بازگشت

علت عداوت بني اميه با بني هاشم چه بود


در تاريخ مكررا از عداوت و دشمني بني اميه و بني هاشم سخن به ميان آمده است. كينه توزي بني اميه به چه خاطر بود و سابقه ي اين دشمني به چه زماني برمي گردد؟ ديدگاه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در مورد بني اميه چه بود؟

پاسخ:

پيرامون چگونگي شكل گيري و آغاز كينه ي بني اميه با بني هاشم، در منابع تاريخي توضيحاتي را آورده اند كه خلاصه ي آن را ذكر مي كنيم:

جد سوم رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، مغيره ملقب به قمر البطحاء و معروف به عبدمناف است. از او چهار پسر به نامهاي هاشم، عبدشمس، مطلب و نوفل باقي ماندند. نام اصلي هاشم، عمرو و لقب وي، علاء است كه با اسم هاشم معروف شده است.

هاشم با برادرش عبدشمس، دوقلو متولد شدند و هنگام تولد، انگشت هاشم به پيشاني عبدشمس چسبيده بود و چون جراح آن دو را از هم جدا كرد، خون زيادي جاري شد و مردم اين واقعه را به فال بد گرفته و پيش بيني كردند كه در آينده، جنگ و خونريزي در ميان آنان و فرزندانشان پديد خواهد آمد.

عبدشمس كه ريشه ي اصلي بني اميه و نقطه ي انفصال آنان از اجداد پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم


اميرالمؤمنين عليه السلام است، مشكلات زيادي با برادر خود هاشم داشت و با او به كينه ورزي و عداوت برخاست. اين برخوردها و كينه توزي ها، به وارثان او نيز منتقل شد.

هاشم شخصي دلسوز و ايثارگر و بخشنده بود و پذيرائي زائران خانه ي خدا را به عهده داشت و درآمد سالانه خود را در اين راه خرج مي كرد؛ لذا محبوبيت خاصي در ميان مردم پيدا كرده بود و موجب حسادت برادر خود عبدشمس گرديد.

هاشم زمامدار مكه شد و به سود مكيان گامها برداشت و زندگي آنان را بهبود بخشيد و راه بازرگاني را به غسان و شاهنشاهي ايران ساساني باز كرد.

پس از عبدشمس، اميه فرزند ناخلف او و سرسلسله ي امويها، فضائل هاشم را ديد و به مخالفت با او برخاست و براي فريب مردم، بذل و بخشش را پيش گرفت؛ بلكه قلوب مردم را با خود داشته باشد و از اين راه دور هاشم را خلوت كند، ولي كار او نتيجه اي نداد.

اميه بر آن شد كه با عموي خود هاشم، پيش كاهن روند تا او يكي از آنان را تصديق كرده و گواهي دهد كه كداميك زمام امور را به دست گيرد؟ اصرا اميه از يك طرف و بزرگواري هاشم از طرف ديگر، باعث شد تا هاشم با دو شرط، اين درخواست را بپذيرد؛ اول آنكه: هر كس در اين مسير محكوم داناي عرب شد، هر سال يكصد شتر در مراسم و روزهاي حج قرباني كند. دوم آنكه: شخص محكوم، به مدت ده سال از مكه تبعيد شود. هنگامي كه آن دو نزد كاهن رفتند و چشم داناي عرب به چهره ي هاشم افتاد، زبان به مدح گشود و او را تأييد كرد و طبق قرار قبلي، اميه مكه را به قصد شام ترك گفت و زمينه ي حسادت موروثي بين بني هاشم و بني اميه شروع گرديد و نفوذ آل اميه را در اين سرزمين فراهم ساخت. [1] .

از اميه، حرب و صخر بجا ماندند و بنابر گواهي تمام مفسرين قرآن كريم، «شجره ي ملعونه» را تشكيل دادند؛ زيرا مراد از شجره ي ملعونه در كلام خداوند، خاندان بني اميه است.


ابن ابي الحديد در اين باره مي نويسد: از دشمنان سرسخت اسلام كه بر تكذيب پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم بپاخاستند، ابوسفيان بن حرب و بني اميه بود؛ كه در جنگ هايي كه بر ضد اسلام صورت مي گرفت، پيشگام و پرچم بدست بودند. نبردهاي احد و خندق و غير اينها را، به راه انداختند و از سوي خدا و پيامبرش صلي الله عليه و آله و سلم مورد لعن قرار گرفتند. آنهم نه يكبار و دوبار، بلكه بطور مكرر و متعدد؛ تا اينكه سرانجام در زير نفاق، كفر خود را پوشاندند و بر اسلام و مسلمين ضربه زدند و خداوند در آيه ي 60 سوره ي اسراء با تعبير «شجره ي ملعونه» آنان را رسوا ساخت و هيچ كس از مفسرين قرآن در اين مورد اختلافي نكرده است. [2] .

در خصوص افكار و گفتارهاي ابوسفيان در منابع تاريخي بسيار سخن رفته است؛ كه براي نمونه، به دو مورد از گفته هاي وي كه از سوي اهل سنت نيز تأييد شده است، اشاره مي كنيم:

در فتح مكه كه سال هشتم هجري اتفاق افتاد، بلال مؤذن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در بالاي كعبه اذان گفت و بانگ تكبير و تهليل در مسجدالحرام پيچيد. چون ابوسفيان اين فرازها را بشنيد، گفت: خوشا به حال عتبه بن ربيعه كه از دنيا رفت و اين فرازها را نشنيد! [3] .ابوسفيان در نخستين روز خلافت عثمان بن عفان، كه قبيله ي امويان گرد هم آمده بودند، از حاضران پرسيد: آيا در اين محفل، جز بني اميه افراد ديگري نيز حضور دارند؟ گفتند:نه. سپس گفت: اي بني اميه! اكنون كه زمام خلافت را به دست گرفتيد، مانند توپ به يكديگر پاس دهيد و نگذاريد از دستتان خارج شود. سوگند به آنچه ابوسفيان به آن سوگند مي خورد! نه عذابي هست نه حسابي، نه بهشتي نه جهنمي، نه بعثي نه رستاخيزي. [4] .

ابن ابي الحديد نقل مي كند كه: روزي چشم مبارك پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به ابوسفيان افتاد كه بر


چهارپايي سوار بود و معاويه از جلو و يزيد - فرزند ابوسفيان - از عقب، وي را همراهي مي كردند. در اين حال رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «لعنت خدا بر اين سه نفر باد، هم راكب و الاغ سوار، هم معاويه و يزيد كه در جلو و پشت سر او حركت مي كند». [5] .


پاورقي

[1] کامل ابن‏اثير ج 2، ص 10 - فروغ ابديت ج 1، ص 87 و 88.

[2] شرح نهج‏البلاعه ابن ابي‏الحديد ج 15، ص 174 و 175.

[3] همان.

[4] همان ج 9، ص 53 - استيعاب ج 2، ص 690.

[5] شرح نهج‏البلاغه‏ي ابن ابي‏الحديد ج 15، ص 175.