بازگشت

حكم كلي گريه و عزاداري


حزن و گريه، از امور اختياري نيستند تا مورد امر و نهي قرار گيرند. همان گونه كه انسان ها - نوعاً - نمي توانند به اختيار و از سر عزم و تعهّد، بگريند، وقتي مقدّمات گريه در آنان حاصل شد، گريزي از گريستن ندارند. نهي از گريه، از جمله نهي هاي عبث و بي وجه است؛ مانند نهي از گذشت زمان. مقدّمات گريستن و در وضع و مكان گريه قرار گرفتن، در اختيار انسان است و بدين رو، مي تواند مورد امر و نهي باشد؛ بنابر اين در اين جا مراد از نهي از گريستن، نهي از مقدمات آن است.

اصلِ گريه و عزاداري براي مردگان، مشمول اصل اباحه است و موضوع هيچ يك از نهي هاي شريعت نيست. غير از آنچه در سيره نبوي آمده است، شواهد و دلايل روشني بر تأييد اين نوع از گريستن، در تاريخ اسلام دريافت مي شود. در كتاب صحيح بخاري، رواياتي نقل شده است كه بر اساس آنها، مردگان به جرم گريستن خويشانشان بر آنان، معذّب مي شوند: «إنّ الميّت لَيُعذّب بِبُكاءِ اَهلِه عليه». [1] اين روايت را خليفه دوم از پيامبر صلي الله عليه وآله نقل كرده است. او با نقل اين حديث، عايشه را از گريستن در عزاي پيامبر صلي الله عليه وآله پرهيز مي داد. روايت ديگري نيز به پيامبر نسبت داده اند كه در آن نيز مرده، به جرم نوحه بازماندگانش عذاب مي شود: «يُعذّب في قبرهِ بالنّياحهِ عليه». [2] اين روايت را نيز عبداللَّه بن عمر، خطاب به عايشه در عزاي شويش، نقل مي كند. در كتب روايي، پاسخ عايشه به خليفه دوم و فرزندش نقل شده است. عايشه، در پاسخ به آن دو، آيه 164 سوره انعام را مي خواند: «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي». بدين ترتيب، عايشه به آنان مي گويد: اگر عمل عزادار خطاست، نبايد ميّت را عذاب كنند، و چون اين سخن با نخستين قواعد عقلي و عدل الهي سازگار نيست، پس به حتم، سخن رسول اللَّه نيست. فاضل نووي، از عالمان برجسته شافعي، در اين باره مي نويسد:

«تمام اين روايات از عمر بن خطاب و فرزندش عبداللَّه نقل شده است. عايشه سخن آن دو را انكار مي كرد و آنان را به فراموشي و خطا [در نقل روايت نبوي] منسوب مي كرد و در اين باره به اين آيه استناد مي كرد: «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي»». [3] .

مرحوم سيّد عبد الحسين شرف الدين پس از نقل سخن فاضل نووي، مي افزايد: «ابن عبّاس نيز اين روايات را انكار كرده و بر خطاي راويانش حجّت آورده است. تفصيل اين مطلب در صحيح بخاري و صحيح مسلم و شروح آن دو آمده است. عمر و عايشه در اين موضوع، پيوسته، مخالف يكديگر بودند. طبري در نقل حوادث مربوط به سال 13 هجري در جلد چهارم تاريخ خود، به نقل از سعيد بن مسيّب چنين آورده است: چون ابوبكر وفات يافت، عايشه براي او مجلس سوگواري و گريه ترتيب داد. عمر بر در خانه او ايستاد و آنان را از گريه و عزاداري براي ابوبكر نهي كرد. زنان سوگوار از اين نهي سرپيچيدند. عمر به هشام بن وليد گفت: وارد خانه شو و دختر ابوبكر را به نزد من بياور. عايشه، چون اين سخن عمر را شنيد، گفت: اجازه ورود به خانه ام را به تو نمي دهم. عمر به هشام گفت: وارد شو، من به تو اذن مي دهم. هشام وارد خانه شد و امّ فروه، دختر ابوبكر، را به نزد عمر آورد. عمر او را به ضرباتي فرو كوفت و عزاداران چون چنين ديدند، پراكنده شدند». [4] .

نويسنده المجالس الفاخره، پس از نقل حوادث پيش گفته، چنين قضاوت مي كند: «گويا عمر نمي دانست كه پيامبر در ماجراي جنگ احد، گريه زنان انصار را شنيد و مخالفتي نكرد و حتّي گفت كه حمزه، عمويم امروز گريه كننده اي ندارد. گويا عمر اين سخن پيامبر صلي الله عليه وآله را نشنيده بود كه فرمود: براي كسي مانند جعفر بايد گريست و گويا عمر فراموش كرده بود كه پيامبر صلي الله عليه وآله او را از زدن زنان گريان در عزاي رقيه، دخترش منع فرمود». [5] .

