بازگشت

مخالفان سياسي


گروهي از مخالفان گريه و عزاداري براي امام حسين عليه السلام، مخالفت خود را بر اقتضائات و احكام و عقايد شرعي بنا نمي كنند؛ بلكه براي ذكر مصائب آن حضرت عليه السلام، پيامدهاي سوئي بر مي شمارند (!) كه احتراز از آن را براي حفظ وحدت كيان اسلامي واجب مي دانند. اين گروه معتقدند برگزاري مجالس عزا، به ايراد سخنراني مي انجامد كه در آنها طعن و لعن برخي اصحاب وجود دارد و همين مايه اختلاف و نزاع بين مسلمين مي شود. ابن حجر در الصواعق المحرقه از غزالي نقل مي كند كه گفته است: «بر واعظ، و غير واعظ، نقل كشته شدن حسين و حكايات مربوط به آن و نيز نقل مشاجرات و مخاصمات ميان صحابه پيامبر، حرام است؛ چرا كه اين كار موجب گستاخ شدن بر برخي صحابه و طعن بر ايشان مي شود، در حالي كه آنان از بزرگان دين اند...». [1] .

بدين ترتيب نبايد از مصائب اهل بيت عليهم السلام و قصه پر آبِ چشم عاشورا سخن گفت؛ چرا كه در اين سخن، قدح اصحاب هست و ذمّ بسياري از راويان و مشاهير صدر اسلام!

در روزگار ما نيز اين سخن به گونه هايي گفته مي شود. كساني از سَرِ دلسوزي يا غفلت، بر اين باورند كه براي حفظ وحدت مسلمين و يكپارچگي جهان اسلام، بايد از ذكر و نقل پاره اي از حوادث صدر اسلام، چشم پوشيد و اصلِ «تبرّا» را يكسره به كناري نهاد. اين سخن، اگر چه يكسره باطل نيست و گاه بايد به اقتضاي زمان و مكان، شيعيان به عزاداري هاي خود، شكلِ معتدل تري دهند؛ امّا نمي توان آن را تا آن جا پذيرفت كه حقايق تاريخي و گوهر دين و مسلّمات شرعي را از ياد برد. امامان عليهم السلام و بزرگان شيعه، در حسّاس ترين سال ها و قرون تاريخ، ذكر مصائب ابا عبداللَّه عليه السلام را متوقف نكردند و هماره به تناسب و اقتضاي زمانه و زمينه، به وظيفه عزاداري خود براي امام حسين عليه السلام عمل كردند. البته بايد پذيرفت كه شكل هايي از عزاداري و تعزيه خواني براي حضرت سيّدالشهدا نه منفعت، كه زيان هاي بسياري در پي داشته است؛ امّا همه اين زيان ها، ناشي از شكل خاصّ عزاداري بوده است، نه اصل آن.

امّا درباره سخن غزالي، كه روايت مقتل حسين عليه السلام را بر اهل خطابه تحريم كرده و فتواي خود را به حفظ حرمت صحابه و قوام دين مستند نموده است، سخن بسيار مي توان گفت؛ از جمله اين كه اگر اين استدلال را بپذيريم، آن گاه بايد در هر مسئله اي كه ميان مسلمين پديدار مي گردد و نزاعي بر مي انگيزد، سكوت كرد و از بيم اختلاف و منازعه، حق را تنها گذاشت. قصه دردناك كربلا، ثمره همين سكوت ها و مجامله هاست. اگر مسلمانان مي ايستادند و جبهه حق را از حضور و سلحشوري خود مي آكندند، هرگز كار به عاشورا نمي كشيد و اگر شيعه نيز از عاشورا به بعد، همان گونه رفتار مي كرد كه مسلمانان نخستين در سقيفه و جمل صفّين عمل كردند، تاريخ پر از جنايات و خباثت باطل گرايان مي شد.

ديگر آن كه شيعيان به اختيار و اجتهاد خود به اين موضع و عملكرد نيفتادند كه به اختيار و اجتهاد خود از آن دست كشند. بلكه روايت ها و اخبار بسيار در تأكيد و توصيه به ذكر مصائب امام حسين عليه السلام مستند آنان بوده است.

از همه اينها گذشته، مجالس عزاي حسيني، در طول تاريخ، به مثابه كلاس هاي درس براي توده هاي مردم بوده و آنان را با احكام و عقايد ديني، تاريخ، رجال، سياست و صدها موضوع ديني و غير ديني ديگر آشنا مي كرده است. اين مجالس، مهد پرورش انسان هاي تقوا پيشه، خداترس و حق طلب است و تعطيل كردن آنها، به معناي حذف بخش مهمّي از دستگاه آموزش ديني است. در عين حال نبايد به گونه اي عمل كرد كه دشمنان اسلام و انسانيت، سوء استفاده كنند و همين مقدار همدلي و وحدتي كه ميان مسلمان ها است، منهدم گردد. بايد پذيرفت كه برخي انواع عزاداري، در نهايت به سود دشمنان اسلام تمام مي شود و آب در جوي كساني مي ريزد كه نه به ادامه حيات شيعه راضي اند و نه از وجود ديگر شاخه هاي مسلمين، دلِ خوش دارند.

از سويي، كساني مانند غزالي، كه چنين نصيحت هاي عامه پسندي را در آثار خود بسيار دارند، آن جا كه به نزاع با فرقه هاي مخالف خود بر مي خيزد، هيچ يك از اين دست ملاحظات و آسان گيري ها را روا نمي دارند. آگاهان به مباحث كلامي و آشنايان با تاريخ تمدّن اسلامي، نيك مي دانند كه غزالي و هم فكرانش، در مبارزه با عقايد شيعي - بويژه فرقه اسماعيليه - از هيچ تلاش و ترفندي دريغ نكردند. اگر نسخه تسامح و مداهنه سود بخش است، او نبايد اين همه در ردّ روافض و قائلان به امامت، كتاب مي نوشت و آنها را به خليفه عبّاسي يا سلطان سلجوقي تقديم مي كرد.

به هر روي، نگارنده نيز بر اين عقيده است كه در حال حاضر هيچ اصل و فرعي، به اندازه حفظ وحدت مسلمين، اهميّت و رواج ندارد؛ امّا بر اين گمان نيست كه ذكر مصائب امام حسين عليه السلام و برپايي مجالس عزاداري در برخي از شكل هاي آن، موجب هدم وحدت و از هم گسيختگي شيرازه امّت اسلام است.


پاورقي

[1] الصواعق المحرقه، ص 223.