عاشورا از جنبه شخصي آن تفاوت نمي كند؟ حادثه عاشورا از جنبه اجتماعي و نسبت به كساني كه مرتكب آن شدند، مظهر يك انحطاط در جامعه اسلامي بود. لذا هماره بايد زنده بماند و يادآوري شود تا ديگر تكرار نگردد». [4] .

افزون بر همه اينها، مسلمانان چگونه و به چه بهانه اي مي توانند در شهادت فرزند پيامبرشان به عزا ننشينند و آن را زنده نگه ندارند، در حالي كه پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله حتّي هنگام ولادت حسين عليه السلام و سال ها پيش از وقوع حادثه عاشورا، بر او گريست و بنا بر اخبار بسياري كه در كتب فريقين جمع است، بارها حالت حزن و اندوه از خود نشان داده است: ابن سعد از شعبي چنين روايت كرده است: علي در راه صفّين از كربلا مي گذشت و چنان گريست كه خاك از اشكش نمناك شد. فرمود: به نزد رسول خدا صلي الله عليه وآله رفتم در حالي كه مي گريست. گفتم: پدر و مادرم قربانت اي رسول خدا، چرا مي گريي؟ پيامبر فرمود: جبرئيل هم اينك نزد من بود و مرا خبر داد كه فرزندم حسين بر كناره فرات و در سرزميني به نام "كربلا" كشته مي شود. آن گاه جبرئيل، مشتي از خاك كربلا را فرا آورد و به من بوياند». [5] .

بنابر اين، شيعه براي گريه بر حسين و عزاداري و اقامه مجالس نوحه براي آن سيّد و سالار شهيدان، نه تنها مستظهر به روح و انديشه هاي ديني است، بلكه براي توجيه و تصحيح عمل خود، نصوص بسياري را مي تواند از سنّت و سيره نبوي نشان دهد.

سخن آخر در اين باره آن است كه ماجراي گريه و عزاداري شيعه براي امام حسين عليه السلام، علاوه بر آن كه ثبوتاً، حق و مطابق با سمت و سوي اسلام است، اثباتاً نيز فوايد بسياري را نصيب دين و دينداري كرده است. اين موضوع، يعني فلسفه و فوايد عزاداري براي امام حسين عليه السلام، خود مقوله ديگري است كه نياز به فحص و مجال فراخ تري دارد. آنچه تاكنون گفته آمد، نشان دادن ريشه هاي اين مسئله در متون روايي و نصوص ديني و پاسخ به انواع مخالفان آن بود.


پاورقي

[1] مثنوي معنوي، نسخه نيکلسون، دفتر ششم، ابيات 796 - 799.

[2] بحارالأنوار، ج 44، ص 366؛ اللهوف، ص 25؛ مقتل الحسين الخوارزمي، ج 22، ص 5؛ کشف الغمه، ج 2، ص 29.

[3] بحارالأنوار، ج 42، ص 254؛ فيض الاسلام، نهج البلاغه، ص 875.

[4] شهيد مطهري، حماسه حسيني، ج 1، ص 128، با تلخيص و تصرّف.

[5] قندوزي، ينابيع المودّه، باب 60، احاديث وارده در شهادت امام حسين عليه السلام.