غير از همه اينها، كتب تاريخي و منابع روايي، مشحون است از فعل و قول و تقرير نبي كه در آنها وجهي براي جواز گريه در عزاي مؤمنانِ درگذشته هست. از جمله، گريه آن حضرت در روز مرگ عمّ بزرگوارش، ابو طالب [6] ، و در روز شهادت حمزه سيّدالشهدا [7] ، و جعفر [8] و زيد بن حارثه [9] و عبداللَّه بن رواحه. [10] در بسياري از منابع، درباره شدّت گريه پيامبر صلي الله عليه وآله در عزاي حمزه، آمده است كه آن بزرگوار چنان گريست كه حالت غشي در او پيدا شد. [11] .

همچنين در روز مرگ فرزندش، ابراهيم، بر جنازه او گريست. در آن حال، عبد الرحمن بن عوف گفت: «آيا شما نيز گريه مي كنيد؟» پاسخ پيامبر به او، پاسخ به همه آناني است كه گريه و عزاداري را ناپسند و بدعت مي شمارند؛ فرمود: «قلب، اندوهگين مي شود و چشمْ گريان و ما [در هنگام عزاداري] سخني نمي گوييم كه خدا را ناخشنود كند». بنابر اين، گريه چشم، تابعي از حزن قلب است. نمي توان قلبي محزون داشت، امّا نگريست. [12] رواياتي نيز درباره گريه پيامبر صلي الله عليه وآله بر قبر مادرش، آمنه، وارد شده است. [13] حاكم در مستدرك از گريه هر جمعه فاطمه عليها السلام بر قبر حمزه خبر مي دهد و مي نويسد: «فاطمه - رضي اللَّه عنها - در هر روز جمعه به زيارت مزار عمويش حمزه مي رفت، نماز مي گزارد و مي گريست». [14] .

اين سنّت انساني و ديني در زمان زندگاني پيامبر صلي الله عليه وآله چنان مرسوم و رايج بود كه كسي در جواز و استحباب آن شك نمي كرد؛ چنان كه نوشته اند پس از ارتحال پيامبر صلي الله عليه وآله، مردم مي آمدند و بر سر قبر آن بزرگوار سخت مي گريستند و كسي از ياران و پيروان آن حضرت، مردم را نهي نمي كرد.

اين روايات فراوان و سيره منقول، دست محدّث و محقّق را براي توجيه يا تضعيف رواياتي كه بر كراهت گريه و عزاداري بر مردگان و شهيدان دلالت مي كنند، باز مي گذارد. [15] .


پاورقي

[1] صحيح بخاري، ج 2، ص 80.

[2] سنن نسايي، ج 4، ص 16.

[3] شرح صحيح مسلم المطبوع في هامش شرحي القسطاني وزکريا الانصاري، مجلد الخامس، ص 318، به نقل ازعبد الحسين شرف الدين، المجالس الفاخرة، ص 17؛ و منتهي الآمال، تاريخ حضرت سيّدالشهدا، خاتمه.

[4] المجالس الفاخره، ص 17.

[5] همان.

[6] ر. ک: سيره حلبي، باب ابي طالب و خديجه، ص 462، به نقل از المجالس الفاخره، ص 13. مؤلف المحاسن، منابع بسياري براي اين خبر و خبرهاي پس از آن نقل مي‏کند.

[7] سيره حلبي، جزء 2، ص 323، به نقل از همان.

[8] همان.

[9] همان.

[10] همان.

[11] همان.

[12] صحيح بخاري، الجزء الاول، ابواب الجنائز، ص 155. تشبيه گريه چشم به حزن قلب، براي آن است که معلوم شود آن دو در حکم (جواز) يکسانند و چنان‏که بر يکي (حزن قلب) حرجي نيست، ديگري نيز همين حکم را دارد.

[13] حاکم نيشابوري، المستدرک علي الصحيحين، ج 1، ص 377؛ سمهودي، وفاء الوفاء، ج 2، ص 112.

[14] وفاء الوفاء، تج 4، ص 1361.

[15] مرحوم علامه اميني در الغدير، سيّد شرف الدين در المجالس الفاخره و آيت اللَّه سيّد جعفر سبحاني در آيين وهّابيت، به پاره‏اي از اين روايات اشاره کرده و پاسخ گفته‏اند.